نظام جهانی از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱
ایالات متحده پس از پایان جنگ سرد، دنیای جدیدی را ایجاد کرد. ایده محرک این دنیای جدید، باور به این امر بود که یکپارچگی تجارت جهانی میتواند درگیریهای بینالمللی را مهار کند. در ابتدا، این نظریه مبتنی بر تئوری «پایان تاریخ» از نوع فوکویاما (Fukuyama) بود که جهانیسازی، آزادی اقتصادی و سیاسی را به دنبال دارد؛ اما همان طور که مشخص شد الیگارشیهای تک حزبی بوروکراتیک و دولتهای نفتی مختلف (به ویژه چین و روسیه) در برابر پایان تاریخ مقاومت میکنند، بنابراین میل به تجارت کمرنگتر شده و حداقل میتوان گفت که کشورهایی که از نظر اقتصادی به یکدیگر وابسته هستند، وارد درگیری نخواهند شد.
ما این موضوع را برای کل جهان در نظر میگیریم. ایالات متحده و اروپا از پذیرش چین در سازمان تجارت جهانی حمایت کرده و عمداً مواردی مانند دستکاری ارز در دهه ۲۰۰۰، سیاستهای مختلف بازرگانی، نیروی کار ضعیف و استانداردهای زیست محیطی که ممکن است دلیلی برای محدود کردن تجارت با چین باشد را نادیده گرفتند. در نتیجه اقتصاد جهانی، دستخوش یک تغییر بزرگ شد. با وجود این که تولید جهانی، شبکههای تجاری و زنجیرههای تأمین زمانی تحت تسلط ایالات متحده، ژاپن و آلمان بودند، اکنون چین در تمامی این موارد، جایگاه اصلی را به خود اختصاص داده است.
خروجی تولیدات چین تا سال ۲۰۲۱، برابر با مجموع خروجی ایالات متحده و کل اروپا بود.
با وجود این که تعدادی از این تغییر سود میبرند، همیشه افرادی نیز بودهاند که از این بابت متضرر شدهاند. تولیدکنندگان آمریکایی با اعمال برونسپاری تولید به چین، سود و بهرهوری خود را افزایش دادند، در حالی که خردهفروشها (و مصرفکنندگان) از واردات ارزان سود کسب میکنند. شرکتهای آمریکایی، منفعت خود را از تصاحب بازار وسیع چین بهشدت افزایش داده و برای افزایش بیشتر آن دچار طمع شدند. هنگامی که چین با خرید داراییهای ایالات متحده تلاش کرد تا ارزش RMB (رنمینبی) را در دهه ۲۰۰۰ پایین نگه دارد، صنعت مالی از مزایای جریانهای ارزان ورود سرمایه بهرهمند میشد. در ایالات متحده و اروپا، متخصصان و کارکنان بخش علمی از طریق تحقیق، طراحی و بازاریابی محصولاتی که چین برای آنها ساخته است، سود کسب میکردند. کارگران بخش تولید کشورهای ثروتمند، زمان زیادی را از دست دادند؛ اما این بهایی بود که آنها مایل به پرداخت آن بودند. آمریکا و متحدان ثروتمندش، از کارگاههای جهانی به پارکهای تحقیقاتی جهانی تبدیل شده و افرادی که کارگران کارخانه بودند، سرایدار، آشپز و نگهبانهای آن پارک تحقیقاتی شدند.
برای نخبگان حاکم چین، این سیستم جدید به عنوان سازشی بزرگ محسوب میشد. آنها برای چندین دهه، جامعه خود را از تأثیرات خارجی مصون داشته تا بتوانند آن را مطابق میل خود سازماندهی کنند و باز کردن راه تجارت جهانی به معنای کنار گذاشتن برخی از کنترلهای اجتماعی بود که آنها برای ایجاد آن، سخت مبارزه کرده بودند. برای شرکتهای خارجی، اقتصاد مبتنی بر سرمایهگذاری مستقیم خارجی به معنای از دست دادن کنترل اقتصادی است. اشغال حد میانی کم ارزش زنجیره تأمین جهانی؛ یعنی مونتاژ، پردازش و بستهبندی که نیاز به بکارگیری منابع عظیم داشته و تنها حاشیه سود میانه را به همراه خواهد داشت، چین را در معرض خطر سهمگین «تله درآمد متوسط» قرار میدهد.
