بازارها از نظر اقتصاد کلان
در حوزه اقتصادی کلان، تغییرات زیادی در بازارهای مالی رخ نداده است و در حال حاضر در یک دوره تعادل قرار داریم. برای جلسه FOMC در ماه سپتامبر، بازارها ۱۰۰% انتظار کاهش نرخ بهره را دارند و به نوعی در این زمینه به اجماع رسیدهاند. به عبارتی، همه مطمئن هستند که فدرال رزرو بالاخره اقدام به کاهش نرخ بهره خواهد کرد و احتمالاً این اتفاق قبل از شروع زمستان رخ خواهد داد.
اما از منظر سیاسی، این هفته، جهان آبستن حوادث عجیبی بود. بله، ترور نافرجام ترامپ. تصور کنید در جهانهای موازی مختلف، سرنوشتهای متفاوتی برای ترامپ رقم میخورد. مثلاً، در یک جهان، قاتل پیش از شلیک، دستگیر میشود، در جهان دیگری ترامپ ترور میشود؛ اما در حالت نادری در یکی از این جهانهای موازی، ترامپ با یک گلوله سطحی زخمی شده و زنده میماند و سپس مثل یک سرباز میایستد و فریاد میزند: بجنگ! بجنگ! بجنگ! خب ظاهراً ما در این جهان زندگی میکنیم.
در همین گیرودار اعلامیهای از سمت پزشک رئیسجمهور مبنی بر کسالت بایدن منتشر میشود. این بیانیه توضیح میدهد که او با علائم تنفسی فوقانی شامل آبریزش بینی و سرفه وارد کاخ سفید شده و بهطورکلی حال خوبی ندارد. این اعلامیه حتی دارای یک اشتباه املایی است.
من بهشدت غیرسیاسی هستم و نمیتوانم در آمریکا رأی بدهم (چون کانادایی هستم)، اما چقدر تفاوت بین این دو وضعیت وجود دارد:
از یک سو، یک اعلامیه رسمی و نسبتاً کسلکننده از کاخ سفید درباره سرماخوردگی رئیسجمهور کنونی که حتی دارای اشتباه املایی است، و از سوی دیگر، وضعیت دراماتیک و شجاعانه ترامپ که از یک تلاش برای ترور او با اسلحه AR-15 و گلولهای با سرعت ۱۰۰۰ مایل بر ساعت جان سالم بدر میبرد و با شجاعت روی صحنه ایستاده است. بعد از این اتفاق، احتمال موفقیت ترامپ در انتخابات بیشتر شد.
البته همانطور که در نمودار مشاهده میکنید، با افزایش شایعات درباره خروج بایدن، احتمال موفقیت ترامپ نیز مجدداً کاهش یافته و به سطح قبل از حمله برگشته است. معاملاتی که برای پیروزی ترامپ محبوب هستند شامل استپینرها (استراتژی معاملاتی که بر اساس تغییرات در شیب منحنی بازده عمل میکند) و سرمایهگذاری در ارزهای دیجیتال (کریپتو) است که در بخشهای بعدی بیشتر درباره این معاملات صحبت خواهم کرد.
قبل از اینکه وارد جزئیات جالب و منحصربهفرد بازارهای مختلف شویم، یک مرور سریع بر دو خبر اقتصادی مهم این هفته داشته باشیم:
شاخص خردهفروشی در ایالات متحده بسیار قویتر از آنچه که انتظار میرفت، گزارش شد. بهاینترتیب، دیدگاه منفی درباره کاهش قدرت خرید مصرفکننده همچنان دور از دسترس است. حتی باوجوداینکه بخشی از پسانداز مازاد مردم خرج شده است، وضعیت اشتغال و رشد دستمزدها هنوز بهاندازه کافی قوی است تا مصرفکنندگان همچنان به خرید محصولات مصرفی با حجم بالا ادامه دهند.
