نسبت طلا به نفت یکی از شاخصهای مهم برای ارزیابی سلامت اقتصاد جهانی است.
از آنجایی که طلا و نفت خام هر دو بر اساس دلار آمریکا ارزشگذاری میشوند، همبستگی زیادی با یکدیگر دارند. زیرا که با افزایش ارزش دلار آمریکا، قیمت کالاهایی که بر اساس دلار آمریکا قیمتگذاری شدهاند، کاهش یافته و با کاهش ارزش دلار، قیمت این کالاها به طور کلی افزایش مییابند.
یکی دیگر از پیوندهای مهم بین طلا و نفت، تورم است. از آنجایی که انرژی حدود یک سوم از شاخص قیمت مصرفکننده (CPI) را تشکیل میدهد، زمانی که قیمت نفت خام افزایش مییابد، بر تورم تأثیرگذار خواهد بود. در این میان، با افزایش قیمت نفت و در نتیجه آن افزایش تورم، قیمت طلا به عنوان یک ابزار پوشش تورم سنتی، افزایش مییابد. زیرا سرمایهگذاران بیشتری برای تنوع بخشیدن به سبد دارایی خود در برابر داراییهای زیانده در زمان تورم (مانند اوراق قرضه و پول نقد)، به خرید طلا روی میآورند..
از طرف دیگر طلا و نفت از این جهت مرتبط هستند که افزایش قیمت نفت باعث کاهش رشد اقتصادی میشود، زیرا بسیاری از صنایع به نفت و مشتقات آن، یعنی گاز طبیعی، بنزین و گازوئیل، به عنوان یک منبع سوخت وابسته هستند. (سوخت گازوئیل یک ورودی اصلی برای عملیات استخراج طلا است، بنابراین با افزایش هزینههای سوخت، هزینههای تولیدکننده برای هر اونس نیز افزایش مییابد، که میتواند منجر به کاهش تولید شود. اگر این اتفاق در سراسر صنعت رخ دهد، عرضه طلا در مقابل تقاضا کاهش یافته، و قیمتها افزایش مییابد).
کاهش رشد اقتصاد جهانی، به ویژه در دو اقتصاد بزرگ، ایالات متحده و چین، ممکن است نشانهای از رکود باشد، رکودی که تقریباً همیشه یک عامل رشد برای قیمت طلا بوده است.
نمودار زیر تاریخ نسبت بین قیمت طلا و نفت خام وست تگزاس اینترمدیت (WTI) را نشان میدهد. به بیان ساده، نسبت طلا به نفت یعنی با یک اونس طلا چند بشکه نفت میتوان خرید.
نمودار تاریخی نسبت طلا به نفت
نمودار بعدی از Visual Capitalist، نشان میدهد زمانی که نسبت طلا به نفت بالای 30 باشد، طلا نسبت به نفت گرانتر ارزیابی میشود. در طول تاریخ، این نسبت اغلب بین 10 و 30 بوده است.
بررسی نمودار پنج ساله زیر به درک آنچه اخیراً در رابطه با نسبت طلا به نفت رخ داده است، کمک میکند. این نسبت در آوریل 2020، یعنی بدترین ماه در زمان همهگیری ویروس کرونا، به عدد 91 افزایش یافت. پس از آن در ماه مه حدودا نصف این جهش جبران شد و به رقم 46.62 رسید، و از آن نقطه تاکنون همچنان در حال کاهش بوده. بطوریکه در آوریل 2022، به عدد 19.4 رسیده است. بالاترین رکورد تاریخ در آوریل 2020، یعنی عدد 91، ترکیبی از کاهش شدید قیمت نفت به 16.80 دلار و قیمت 1625 دلاری طلا بود. به یاد داشته باشید که قیمت نفت معمولا در دوران رکود کاهش، و قیمت طلا افزایش مییابد. با این حال، همانطور که در نمودار سابقه نسبت طلا به نفت توسط یک ناحیه باریک خاکستری نشان داده شده است، رکود دوران کووید-19 بسیار کوتاه مدت بود و با احیای اقتصادها، تقاضا و قیمت نفت افزایش پیدا کرد، و در نتیجه این نسبت کاهش یافت. زمانی که طلا در آگوست 2020 به بالاترین سطح تاریخی خود، یعنی 2034 دلار رسیده بود، قیمت نفت همچنان در حدود 32 دلار در حال نوسان بود. 15 ماه طول کشید تا قیمت نفت بیش از دوبرابر شد و قیمت طلا نیز حدود 200 دلار کاهش یافت تا نسبت طلا به نفت به عدد 25 بازگردد. این عدد فاصله زیادی با بالاترین رقم تاریخی، یعنی 91 دارد اما همچنان بالاتر از میانگین خود، یعنی رقم 16 است.