اما چین آنچنان سریع رشد میکرد که نمیتوانست این توافق را فسخ کند. ژیانگ زمین (Jiang Zemin) و هو جینتائو (Hu Jintao)، به مسیر دنگ ژائوپینگ (Deng Xiaoping) ادامه دادند؛ کسی که آنها را بهعنوان جانشین خود انتخاب کرده بود. به لحاظ اقتصادی، چین «اصلاحات و آزادسازی» را دنبال کرد، در حالی که از نظر نظامی و دیپلماتیک تصمیم گرفت تا «قدرت خود را پنهان کرده و اجازه دهد تا زمان سپری شود».
برخی از افراد، سیستم جهانی دهه ۲۰۰۰ و اوایل دهه ۲۰۱۰ را «چیمریکا» (Chimerica)؛ به معنای نئولوژیسم و پورمانتویی که رابطه همزیستی میان چین و ایالات متحده را توصیف میکند، نامگذاری کردند. طی این سالها امید به این امر که حتی بدون همسویی ایدئولوژیک، تجارت جهانی به توقف درگیری قدرتهای بزرگ منجر شود، موجه به نظر میرسید. اگرچه سیاست چین به شکل آزاد درنیامد، اما در دوران ژیانگ و هو، کشور برای مسافران، کارگران و ایدههای خارجی آزادتر شد. شاید این نقطه پایانی تاریخ نباشد، اما سازشی بود که اکثر مردم میتوانستند برای مدتی با آن زندگی کنند.
سوگیریهای نظام جهانی
در اواسط دهه ۲۰۱۰، این سازش با شکست روبرو شد. در سمت ایالات متحده نسبت به کاهش طولانی مدت مشاغل مرتبط با بخش تولید کالا و همچنین این امر که آمریکا در رتبه دوم اقتصاد جهان قرار میگرفت، خشم فزایندهای وجود داشت. بنابراین چین و سیستم چیمریکا، بدون هیچ دلیل موجهی هدف برخی از این خشمها قرار گرفتند. زمانی که دونالد ترامپ (Donald Trump) به قدرت رسید، تعرفههایی را برای چین اعمال کرد که قیمتها را اندکی برای مصرفکنندگان و تولیدکنندگان آمریکایی افزایش داد، اما به طور قابل توجهی به اقتصاد چین لطمه میزد. ایالات متحده شروع به بررسی دقیق و مسدود کردن سرمایهگذاری چینیها بر اساس CFIUS یا همان کمیته سرمایهگذاری خارجی در ایالات متحده کرد، در حالی که برای خنثی کردن شرکت پرچمدار الکترونیکی چینی، یعنی هوآوی (Huawei) یکسری کنترلهای صادراتی اعمال شد. این امر، واردات آمریکا از چین و کسری تجاری دوجانبه را کمی کاهش داد.
در همین حال در چین، شی جینپینگ (Xi Jinping)، برنامهای را برای تولید کالاهای واسطهای با ارزش بالا آغاز کرد و با وجود افزایش هزینههای نیروی کار، برای کاهش آن مجبور به انجام مونتاژ در مکانهایی مانند ویتنام یا بنگلادش شد. او همچنین سیاست صنعتی چین را از یک حالت ناهماهنگ منطقهای، به یک تلاش ملی واحد تغییر داد. در دوران شی جینپینگ، سرمایهگذاری مستقیم خارجی که درصدی از اقتصاد چین را تشکیل میدهد، کاهش یافت.
دیوید فیکلینگ (David Fickling) از بلومبرگ نیز گزارش میدهد که طی همین دوره، تجارت به بخش کوچکتری از اقتصاد چین تبدیل شد.