نمودار زیر نشان میدهد که چگونه خردهفروشی در طول زمان، بهتر یا بدتر از پیشبینی اقتصاددانان منتشر شده است. با مقایسه دادههای واقعی با پیشبینیهای ماهیانه، مشاهده میکنید که از سال ۲۰۱۴ تا پیش از COVID، خردهفروشی به طور مداوم ضعیف بوده است و پس از COVID، بسیار قوی و حتی در مواردی فوقالعاده منتشر شده است. این روند قویتر از حد انتظار خردهفروشی در پایان سال ۲۰۲۳ به اوج خود رسیده بود، اما این هفته مجدداً قوی منتشر شد.
وضعیت فعلی اقتصاد ایالات متحده بهنوعی فرود نرم را در اذهان تداعی میکند؛ یعنی تورم (دستکم تا به امروز) بهخوبی تحت کنترل است و اقتصاد در وضع مطلوبی است. بهعلاوه، کاهش نرخ بهره فدرال رزرو در ماه سپتامبر تقریباً قطعی به نظر میرسد.
بازار سهام
اوایل سال ۲۰۰۰، یکی از دوستان باهوشم که در یک شرکت مشاورهای کار میکرد، با من تماس گرفت و گفت: «باید سهام اوراکل (Oracle) رو بخری. همه مشتریانم بهشدت محصولات این شرکت رو میخرند! شرکت فوقالعادهایه!» طرز فکر آنها به این شکل بود: چون شرکت خوبی است، پس سهامش را بخریم. اکثر افراد فعال در بازارهای مالی چنین اظهارنظری را بسیار سطحی میدانند، زیرا کسی که این حرف را میزد، حتی نمیدانست که سهام اوراکل در چه قیمتی معامله میشود، نسبت قیمت به سود سهم چقدر است و غیره. در آن زمان، مردم گفته پیتر لینچ را نقل میکردند: «در چیزی سرمایهگذاری کن که آن را میشناسی». گویی این تنها معیار او برای ارزیابی سرمایهگذاریها بوده است، درحالیکه اینطور نبود.
بههرحال میدانید که بعداً چه بر سر سهام اوراکل آمد. اکنون، در بازار سهام، تردیدهایی از طرف افراد خبره مطرح شده که آیا هوش مصنوعی واقعاً میتواند به اندازهای که انتظار میرود، تولید ثروت کند و چه بسا به اوج خوشبینی نسبت به انویدیا (NVDA) رسیدهایم. اما دلیل این که داستان اوراکل را مطرح کردم بهخاطر مقالهای است به نام: “مدلهای ذهنی بازار سهام” که نشان میدهد بیشتر سرمایهگذاران خرد مفهوم “در قیمت پیشخور شدن” را درک نکردهاند.
ورداد (Verdad)، نشریهای که چندان با آن آشنا نیستم، خلاصه خوبی از این مقاله را منتشر کرده است. اینجا نیز خلاصهای از آن را ارائه میکنم:
در بازار سهام انتظار از بازدهی در سرمایهگذاری بسیار حائز اهمیت است و تأثیر زیادی بر بازار دارد. اما اینکه چرا این انتظارات شکل میگیرند، هنوز برای اقتصاددانان کاملاً روشن نیست. در این مقاله، سعی شده تا مدلهای ذهنی افراد مختلف (که همان تصورات و درک آنها از بازار سهام است) بررسی شود. برای این کار، از چهار گروه مختلف نظرسنجی انجام شده است: مردم عادی، سرمایهگذاران خرد، معاملهگران حرفهای و کارشناسان دانشگاهی. این نظرسنجیها به بررسی این موضوع پرداختهاند که این افراد تأثیر اخبار قدیمی بر درآمدهای آتی شرکتها و بازدهی سهام را چگونه ارزیابی میکنند.
در این مقاله چهار نتیجه مهم به دست آمد:
- کارشناسان دانشگاهی (اساتید و پژوهشگران) معتقدند که اخبار قدیمی دیگر تأثیری بر بازدهیهای آینده سهام ندارند، اما مردم عادی و حتی برخی معاملهگران حرفهای فکر میکنند که اخبار خوب قدیمی همچنان باعث میشود سهام در آینده بازدهی بالاتری داشته باشد.