نمودار پنج ساله نسبت طلا به نفت
به طور منطقی، اگر قیمت نفت در حال کاهش و قیمت طلا در حال افزایش باشد، یعنی نسبت طلا به نفت بالاتر از میانگین باشد، به این معنی است که اقتصاد جهانی در وضعیت ناسالمی قرار دارد و ممکن است در شرف یک دوره رکود باشد.
این همان چیزی است که سرمایهگذاران میخواهند در موردش بیشتر بدانند.
ما همچنین میتوانیم برای تعیین جهت حرکت این نسبت، از آنچه که در حال حاضر درباره بازارهای نفت و طلا میدانیم استفاده کنیم. اگر قیمت نفت افزایش یابد، این موضوع برای کالاهایی که حاوی فرآوردههای نفتی هستند یا به حمل و نقل در مسافتهای طولانی با استفاده از سوختهای فسیلی نیاز دارند، تورمزا خواهد بود. همچنین به این معنی است که هزینه شرکتهایی که برای نهادههایشان به نفت یا گاز طبیعی وابسته هستند، مانند تولیدکنندگان کود و شرکتهای توزیع مواد غذایی، افزایش مییابد و آنها نیز این هزینهها را به مشتریانشان منتقل میکنند. بدیهی است که تولیدکنندگان انرژی با افزایش قیمت نفت و گاز طبیعی سود بیشتری به دست میآورند و تا زمانی که قیمت انرژی بالا بماند، یک فرصت سرمایهگذاری هوشمندانه خواهند بود.
آناتومی بحران انرژی
بارها به ما گفته شده که در بحبوحه یک بحران انرژی قرار داریم که تا حد زیادی دلیل نرخ بالای تورمی است که کشورها با آن دست و پنجه نرم میکنند.
در ماه مارس، تورم در ایالات متحده به 8.5 درصد رسید که بالاترین میزان از سال 1981 بوده است. وزارت کار در این رابطه گفت، قیمت بنزین که در ماه مارس 18.3 درصد افزایش یافته، عامل اصلی جهش در شاخص قیمت مصرفکننده (CPI) بوده است و بیش از نیمی از کل افزایش قیمت ماهانه کالاها را تشکیل میدهد.
نمودار تورم در آمریکا
اگر اخیراً به اخبار گوش کرده باشید، احتمالا شما را به این باور رساندهاند که قیمت بالای نفت و گاز، همزمان با جنگ در اوکراین شروع شده است. این اشتباه است! قیمت گاز طبیعی در اواخر فوریه، یعنی قبل از تهاجم روسیه به اوکراین، نیز بالا بود و نفت هم در اکتبر سال گذشته به بیش از 80 دلار رسیده بود.
شرکت سرمایهگذاری کالای وال استریت Goehring & Rozencwajg (G&R)، در مورد اینکه چرا قیمتها بازارهای انرژی بالا رفته و چرا حتی در صورت پایان جنگ روسیه و اوکراین پایین نمیآیند، ایدههای هوشمندانهای دارد.
آدام روزنچویج (Adam Rozencwajg) از G&R میگوید: «آنچه که میخواهم به آن اشاره کنم این است که بحران کنونی در اوکراین دلیل اصلی قیمت بالای امروز انرژی نیست. بلکه فقط کاتالیزوری است که قیمتها را بسیار بالاتر برده است. بازارهای انرژی قبل از جنگ نیز، بسیار تحت فشار بودند و از این پس نیز، با اینکه امیدواریم برخی از شرایط خود به خود حل شوند، باز هم بسیار تحت فشار خواهند بود.»