با همه این موارد، چیمریکا به این راحتی شکست نمیخورد. در سال ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ به دلیل همهگیری بیماری کووید، واردات ایالات متحده از چین و کسری تراز تجاری دوجانبه به شدت افزایش یافت. حتی با وجود رشد سریع اقتصاد در دوران ترامپ، ایالات متحده به هیچ وجه نتوانست تولیدات خود را در آن دوره افزایش دهد.
بیشتر بخوانید: تراز تجاری چیست و چگونه میتوان از آن در تحلیل فاندامنتال استفاده کرد؟
در همین حال، علیرغم کاهش مزیت هزینه تولید، سهم چین از تولید جهانی به صورت بیوقفه رشد کرد.
در این شرایط شرکتهای آمریکایی، اروپایی و آسیایی سرمایهگذاری کمتری را در چین انجام میدادند، اما این مسئله تا حدی به این دلیل بود که آنها قبلاً مقدار زیادی از فرآیند تولید خود را به آنجا منتقل کرده بودند. به دلیل تمایل به تصاحب بخشی بزرگتری از بازار وسیع و رو به رشد چین، نیاز به کارخانههایی که به تأمینکنندگان نزدیک باشند و مجموعه عظیمی از مهندسین فرآیند آموزشدیده، کاهش مزیت هزینه این کشور بیش از حد از بین رفت. در مجموع، اقتصاددانان از آن به عنوان اثرات انباشتگی (agglomeration effects) یاد میکنند و عواملی مانند افزایش هزینهها، محدودیتهایی که دولت اعمال میکند و سرقت IP، باعث نشد که شرکتهای چندملیتی به فکر واگذاری بیفتند. در اواخر دهه ۲۰۱۰، شرکتها به سادگی این ایده که تولید آنها از چین تأمین شود را پذیرفته بودند. ساختن اقلام در چین، کار بیهوده ای نبود؛ چرا که چین کشوری است که به راحتی توان تولید همه چیز را دارد.
به عبارت دیگر، نیروهای گسترده و اجتنابناپذیر انباشتگی اقتصادی، همچنان این امر که چین باید کارگاه جهانی باشد را دیکته میکردند و آمریکا به همراه اروپا و ژاپن، پارکهای تحقیقاتی آن شدند. اما در اقتصاد جهانی نیرویی وجود دارد که از انباشتگی قدرتمندتر است و آن چیزی جز درگیری قدرتهای بزرگ نیست.
شکاف
تعدادی از رویدادهای سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱، رهبران چین (و بسیاری از ناظران ایالات متحده و سراسر جهان) را متقاعد کرد که سیستم چین از لحاظ سرزندگی اقتصادی، ثبات سیاسی و قدرت ملی فراگیر از ایالات متحده پیشی گرفته است. اکثر این رویدادها به همهگیری کووید ارتباط پیدا میکرد. توانایی چین در تولید کالاهای ساده مانند ماسک و تستهای مربوط به کووید در قیاس با تلاش ایالات متحده در ساخت اقلام مشابه، موقعیت چین را در زنجیره تأمین جهانی تأیید میکرد و به نظر میرسید که توانایی چین برای سرکوب ویروس به وسیله اقدامات غیردارویی، نشاندهنده ظرفیت بالاتر این کشور است. همچنین ناآرامیهای ایالات متحده در سال ۲۰۲۰ و اوایل سال ۲۰۲۱، جامعهای را به تصویر میکشید که آنقدر به لحاظ داخلی تقسیم شده است که نمیتواند به ایفای نقش محوری خود در عرصه جهانی ادامه دهد.
شی جینپینگ رهبر چین، ظاهراً احساس میکرد که این رویدادها، برنامه بینظیر قبلی او یعنی جایگزینی چین به جای ایالات متحده به عنوان هژمون جهانی را تأیید میکند. اگرچه این اتفاق از همان ابتدا موضوع اصلی جاهطلبی رهبر چین بود، اما این سیستم چیمریکا بود که با تبدیل چین به بزرگترین کشور تولیدی و تجاری روی کره زمین، رؤیای او را عملی کرد.