- کارشناسان دانشگاهی برای توضیح پیشبینیهای خود از مفهوم “کارایی بازار” استفاده میکنند به این معنی که آنها باور دارند که همه اطلاعات بهسرعت در قیمتها منعکس میشوند؛ اما مردم عادی و بسیاری از معاملهگران حرفهای با نادیدهگرفتن این موضوع که اخبار قدیمی از قبل در بازار پیشخور شده است، درآمدهای بالاتر در آینده را مستقیماً به معنای بازدهی بالاتر میدانند و متوجه نیستند که بازار قبلاً این افزایش درآمدها را در قیمتها لحاظ کرده است.
- آزمایشهای بیشتر نشان داد که دلیل اینکه مردم عادی مفهوم قیمتگذاری تعادلی (به این معنی که قیمتها بهگونهای تنظیم میشوند که تقاضا و عرضه را به تعادل برسانند) را درک نمیکنند، این نیست که به بازار و تغییرات آن بیتوجه هستند، بلکه به این دلیل است که از نظر تئوریکی با این مفهوم آشنا نیستند و نمیدانند که بازار چگونه کار میکند تا به تعادل برسد.
- نادیدهگرفتن مفهوم تعادل در بازار تأثیرات و پیامدهای مهمی دارد. در این مطالعه، ما با استفاده از دادههای مربوط به انتظارات مردم نشان دادیم که عدم درک صحیح از تعادل بازار میتواند منجر به پیشبینیهای اشتباه شود. وقتی افراد تعادل بازار را نادیده میگیرند، پیشبینیهایشان در مورد آینده بازار اغلب غلط از آب درمیآید. به این دلیل که آنها متوجه نمیشوند قیمتها چگونه تنظیم میشوند تا تعادل بین عرضه و تقاضا برقرار شود. یکی از اشتباهات رایج این است که افراد فکر میکنند اگر یک سهام درگذشته بازدهی خوبی داشته، حتماً در آینده هم همینطور خواهد بود. این اشتباه به دلیل این است که آنها تغییرات تعادلی قیمتها را نادیده میگیرند و نمیفهمند که بازار ممکن است قبلاً این اطلاعات را لحاظ کرده باشد. افراد ممکن است رفتارهایشان را بر اساس وضعیت کنونی بازار تنظیم کنند. یعنی وقتی بازار در وضعیت خوبی است، بیش از حد خوشبین شوند و سرمایهگذاریهای بیشتری انجام دهند. برعکس، وقتی بازار در وضعیت بدی قرار دارد، بیش از حد بدبین شوند و ممکن است سهام خود را بفروشند. این نوع رفتارها باعث میشود که تصمیمگیریهای آنها تحتتأثیر نوسانات کوتاهمدت بازار قرار بگیرد و نه بر اساس تحلیلهای بنیادی و واقعی.
بنابراین، عدم درک درست از تعادل در بازار میتواند منجر به رفتارهای نادرست و پیشبینیهای اشتباه شود که در نهایت به زیان سرمایهگذاران منجر میشود. افراد باید مفهوم تعادل بازار و نحوه تنظیم قیمتها را درک کنند تا بتوانند تصمیمات بهتری در زمینه سرمایهگذاری بگیرند.
نمودار زیر نشان میدهد که اکثر سرمایهگذاران چگونه به اخبار قدیمی واکنش نشان میدهند. افرادی که با رنگ آبی مشخص شدهاند، فکر میکنند اخبار ۴ هفته گذشته دیگر تأثیری بر قیمت سهام ندارد. افراد با رنگ سبز معتقدند که اخبار خوب قدیمی ممکن است منجر به کاهش قیمت شود، چرا که بازار به حالت تعادل برمیگردد. اما افراد با رنگ قرمز هنوز فکر میکنند که اخبار خوب قدیمی دلیل خوبی برای خرید سهام است. این باور بهاحتمال زیاد یکی از دلایل نوسانات قیمتی در بازار سهام است.
واقعیت این است که در بسیاری از بازارها، حرکت قیمت واقعی است، یعنی تغییرات قیمت ادامه دارد؛ بنابراین، شاید سرمایهگذاران خرد که فکر میکنند اطلاعات قدیمی هنوز مهم است، کاملاً اشتباه نمیکنند. اما آنها بیشتر اوقات در اشتباه هستند. مدیران صندوقها بهتر از این آزمون بیرون میآیند، اما مشاوران مالی بهاندازه سرمایهگذاران خرد اشتباه میکنند و به نظر نمیرسد که مفهوم تعادل یا “پیشخور شدن” اطلاعات را درک کنند.