ذهن خود را به سه ماهه سوم سال 2021 بازگردانید. در آن زمان، این بازار گاز طبیعی بود که دچار کسری شدید شد و قیمتها افزایش یافت، نه بازار نفت.
افزایش قیمت تنها به دلیل کمبود موجودی انبارها در سال 2020 و سرمای پاییز نبود، بلکه بهبود سریعتر از حد انتظار اقتصاد پس از بیماری کرونا، نرخ بهره بسیار پایین و هزینهکرد بیسابقه دولت برای کمک به بیماری همهگیر بود که باعث افزایش هزینهها و افزایش تقاضا برای انرژی شد.
تا سپتامبر 2021، قیمت گاز در اروپا و آسیا به 1.13 تا 1.16 دلار به ازای هر مترمکعب رسید که معادل قیمت نفت خام 200 دلار در هر بشکه است. قیمت برق نیز در سراسر اروپا به سقفهای جدید و ترسناکی رسید، از جمله در آلمان، که به 431 یورو به ازای هر مگاوات ساعت جهش کرد.
چگونه بحران انرژی اینقدر سریع و غیرمنتظره بوجود آمد؟ G&R در ابتدای پاسخ خود به این نکته اشاره میکند که بازارهای نفت و گاز طبیعی کاملا به هم مرتبط هستند. زمانی که قیمت گاز طبیعی شروع به بالا رفتن میکند، شرکتهای برق اروپا بجای سوزاندن گاز گران قیمت، به نفت بسیار ارزانتر روی میآورند و تقاضای نفت را بیش از 500 هزار بشکه در روز افزایش میدهند.
این منبع اضافی تقاضا، باعث ایجاد فشار بیشتر بر بازار نفتی شده است که در حال حاضر با کمبود عرضه مواجه است.
عامل بعدی، چیزی است که G&R از آن به عنوان “S-Curve” یاد میکند. در واقع، باید به آن به عنوان افزایش تقاضای انرژی نگاه کرد. با ثروتمندتر شدن کشورها در 20 سال گذشته، تقاضایشان برای نفت نیز افزایش یافته است. طبق برآورد این موسسه، در سال 1995 حدود 700 میلیون نفر در میانه منحنی S بودهاند، در حالی که اکنون این عدد به بیشترین رقم خود در تاریخ، یعنی تقریباً 4 میلیارد نفر رسیده است.
نکته بعدی نیز برای درک آنچه در بازارهای انرژی اتفاق میافتد بسیار مهم است. G&R آن را به صورت زیر خلاصه میکند:
“در کنار رشد شدید مصرفکنندگان انرژی، تمرکز نادرست روی انرژیهای تجدیدپذیر در 10 سال گذشته نیز با آن ترکیب شده و بر شدت بحران افزوده است. افزایش فشارهای سازمان ESG، شرکتهای انرژی را مجبور کرده تا سرمایهگذاری خود بر روی هیدروکربن سنتی را به میزان قابل توجهی کاهش دهند و تعهدات خود به توسعه پروژههای انرژی تجدیدپذیر را افزایش دهند. اما انرژیهای تجدیدپذیر، یعنی باد و خورشید یک مشکل اساسی دارند، آن هم این است که منابعی متناوب هستند و بنابراین برای استفاده به عنوان منبع تامین بار پایه مناسب نیستند.
ما گفته بودیم که افزایش تقاضا با منحنی S، و همچنین کاهش سرمایهگذاری بر روی انرژیهای سنتی، ناپایداری را در پی خواهد داشت. و نتیجه آن، بحران انرژی است که امروز شاهدش هستیم. البته، هنوز در مراحل اولیه این چرخه جدید هستیم.”
نکته بالا در سه ماهه سوم سال گذشته نوشته شده بود. اکنون باید شما را در جریان آنچه که در حال حاضر در بازار نفت در حال وقوع است قرار دهیم.
پس از آنکه قیمت نفت در اوایل ماه مارس در پی حمله روسیه به اوکراین به بشکهای 140 دلار رسید و دو هفته پیش نیز در محدوده 120 دلار یک سقف جدید تشکیل داد، اکنون به ناحیه 100 دلار کاهش یافته است.