اکنون به نظر میرسید که شی بر این باور است که چین تمام آنچه را که میتوانست از چیمریکا استخراج کرده و دیگر مزایای این سیستم بیشتر از هزینههایش نیست. سختگیری صنعتی او در سال ۲۰۲۱ شامل اقداماتی برای محدود کردن تأثیرات فرهنگی غربی، ژاپن و کره جنوبی میشد. تحت سیطره سیستم کووید صفر شی، ارتباط چین با جهان محدود شد و جریانات ورود افراد از خارج به این کشور اساساً متوقف گردید.
اما برای شی که به تازگی در کنگره بیستم حزب، قدرت مطلق خود را بر کشورش تثبیت کرده است، این موارد تنها اولین نشانههایی از تمام روشهایی است که پایان دوران «اصلاحات و گشایش» چین را تأیید میکند. در اینجا گزیدهای از مصاحبه با جورگ ووتکه (Joerg Wuttke)، رئیس اتاق بازرگانی اتحادیه اروپا در چین، در مورد معنای تغییرات در کنگره حزب آورده شده است:
اصلاحطلبان کاملاً از دور خارج شدهاند… آزادسازی اقتصاد چین ادامه پیدا نمیکند… ما باید از این ایده که اساساً سیاست چین کماکان متناسب با رشد اقتصادی است، دوری کنیم… بسیاری از ناظران تا به امروز فکر میکردند که اگرچه حزب خود را کمونیست مینامد، اما اساساً شکلی از سرمایهداری منچستر (Manchester Capitalism) را دنبال میکند. که البته آن نیز به پایان آمد…
سیاست خارجی چین حتی قاطعانهتر و متخاصمتر خواهد شد. شی در سخنرانی خود در کنگره حزب، هفده بار از کلمه «مبارزه» استفاده کرد که دوازده بار آن در قالب زبان بینالمللی بود و عمدتاً متوجه ایالات متحده میشد. چین میخواهد غیرقابل نفوذ و خودکفاتر باشد، قصد دارد برای بازارها و فناوریهای آینده بجنگد. در این زمینه، اصطلاح مبارزه نیز یک ادعای مطلق دارد؛ این که فقط برنده و بازنده وجود دارد… رهبری حزب، اعتماد به نفسی مشابه آلمان در آغاز قرن بیستم را نشان میدهد.
ووتکه برای این که بگوید چین همچنان به رشد اقتصادی گرایش داشته و محیط تجاری آن کماکان برای شرکتهای چند ملیتی جذاب است، انگیزه بسیاری دارد. با این حال، همچنان عکس آن را عنوان میکند. شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد رژیم شی، تجارت خارجی که سرمایهگذاری آنها به ساخت چین امروزی کمک کرده است را از اولویت خارج میکند. به عنوان مثال، به احتمال زیاد توسعهدهندگان املاک و مستغلات چین تمایل دارند تا ابتدا طلبکاران خارجی خود را به چالش بکشند.
نشانه کوچک دیگر آن است که چین، انتشار بیشتر آمارهای اقتصادی خود را متوقف کرده است؛ یعنی همان اعدادی که شرکتهای خارجی برای تصمیمگیری راجع به سرمایهگذاری در بازار چین، به آنها تکیه میکنند.
در همین حال، حمایت چین از حمله روسیه به اوکراین و موضع تهاجمی فزاینده آن در قبال تایوان، دولت بایدن را بر آن داشت تا از اهرم فشار بزرگ خود رونمایی کند. کنترلهای گسترده صادرات در صنعت نیمهرسانا که نه تنها تراشهها، بلکه ابزارها و پرسنل ساخت تراشه را نیز شامل میشود، نشاندهنده افزایش در روند جاهطلبیهای تکنولوژیکی چین است. باید در نظر گرفت که ممکن است به زودی کنترلهای صادراتی به سایر فناوریها نیز گسترش بیابند:
اگر امنیت و دفاع ملی را هسته اصلی سیاستگذاری ایالات متحده در نظر بگیریم، این موضوع کاملاً منطقی خواهد بود. ایالات متحده میتواند تخریب جایگاه تولیدی خود را تحمل کند، اما تنزل خود به عنوان قدرت درجه دوم را تاب نخواهد آورد. به عبارت دیگر در حالی که در دوران چیمریکا، هر دو کشور منافع اقتصادی متقابلی را که میتوانستند از یک رابطه همزیستی به دست آورند، در اولویت قرار میدادند، اکنون رقابت نظامی و ژئوپلیتیکی با مجموع صفر را که ورودی کلیدی آن اقتصاد است، در اولویت قرار میدهند.