فکر نمیکنم افرادی که در میلههای قرمز قرار دارند، عمداً با نظریه کارایی بازار مخالفت کنند. آنها فقط بهصورت سادهانگارانه فکر میکنند و به تحلیلهای پیچیدهتر توجه نمیکنند. بهعبارتدیگر آنها تفکر مرحله اول دارند. تفکر مرحله اول (First Derivative Thinking) به معنای انجام سادهترین و ابتداییترین نوع تحلیل و تصمیمگیری است. در این نوع تفکر، فرد تنها به نتایج فوری و سطحی یک پدیده یا خبر توجه میکند، بدون اینکه تأثیرات و پیامدهای بلندمدت یا پیچیدهتر آن را در نظر بگیرد. در مقابل تفکر مرحله دوم (Second Derivative Thinking) به معنای تحلیل عمیقتر و درنظرگرفتن تأثیرات بلندمدت و پیچیدهتر است. فردی که از تفکر مرحله دوم استفاده میکند، به این فکر میکند که چگونه بازار و سایر عوامل ممکن است به این خبر واکنش نشان دهند و چه پیامدهایی ممکن است در آینده داشته باشد.
بههرحال، اگر میخواهید؛ مانند یک حرفهای در بازار فکر کنید، باید یاد بگیرید که از تفکر سادهنگر (مرتبه اول) فراتر بروید و به تحلیلهای پیچیدهتر (مرتبه دوم و سوم) توجه کنید تا بتوانید تصمیمات بهتری بگیرید.
این هفته بازارهای سهام آمریکا شاهد نوسانات شدید و ناگهانی بودند. سرمایهگذاران به یاد آوردند که معاملات مبتنی بر مومنتوم (momentum trading) میتواند در هر دو جهت صعودی و نزولی باشد. یعنی وقتی قیمتها بهسرعت بالا میروند، میتوانند به همان سرعت پایین بیایند.
در حال حاضر، بسیاری از سرمایهگذاران که سهام شرکتهایی مانند انویدیا را با نسبت قیمت به سود بالا (۴۰ برابر) خریداری میکنند یا شاخصهایی با وزن بالا در بخش تکنولوژی (۴۰٪) را معامله میکنند، دیگر به اصول بنیادی شرکتها یا وضعیت واقعی آنها اهمیت نمیدهند. اگرچه ممکن است بهظاهر بگویند که به این اصول توجه دارند یا مقابل رؤسای خود وانمود کنند که تحلیل بنیادی انجام میدهند، اما در واقع فقط به دنبال حرکت و روند بازار هستند.
بهطورکلی هرگاه مسیر حرکت قیمتها تغییر میکند، بسیاری از سرمایهگذاران بهسرعت به دنبال خروج از بازار میگردند، حتی اگر اصول بنیادی تغییر نکرده باشد. این نشان میدهد که بسیاری از معاملات فعلی بر اساس حرکت بازار است و نه تحلیلهای بنیادی.
این هفته، تغییرات شدید در بخش تکنولوژی و سایر بخشها بدون هیچ کاتالیزوری رخ داد. بااینحال، احتمالاً گزارش گلدمن ساکس در مورد هوش مصنوعی و پستهای اخیر Ed Zitron که نگرانیهایی را در این مورد مطرح کردهاند، باعث شده که برخی از سرمایهگذاران احساس نگرانی کنند. انتشار دیدگاه نزولی از سوی یک بانک سرمایهگذاری بزرگ مانند گلدمن ساکس غیرمعمول است. اما از آن هم غیرمعمولتر این است که یک پروفسور از MIT نیز همراه با آنها این نظرات را بیان کند. این نشان میدهد که نگرانیهای جدی در بازار وجود دارد.
مدل من از سیر تحولات بازار به نقل از کتاب “آلفا تریدر” به این صورت است:
- پنهان از دید عموم: در این مرحله، چیزی تازه شروع شده و هنوز خیلیها از آن خبر ندارند.