نمودار یک ساله قیمت نفت
به طور عمده دو دلیل برای افت قیمت وجود دارد. دلیل اول، افزایش عرضه به بازار نفت است. طبق گزارشها، کشورهای غربی متعهد شدهاند که میزان بیسابقه 240 میلیون بشکه از ذخایر را آزاد کنند. ایالات متحده نیز به تنهایی یک میلیون بشکه در روز از ذخایر استراتژیک نفت خود برای شش ماه آینده آزاد خواهد کرد.
دلیل دوم، کاهش مصرف نفت است که از قضا ناشی از قیمتهای بالای نفت است. همانطور که سیانان اشاره میکند، “اقتصاد جهانی در حال رسیدن به قیمتهای بالا است و این امر سرمایهگذاران را بسیار نگران کرده است”.
به عنوان مثال، قرنطینه شانگهای و سایر شهرها در چین به این معنی است که میلیونها نفر در دومین اقتصاد مصرفکننده نفت جهان، رانندگی نمیکنند یا از سفرهای هوایی استفاده نمیکنند.
در سطح جهانی، خطر رکود به دلیل رکود تورمی _ بهعنوان ترکیبی مخرب از تورم بالا و رشد اقتصادی پایین _ در حال افزایش است. به عنوان مثال، اقتصاد بریتانیا از آنجایی که ساخت و ساز و تولید در آن کاهش یافته و به سمت رکود رفته است، در ماه فوریه تنها 0.1 درصد رشد داشته است. و در حال حاضر، تورم در بریتانیا به رقم بسیار بالای 7 درصد رسیده است.
علاوه بر این، قیمتهای بالا دلیلی برای تظاهرات در تعدادی از کشورها، از جمله سریلانکا، پاکستان و پرو، بودهاند. طبق گزارش CNN، روز یکشنبه پارلمان پاکستان، نخست وزیر این کشور، عمران خان را پس از اینکه تورم دو رقمی آخرین حمایتهایی که از وی میشد را از بین برد، از کار برکنار کرد. در پرو نیز، حداقل شش نفر در اعتراضات ضد دولتی اخیر، در پی افزایش قیمت سوخت، جان خود را از دست دادهاند.
به یاد بیاورید که کمبود نان جرقهای برای آغاز بهار عربی بود. پس از اینکه که قیمت گندم افزایش شدیدی داشت، قیمت نان در مصر 37٪ افزایش پیدا کرد. همچنین، بیکاری شدید در مصر نیز به معنای این بود که افراد بیشتری وابسته به یارانه نان هستند، اما دولت دیگر توانی برای پرداخت یارانه نداشت. همین موضوع منجر به شروع ناآرامیهای اجتماعی، و در نهایت سرنگونی مبارک، رئیسجمهور مصر شد.
در حال حاضر جنگ در اوکراین باعث مسدود شدن مسیرهای انتقال مواد غذایی از دو کشور روسیه و اوکراین_که به آنها سبد نان اروپا “Breadbasket of Europe” میگویند_شده است. با در نظر گرفتن این شرایط، ممکن است ما یک دژاوو (آشناپنداری) را تجربه کنیم. به خصوص اینکه حدود 40 درصد از صادرات گندم و ذرت این کشورها به خاورمیانه و آفریقا میرود، یعنی کشورهایی که همین الان هم در حال مبارزه با ناامنی و گرسنگی هستند.
در سال 2011، در پی اعتراضات بهار عربی، شاخص قیمت مواد غذایی سازمان ملل متحد به رکورد 131.9 واحد رسید. اما حالا، در ماه مارس این شاخص با 13 درصد رشد نسبت به فوریه، به رقم 159.3 واحد رسیده است.
قیمت نفت و رکود اقتصادی
مطالعات Investopedia نشان میدهد که عامل مشترک در طول تقریبا تمام رکودهایی که در ایالات متحده تاکنون بوجود آمده، آشفتگی بازار نفت بوده است؛ از پس از جنگ جهانی دوم تاکنون، 9 رکود از 10 رکود پیشآمده، به دلیل افزایش ناگهانی قیمت نفت خام بوده است.