به نظر میرسد که بازارها به نوبه خود متوجه این موضوع شدهاند که اینبار با همیشه تفاوت دارد. سهام چین پس از برگزاری کنگره حزب به شدت سقوط کرد؛ به طوری که اکنون سهام این کشور، زیر ارزش داراییهای واقعی معامله میشوند.
لازم به ذکر است که شهروندان ثروتمند چینی نیز متوجه شدهاند که دوران تمرکز بر اقتصاد به پایان رسیده است. بسیاری از آنها در حال برنامهریزی برای ترک کشور هستند.
نکته کلیدی این جدایی و در واقع دلیل واقعی بودن آن، تمایل رهبران ایالات متحده و چین به رخ دادن آن است. صرف نظر از وقایع سال ۲۰۱۸، در حالی که چین رتبه نخست جهانیسازی را بدست میآورد، ایالات متحده محافظهکار تلاشی در راستای دفاع از صنایع تولیدی خود نمیکند. در واقع با وجود اینکه کنترل صادرات ضربه بزرگی بر پیکر صنعت تراشه ایالات متحده وارد خواهد نمود، آنها نه برای صنایع، بلکه برای امنیت ملی خود نگران هستند. در سوی دیگر، رهبران چین میخواهند به سمت صنعت بومی، صنعت تنظیمشده و حتی صنعت ملی روی بیاورند، حتی اگر این تغییر باعث کندتر شدن رشد اقتصادی چین بشود.
جدایی چین و دموکراسیهای توسعهیافته که مدتها موضوع گفتگوها و گمانهزنیها بود، اکنون به نظر میرسد که یک واقعیت بوده و به نقطه بحرانی خود رسیده است. سیستم قدیمی اقتصاد جهانی چیمریکا در حال نابودی است و سیستم جدیدی جای آن را خواهد گرفت.
نظام جدید جهانی
مدتی طول میکشد تا سیستم اقتصادی جدید جهانی متولد شود. موارد بسیاری مانند این که آیا جنگ جهانی دیگری پیش رو است یا خیر، وابسته به وقایع هستند. در حال حاضر میتوان حدسهایی را در نظر گرفت و چند سؤال کلیدی مطرح کرد.
یک پیشبینی منطقی آن است که دوران زنجیرههای ارزش جهانی به پایان نخواهد رسید. برونسپاری فرامرزی و زنجیرهسازی تأمین، دقیقاً روشهایی هستند که شرکتها اکنون بکار میگیرند و به واسطه آنها میدانند چگونه کالاهای خود را تولید کنند؛ به این معنا که بجز آن که یک جنگ بسیار فاجعهبار رخ دهد، امکان بازگشت به عصر اقتصادهایی با تولیدی ملی که عمدتاً مستقل هستند، وجود نخواهد داشت. در عوض، زنجیرههای تأمین به بلوکها تغییر خواهند کرد. چین به صورت آشکار یک بلوک محسوب میشود؛ شی و پیروانش تمایل دارند تا تمام اقلام باارزش در داخل کشور ساخته شده و مالک آن باشند و تنها برای مواد خام و سایر کالاهای کمارزش به کشورهای دیگر تکیه کنند.
در غیاب نظام جهانی لیبرال به رهبری ایالات متحده برای اجرای تجارت آزاد، تأمین این منابع نیازمند اقدامات ژئوپلیتیکی و حتی نظامی است که به نوبه خود، بازگشت به دوران قبل از جنگ جهانی دوم محسوب میشود و بدون شک، اعتراضات پراکندهای را در ارتباط با نئو امپریالیسم به دنبال خواهد داشت. با وقوع این شرایط کشمکشهایی بر سر منابع برخی از کشورهای بی طرف، از جمله کشورهای فقیر وجود خواهد داشت که می تواند به مبارزات نیابتی به سبک جنگ سرد تبدیل شود.