- شتاب گرفتن: در این مرحله، توجهها بیشتر شده و سرعت رشد افزایش مییابد.
- روند اصلی: حالا که همه به موضوع توجه دارند، این رشد به روند اصلی بازار تبدیل میشود.
- اولین ترکها: در این مرحله، اولین نشانههای مشکل و ناپایداری ظاهر میشود.
- موج نهایی تبلیغات: قبل از اینکه مشکلات کاملاً آشکار شوند، یک موج آخر از تبلیغات و هیاهو ایجاد میشود.
- اوج و چرخش: در این مرحله، بازار به اوج خود میرسد و سپس شروع به تغییر مسیر میکند.
- پایان: در نهایت، تمام هیاهو و رشد به پایان میرسد و بازار به حالت عادی بازمیگردد.
به نظر من، الان در مرحلة ۶ هستیم، جایی که بازار به اوج خود رسیده و بهزودی تغییر مسیر میدهد. شرکت انویدیا به نظرم شبیه به شرکت سیسکو در سال ۲۰۰۰ است. آنها یک رشد بزرگ در حوزه فناوری داشتند و بعد از آن، رشد آنها کند شد. همینطور، صادرکنندگان کالاها در سالهای ۲۰۱۱-۲۰۱۳ هم یک دوره رشد بزرگ را تجربه کردند و سپس کاهش یافتند.
مدلهای زبانی بزرگ (LLM ها) مثل GPT-4 در حال تمام کردن دادههای آموزشی خود هستند. یعنی اطلاعات جدیدی برای یادگیری ندارند. برخی فکر میکنند که قانون مور (که میگوید هر دو سال تعداد ترانزیستورهای روی یک تراشه دوبرابر میشود) برای هوش مصنوعی هم صدق میکند، اما اینطور نیست. من از مدلهای مختلفی مثل Bard، Claude، Perplexity و GPT-4 استفاده میکنم و این مدلها تقریباً رایگان و قابلتعویض هستند. اگر مدلهای زبانی بزرگ فقط یک کالا باشند و نتوانند به هوش مصنوعی عمومی (AGI) برسند، داستان رشد انویدیا ممکن است بیشتر یکچرخه تکراری باشد تا یک تغییر بزرگ و ماندگار.
نرخ بهره
همانطور که قبلاً بحث کردیم، کاهش نرخ بهره در ماه سپتامبر قطعی است. نرخ بهره اوراق ۱۰ساله این هفته کمی افزایش یافت، اما تغییرات زیادی نداشت. اخیراً شاهد افزایش تفاوت نرخهای کوتاهمدت و بلندمدت بودهایم و احتمال پیروزی ترامپ پس از تلاش برای ترورش، باعث شد تا اختلاف بین نرخهای ۲ساله و ۳۰ساله در آمریکا کاهش یابد. میتوانید در نمودار ببینید که گپ نرخها پس از تعطیلات آخر هفته بهسرعت پر شد و پس از مدتی اختلاف نرخها برعکس شد. این هفته نرخهای ۲ساله و ۳۰ساله تغییر زیادی نداشتند.
تئوری میگوید ترامپ سیاست مالی مشابه نظریه MMT (نظریه پولی مدرن) را اجرا خواهد کرد و درعینحال به فدرال رزرو فشار خواهد آورد تا نرخ بهره را افزایش ندهد (بیشتر کاهش دهد). بخش تورمی سیاستهای ترامپ برای من روشن است، اما مطمئن نیستم که او چقدر میتواند بر فدرال رزرو تأثیر بگذارد. شاید بتواند، ولی مطمئن نیستم.
ارز فیات
در حال حاضر، بازار فارکس وضعیت جالبی دارد. برای آینده نزدیک، وضعیت نسبتاً مشخص است؛ کاهش تورم، فرود نرم اقتصادی، و کاهش نرخ بهره در سپتامبر تقریباً قطعی به نظر میرسد. اما برای ماههای آینده، یعنی پس از اکتبر و نوامبر، وضعیت بسیار نامشخص است. ما نمیدانیم چه کسی در مقابل ترامپ نامزد خواهد شد و سیاستهای احتمالی برنده انتخابات چه خواهد بود (مثل سیاستهای مالی، تعرفهها، و سیاستهای فدرال رزرو).