با توجه به وابستگی غرب به سوختهای فسیلی، این پدیده اصلا تعجبآور نیست.
از آنجایی که هر دو کشور آمریکا و کانادا تولیدکننده قابل توجه نفت هستند، نوسانات شدید قیمت نفت باعث ایجاد بیثباتی در اقتصاد آنها میشود. به عنوان مثال، در اواخر سال 1998، قیمت نفت خام از 11 دلار به ازای هر بشکه با رشد سه برابری، تا اواخر سال 2000، به 34 دلار به ازای هر بشکه رسید. در نهایت، قیمتهای بالای نفت همراه با بحرانهای Dot.com و Enron، منجر به رکود سالهای 2000-2001 شد.
افزایش شدید قیمت نفت بر قیمتهای دیگر نیز (مانند هزینههای حمل و نقل) فشار میآورد، و باعث افزایش تورم میشود. در این شرایط کسبوکارها توسعه و استخدام را متوقف، و شروع به تعدیل نیرو میکنند. به تدریج رشد تولید ناخالص داخلی کاهش، و هزینههای زندگی همزمان با رشد بیکاری افزایش مییابد. در واقع هزینهها مدام افزایش مییابند، در حالی که دلار روز به روز ارزشش کمتر میشود. مردم یا کمتر پولشان به سرمایهگذاری میرسد یا محافظهکارانهتر سرمایهگذاری میکنند. آنها پول خود را از سهام خارج و به داراییهای امن مانند اوراق قرضه، ارزهای خارجی و فلزات گرانبها منتقل میکنند. و در نهایت، فروش مداوم سهام، باعث نزول بازار سهام و بوجود آمدن رکود اقتصادی میشود.
دورههای رکود در نمودار قیمت نفت
قیمت نفت و معکوس شدن منحنی بازده
قیمتهای بالای نفت، زنگ خطر خوبی برای پیشبینی رکود است، اما معکوس شدن منحنی بازده یک شاخص قابل اعتمادتر است.
در یک بازار معمولی و سالم، منحنی بازده برای سرمایهگذاریهای کوتاه مدت، بازده کمتر و برای سرمایهگذاریهای بلند مدت، بازده بیشتر را نشان میدهد. این امر منطقی بنظر میرسد، زیرا سرمایهگذارانی که پول خود را برای مدت طولانیتری سرمایهگذاری کردهاند، سود بیشتری نیز کسب میکنند. زمانی که بازده کوتاه مدت از بازده بلند مدت بیشتر میشود، میگویند منحنی بازده “معکوس” شده است.
تمام رکودهای پس از جنگ جهانی دوم به جز دو مورد، پس از معکوش شدن منحنی بازده رخ دادند. همچنین میدانیم که در 9 مورد از آخرین 10 رکود اقتصادی، قیمت نفت بلافاصله پس از رکود یا اندکی قبل از آن، افزایش شدیدی داشته است.
همانطور که در مقالهای از Advisor Perspective آمده است، استفاده از منحنی بازده برای پیشبینی رکود بسیار قابل اعتماد بوده و نمیتوان هیچ بحثی درباره آن کرد. نویسنده این مقاله، اریک کانلی (Erik Conley) مینویسد: «من هیچ اقتصاددانی را نمیشناسم که این ادعا را رد کند. تاریخ، تاریخ است و نظریه نیست» (منظور این است که این ادعا مطابق با رویدادهای تاریخی بوده و صرفا یک نظریهپردازی علمی نیست).
خوب، اکنون حدس بزنید چه شده؟ منحنی بازده یک بار دیگر در حال معکوس شدن است و زنگ خطری است که نشان میدهد رکود بعدی ممکن است نزدیک باشد. همانطور که نمودار زیر نشان میدهد، طی 12 ماه گذشته، منحنی اختلاف بازده اوراق 2 ساله و10 ساله، 150 واحد پایه کاهش یافته و به شدت به شرایط معکوس شدن نزدیک شده است، یعنی حالتی که خط آبی به زیر خط قرمز برود. رکود معمولاً 6 تا 18 ماه پس از معکوس شدن منحنی بازده رخ میدهد.