بلوک دوم دارای قطعیت کمتری است. انتظار میرود که دولت بایدن و یا جانشین آن، برای مدتی غرق در سراب خودکفایی ایالات متحده شده و سیاستهای «خرید آمریکایی» را اجرا کنند که به متحدان و شرکای تجاری خود آسیب میزند و این عمل تشکیل بلوکی را که میتواند با چین مطابقت داشته باشد، کند میکند. اما اگر آمریکاییها بالاخره بتوانند متوجه واقعیت بشوند و تشخیص دهند که کشورشان مانند گذشته بر جهان تسلط ندارد، فرصتی برای ایجاد یک بلوک اقتصادی غیرچینی وجود خواهد داشت که نه تنها نیازهای امنیت ملی ایالات متحده را تأمین کرده، بلکه بسیاری از کاراییهای سیستم چیمریکای قدیمی را نیز حفظ میکند.
این بلوک نه تنها شامل متحدان رسمی آمریکا یا دموکراسیهای توسعهیافته میشود، بلکه در عوض شامل بسیاری از کشورهای در حال توسعه نیز خواهد بود که تمایل دارند در برابر قدرت چین محافظت داشته باشند و دسترسی ایمن آنها به بازارهای غنی جهانی تضمین شود. دو نمونه بارز از این کشورها، هند و ویتنام هستند. در اینجا به مقالهای که اخیراً در اکونومیست (Economist) منتشر شده است اشاره میکنیم؛ این که چگونه اپل (Apple)، بزرگترین شرکت سرمایهگذار آمریکا در چین، شروع به انتقال خط تولید خود به آن کشورها کرده است.
اپل بر روی کارخانههای مستقر در چین که در حال حاضر بیش از ۹۰ درصد محصولاتش را تولید میکنند، سرمایهگذاری کرد و مصرفکنندگان چینی که در برخی سالها، تأمینکننده حدود یک چهارم از درآمد اپل بودند را به خود جذب کرد. با این حال تغییرات اقتصادی و ژئوپلیتیکی، شرکت را مجبور میکند تا به سرعت به فکر پیدا کردن مکانی دیگر باشد.
این دو کشور، ذینفعان اصلی تغییر استراتژی اپل هستند. در سال ۲۰۱۷، اپل هجده تأمینکننده بزرگ در هند و ویتنام را فهرست کرد. سال گذشته، این لیست شامل ۳۷ مورد بود. در ماه سپتامبر، اپل ساخت آیفون ۱۴ جدید خود را در هند آغاز کرد؛ کشوری که قبلاً فقط مدلهای قدیمیتر خود را تولید میکرد. ماه گذشته گزارش شد که اپل به زودی ساخت لپتاپهای مکبوک خود را در ویتنام آغاز خواهد کرد، همان مکانی که تقریباً نیمی از هدفونهای AirPod در آن ساخته میشوند و طبق پیشبینی جی.پی.مورگان چیس (JPMorgan Chase) تا سال ۲۰۲۵، این امر شامل دو سوم آنها خواهد شد. در حالی که امروزه کمتر از ۵ درصد از محصولات اپل در خارج از چین ساخته میشوند، این بانک تخمین میزند که تا سال ۲۰۲۵ این رقم به ۲۵ درصد خواهد رسید.
از آن جایی که سیستم تولید اپل در حال تغییر است، تأمینکنندگان آن نیز از چین دور میشوند…
چین در نقطه اوج خود در سال ۲۰۱۵، ۲۵ درصد از درآمد سالانه اپل را به خود اختصاص میداد که بیشتر از کل اروپا بود. از آن زمان تاکنون، سهم آن به طور پیوسته کاهش یافته و اکنون به ۱۹ درصد رسیده است.