همینطور که به پایان فصل تابستان نزدیک میشویم، بازار فارکس در حال رسیدن به کمترین میزان نوسان (volatility) خود است.
این وضعیت خیلی شبیه به سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۱۴ است، زمانی که پس از دورههای سکون تابستانی، نوسانهای شدیدی در بازار مشاهده کردیم. نمودار نشان میدهد که نوسان ۶ماهه EURUSD در آن سالها چگونه تغییر کرده است (خط عمودی قرمز تاریخ ۱۹ ژوئیه را نشان میدهد).
ارزهای دیجیتال
هفته گذشته پیشنهاد دادم که سهام شرکت NVDA را بفروشید و بهجای آن بیتکوین بخرید. این پیشنهاد، خیلی خوب جواب داده است؛ چون با افزایش احتمال پیروزی ترامپ، انتظار میرود قوانین مربوط به ارزهای دیجیتال سادهتر شوند و مسیر برای پذیرش گستردهتر آنها هموارتر گردد.
من انتظار داشتم که قیمت بیتکوین به محدوده ۵۰ هزار تا ۵۳ هزار دلار برسد، اما این اتفاق نیفتاد. یکی از دلایل ممکن است این باشد که بیتکوین نسبت به سهام تکنولوژی خیلی ارزانتر بود و این باعث شد که خریداران، بیشتر به سمت خرید بیتکوین بروند. همچنین، جریانهای فروش بزرگ در Mt. Gox و آلمان به پایان رسیدند و این موضوع نیز به افزایش قیمت بیتکوین کمک کرد، بهویژه در شرایطی که خریداران منتظر قوانین رگولاتوری بهتر پس از پیروزی جمهوریخواهان بودند.
کامودیتیها
من دوست ندارم از پوزیشیابی (نحوه قرارگیری موقعیتهای سرمایهگذاری) بهعنوان یک شاخص به تنهایی استفاده کنم، اما استفاده از آن زمانی مفید است که با یک نظریه تحلیلی قوی ترکیب شود، از زمانبندی مناسب برای ورود و خروج از بازار بهره ببرد و از اهرمهای مالی برای افزایش بازدهی استفاده کند. این ترکیب به سرمایهگذاران کمک میکند تا با تحلیل بهتر بازار، در بهترین زمانها، اقدام به خرید یا فروش کنند و با استفاده از منابع مالی بیشتر، سودهای بیشتری کسب کنند. استفاده از پوزیشیابی بهعنوان یک شاخص، زمانی بیشترین کارایی را دارد که پوزیشنها بهشدت زیاد یا کم میشوند. در حال حاضر، این وضعیت در مورد قراردادهای آتی ذرت وجود دارد، جایی که پوزیشنهای فروش بیش از ۱۵٪ از کل پوزیشنهای باز را تشکیل میدهند. این شرایط از سال ۲۰۰۷ بهندرت دیده شده است. نموداری زیر فقط به دادههای پس از سال ۲۰۱۶ اشاره دارد، زیرا در دادههای بین سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۶ هیچ نمونهای از این حالت وجود نداشت.
یک مشکل اساسی در جستجوی رویدادهای نادر در استراتژی پوزیشنیابی این است که حجم نمونه شما کوچک خواهد بود. یعنی تعداد مواردی که چنین اتفاقی افتاده، کم است. اما یک راهحل این مشکل این است که این رویکرد در بسیاری از داراییها جواب میدهد و بنابراین نمونه، آنقدر که به نظر میرسد کوچک نیست. این روش فقط در مورد ذرت کاربرد ندارد، بلکه در موارد دیگر هم کار میکند. بهعبارتدیگر هرچند که تعداد موارد مشابه درگذشته کم است، اما این نوع تحلیل به دلیل تطبیقپذیری با داراییهای مختلف همچنان معتبر و مفید است.
منبع: Friday Speedrun نویسنده: Brent Donelly