کمبودها ممکن است برای مدت طولانی ادامه داشته باشد
در میان شاخصهای پیشرو، شاهد توقف تورم انرژی نیستیم. در واقع مشکل اینجاست که بیش از حد بر روی توسعه انرژیهای تجدیدپذیر قبل از اینکه واقعاً بتوانند جایگزین سوختهای فسیلی شوند، هزینه کردیم. و حالا، عملاً تضمین کردهایم که قیمت نفت (و گاز طبیعی) برای سالها بالا باقی خواهد ماند.
عبدالعزیز بن سلمان، وزیر نفت عربستان سعودی هشدار داده است که کاهش سرمایهگذاری در سوختهای فسیلی به این معنی است که تولید نفت میتواند تا پایان این دهه، 30 میلیون بشکه در روز کاهش یابد.
برای دیدن اثرات بازار نفتی که بشدت تحت فشار است، اصلا مدت زیادی لازم نیست. از سال 2020 که اقتصادها پس از بیماری همهگیر شروع به بهبودی و خریداری نفت بیشتری کردند، تقاضا برای نفت از عرضه آن فراتر رفته است. کشورهای اوپک نیز در این میان با بزرگترین کاهش تولید در تاریخ موافقت کردند و بازار را به سمت کمبود عرضه سوق دادند. این عدم تعادل میان عرضه و تقاضا تا سه ماهه اول سال 2022 ادامه یافته است.
تولیدکنندگان نفت شیل ایالات متحده با تحمل سالها ضرر در پی رشد و توسعه مداوم، حتی با افزایش دو برابری قیمت نفت نتوانستهاند در دستورالعمل تولید خود تغییری ایجاد کنند. این موضوع نیز باعث بدتر شدن شرایط شده است.
به گفته گلدمانی (Goldmoney)، قیمتهای بلندمدت نفت، نشاندهنده کمبود نفت در آینده هستند.
این شرکت تحقیقاتی معتقد است که این، آغاز قیمتگذاری مجدد چند ساله کل منحنی پیشرو (forward curve) است:
“بازه کوچک انتهای منحنی از موجودیها تاثیر میگیرد و بازه بلند انتهای آن از هزینههای حاشیهای عرضههای آتی. فکر میکنید چرا بازار بر این اساس قیمتگذاری کرده که هزینههای حاشیهای عرضه در حال افزایش هستند؟ ما فکر میکنیم دلیل آن ترکیبی از دو عامل است. از یک سو، بازار شروع به درک این موضوع کرده است که تورم و افزایش هزینههای جاری تولید، احتمالاً یک پدیده موقتی نیست و از سوی دیگر، بازار فکر میکند که در دهه آینده با مشکلات عرضه مواجه خواهیم شد.”
یکی دیگر از عوامل رشد قیمت در بازار نفت، این واقعیت است که هزینههای انرژی تجدیدپذیر در حال افزایش است. رویترز این هفته گزارش داد که قیمتهای انرژی بادی و خورشیدی در بازارهای بزرگ جهانی تقریباً 30 درصد در سال گذشته افزایش یافته است، زیرا توسعهدهندگان آن با زنجیرههای تامین آشفته دست و پنجه نرم میکنند.
بانک UBS پیشبینی کوتاه مدت خود از قیمت نفت را، 10 دلار به ازای هر بشکه کاهش داده است، اما بطور کلی پیشبینی میکند که قیمت نفت برنت تا ماه ژوئن به 115 دلار به ازای هر بشکه برسد.
در بازار کالاهای دیگر نیز شرایط به همین صورت است. قیمت فلزات همچنان در اثر کمبود جهانی در حال افزایش است.
بلومبرگ در اوایل این ماه گزارش داد که «موجودی انبارهای بورس فلزات لندن به سطوح پایین خطرناکی رسیده است. و این موضوع باعث افزایش شدید قیمت همه اقلام از آلومینیوم گرفته تا روی خواهد شد.»