همچنین انتظار میرود که اندونزی، بنگلادش، فیلیپین، مکزیک و ترکیه نیز در این بلوک حضور داشته باشند. همچنین کشورهای بیطرفی مانند مالزی وجود خواهند داشت که میتوانند در هر سمت حضور پیدا کرده و ممکن است سعی کنند تا روابط خود با هر دو طرف را حفظ کنند.
میان تغییرات چندملیتی خارج از چین و بومیسازی چین در نوآوری و تقویت زنجیره تأمین داخلی، رابطه اقتصادی بین چین و کشورهای توسعهیافته از همزیستی خارج شده و شروع به رقابتی شدن میکند. شرکتهای چینی و کشورهای توسعهیافته، به جای این که بخشی از یک زنجیره ارزش باشند، در بازارهای کشورهایی مانند آمریکای لاتین، خاورمیانه و آفریقا با یکدیگر در تعارض خواهند بود. احتمالاً در کشورهای توسعهیافته، سیاست صنعتی افزایش خواهد یافت تا نقاط حساس و کلیدی تکنولوژیکی که به مزیتهای نظامی مرتبط هستند، حفظ شود.
در همین حال، رقابت ژئواستراتژیک بین کشورهای توسعهیافته و محور چین/روسیه، به وضوح به کنترل صادرات متکی است. بنابراین انتظار میرود که شاهد بازگشت CoCom یا همان کمیته هماهنگی کنترلهای چندجانبه صادراتی (Coordinating Committee for Multilateral Export Controls) و گسترش آن به فناوریهای مختلف جدید باشیم.
در نهایت، صرف نظر از این که چه میزان انگیزه در این راستا وجود داشته باشد، جدایی از چین کامل یا ناگهانی نخواهد بود. دموکراسیهای توسعهیافته باید تصمیم بگیرند که دریافت کدام محصولات از چین را میتوانند ادامه دهند و کدام را نمیتوانند. این امر مستلزم برنامهریزی بسیار زیادی است و برای این کشورها، به جای این که برای انجام آن به تنهایی تلاش کنند، هماهنگ شدن با چین بسیار بهتر خواهد بود.
در حقیقت، این که آیا بلوک غیرچینی در سیاست هماهنگی دارد یا خیر، سؤال بزرگ نظام اقتصادی جدید جهانی خواهد بود. ایالات متحده، اروپا و کشورهای ثروتمند آسیای شرقی میتوانند با هم یک بلوک تولیدی را تشکیل میدهند که با تولید چین برابری کرده و همچنین آنها قادر خواهند بود که یک بلوک فناوری را ایجاد کنند که فراتر از تواناییهای چین باشد. با وجود جمعیت گسترده هند و سایر کشورهایی که دارای روابط دوستانه و در حال توسعه هستند، آنها میتوانند یک بلوک تجاری و تولیدی را تشکیل دهند که تقریباً به اندازه سیستم قدیمی چیمریکا کارآمد باشد. اما این اتفاق مستلزم هماهنگی و اعتماد به سیاستهای اقتصادی است که تاکنون به طور قابل توجهای وجود نداشته است. ایالات متحده باید نگرانیهای خود در مورد رقابت با ژاپن، کره، آلمان و یا تایوان را کنار بگذارد و این امر به صورت متقابل برای این کشورها نیز صدق میکند.
در هر صورت، به نظر میرسد که چشمانداز یک سیستم جهانی تولیدی و تجاری عمدتاً دوشاخه، با وجود دو بلوک که از نظر فناوری پیشرفته هستند و با تولید بالای پایاپای با یکدیگر رقابت میکنند، محتملترین جایگزین برای سیستم چیمریکا که طی دو دهه گذشته بر اقتصاد جهانی تسلط داشته است، میباشد. اما این فقط یک حدس ساده است. بدون هیچ تردیدی، در تاریخ اقتصاد جهانی به یک نقطه عطف رسیدهایم؛ یعنی سیستمی که طی دو دهه گذشته با آن آشنا شدیم و به آن تکیه کردیم در حال فروپاشی بوده و رهبران و متفکران باید در جهت برنامهریزی برای آینده تلاش کنند.
منبع: noahpinion.substack.com
بیشتر بخوانید:
VERY GOOD