ذخایر موجود در شش قرارداد در بورس فلزات لندن به پایینترین سطح خود از سال 1997 رسیده است. گلدمن ساکس هشدار داده که مس بدون آنکه توجهی به آن بشود در حال حرکت به سمت شرایط ناموجودی است. ذخایر روی نیز با خرید گروه ترافیگورا (Trafigura Group) در حجم بسیار بالا، بیش از 60 درصد در مدت کمتر از سه هفته کاهش یافته است. این افت شدید یادآور کاهش مشابه مس در سال گذشته است، زمانی که ذخایر این فلز قرمز، به کمترین میزان از سال 1974 سقوط کرد.
بسیاری از تحلیلگران، قیمت فلزات را به دلیل کمبود موجودی در بورس فلزات لندن و سایر بازارهای فیزیکی، همچنان صعودی میبینند.
یکی دیگر از بانکهای سرمایهگذاری معتبر، جیپی مورگان (JPMorgan)، معتقد است که قیمت کالاها میتواند تا ۴۰ درصد افزایش پیدا کند. جیپی مورگان در این باره، توضیح میدهد که اگرچه اکنون قیمتها بالاتر از میانگینهای تاریخی هستند، اما بیش از حد قیمتگذاری نشدهاند و همچنان میتوانند افزایش داشته و به سرمایهگذاران سود برسانند.
جمعبندی
در برابر این شرایط که به نظر میرسد کمبودهای اساسی مواد غذایی، انرژی (نفت، گاز طبیعی) و فلزات برای مدت طولانی ادامه داشته باشد، ما فدرال رزرو ایالات متحده را داریم که ملزم و مصمم به مبارزه با تورم با استفاده از روش “آزمایش شده و صحیح” افزایش نرخ بهره است.
انتظار میرود فدرال رزرو در نشست ماه مه نرخهای بهره کوتاه مدت را 50 واحد پایه افزایش دهد و در چند ماه آینده نیز این کار را تکرار کند. این کار به معنای این است که نرخ وجوه فدرال تا پایان سال، 2.25 درصد در مقایسه با 0.5 درصد فعلی خواهد بود. فدرال رزرو معمولاً نرخها را با گامهای 25 واحد پایهای افزایش میدهد، بنابراین سرعت فعلی افزایش نرخ بهره بسیار سریعتر از حد معمول است.
برای مقابله با تورم، فدرال رزرو باید نرخ بهره را متناسب با تورم 8.5 درصدی به سرعت افزایش دهد و همچنین تریلیونها دلار اوراق خزانهداری را، که به دلیل سیاست تسهیل کمی (QE) تاکنون خریداری کرده بود، بفروشد. اما این امر باعث سقوط بازار سهام و بوجود آمدن یک رکود جهانی خواهد شد.
بنابراین بسیار بعید است که فدرال رزرو یا هر بانک مرکزی دیگری، برای مبارزه با تورم بتواند به اندازه کافی ترازنامه خود را کاهش و یا نرخ بهره را افزایش دهد.
به عبارت دیگر، افزایش نرخ بهره برای متوقف کردن اقتصاد کافی است، اما برای متوقف کردن مارپیچ تورم کافی نخواهد بود. محتملترین اثر آن رکود تورمی است. یعنی رشد اقتصادی پایین، که از نرخهای بهره بالاتر از توان اقتصاد ناشی میشود، با تورم فلجکننده ترکیب میشود و هزینهکرد مصرفکننده را کاهش میدهد. همیشه به یاد داشته باشید که هزینهکرد مصرفکننده 70 درصد از اقتصاد ایالات متحده را تشکیل میدهد، و هرگز نباید کاری کنیم که مصرفکنندگان برای وام گرفتن و خرج کردن به مشکل بر بخورند.
طبق گزارشها، مصرفکنندگان در حال حاضر شروع به احساس اثرات تورم بالا کردهاند، به طوری که آمار خریدهای اینترنتی برای اولین بار در یک سال گذشته کاهشی بوده است.
لازم است دوباره تکرار کنیم که تورمهای طولانیمدت و نه موقت، به دلیل کمبود اساسی در عرضه چندین کالای کلیدی از جمله نفت، مس، نیکل، روی و کود است.
نکته بعدی نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. بازار کود در سال گذشته به دلیل وضعیت بد آب و هوا، تعطیلی کارخانهها و افزایش هزینههای انرژی، به ویژه گاز طبیعی که ماده اولیه کود نیتروژنی است، شرایط بسیار بدی داشت. اکنون هم، کاهش عرضه به دلیل جنگ بین اوکراین و روسیه، که تولیدکننده عمده کود است، قیمت کود را در پایان ماه مارس 43 درصد افزایش داده و موجب ثبت یک رکورد تازه شده است.
هرچه قیمت نهادههای کشاورزی بالاتر برود، کشاورزان برای جبران این هزینهها مجبور خواهند شد از مصرفکننده هزینه بیشتری دریافت کنند. قیمتهای بالاتر برای کودهای مخصوص و سفارشی، کشاورزان را مجبور میکند که یا این افزایش هزینه را بپذیرند و قیمت کالاها را افزایش دهند یا تصمیمهای سختتری، مانند استفاده از کود کمتر یا کنار گذاشتن استفاده از کود، اتخاذ کنند. واضح است که این موضوع بر بازدهی آنها تأثیرگذار خواهد بود. افزایش هزینه کود دامداران را نیز به این فکر فرو میبرد که آیا میتوانند هزینههای کل گله خود را پوشش دهند یا خیر. قیمت سم علف هرز نیز افزایش یافته است، بنابراین کشاورزان اکنون باید تصمیم بگیرند که آیا برای از بین بردن علفهای هرز هزینه زیادی صرف کنند یا خیر. وقتی شرایط آب و هوایی غیرقابل پیشبینی در طول فصل رشد را در نظر بگیریم، مانند دورههای خشکسالی، رطوبت شدید و آتشسوزیهای جنگلی، به نظر میرسد یک چرخه بسیار معیوب خواهیم داشت که هم کشاورزان را به سمت ورشکستگی سوق میدهد و هم قیمت غذا را در تمام طول زنجیره تامین، از مزرعه تا سر میز، افزایش میدهد.
برگردیم به فدرال رزرو، در یک شرایط عادی، افزایش نرخ بهره تقاضا برای کالاها و خدمات را کاهش میدهد و وام گرفتن را گرانتر میکند. اما در حال حاضر ما در شرایط عادی نیستیم. شاخص قیمت مصرفکننده (CPI) (8.5%) به بالاترین میزان خود در 40 سال گذشته رسیده و تورم قیمت تولیدکننده نیز دو رقمی شده است.
درست است که این تورم تا حدی ناشی از چاپ پول بوده، اما چیزی که اکنون نظارهگرش هستیم فراتر از آن است که بگوییم به دلیل چاپ پول بوده است. تا زمانی که دو مورد از مهمترین اجزای شاخص CPI، یعنی غذا و سوخت، به دلیل کمبود اساسی در عرضه نفت، گاز طبیعی، کود و مواد معدنی به حرکت صعودی ادامه میدهند، فدرال رزرو نباید امیدی به اصلاح تورم با استفاده از افزایش نرخ بهره داشته باشد.
اما این بدان معنا نیست که آنها نباید تلاشی در این راستا کنند. به نظر ما، فدرال رزرو بصورت تهاجمی نرخهای بهره را افزایش خواهد داد تا تقاضا را کاهش دهد و از بالا رفتن بازارها جلوگیری کند. در این حالت، سرمایهگذاران، کسبوکارها و بهویژه مصرفکنندگان باید با پیامدهای این امر، مانند از دست دادن شغل، بازپرداختهای بیشتر برای وام، و سایر اثرات تداوم تورم بالا دست و پنجه نرم کنند.
زمانی که این اتفاق بیفتد، بطور حتم انتظار داریم که قیمت طلا گام بعدی صعودی را آغاز کند و احتمالاً برای اولین بار از سال 2020 از مرز 2000 دلار در هر اونس عبور کند.
منبع: nxtmine
برای پیگیری اخبار روز و فوری فارکس و بازارهای جهانی به کانال تلگرام UtoFX بپیوندید.
بیشتر بخوانید:
2 پاسخ
چقدر مقالات سایت شما مفید و کاربردی هست .از نکات عالی این مقالات نکته برداری می کنم.بابت زحماتتان سپاسگزارم