مقالهای که پیشرو داریم توسط اندرو واکر (Andrew Walker)، مدیر پورتفولیوی Rengeley Capital به رشته تحریر در آمده است.
یکی از چیزهایی که درباره وارن بافت وجود دارد و من کاملا از آن متنفرم این است که او نقلقولهای زیادی دارد که پس از شنیدن آن پیش خودم میگویم: « خب معلومه! چقدر پیش پا افتاده…. » و سپس چند سال بعد به چیزی برخورد میکنم و بلافاصله یکی از نقلقولهای بافت به ذهنم میرسد و با خود میگویم: «خدایا! در آن جمله چه درسی بود. او چگونه این کار را میکند؟»
به هر حال، من فکر میکنم یکی از کلیدهای موفقیت در سرمایهگذاری این است که باید همواره یک ماشین یادگیری باشیم. من که سعی میکنم باشم. مطمئناً احساس میکنم در ۱۸ ماه گذشته چیزهای زیادی یاد گرفتهام (و فراتر از آن، من همیشه به دنبال یادگیری روشهایی برای «یادگیری بهتر» هستم) به عنوان بخشی از این فرآیند یادگیری، معمولا یک یا دو بار در سال یک نقلقول از بافت وجود دارد که واقعا در مورد من صدق میکند و باعث میشود یک درس جدید را به بخش ناخودآگاه ذهنم بسپارم. بنابراین تصمیم گرفتم یک مجموعه شش ماهانه تهیه کنم که در آن نقلقولهایی از وارن بافت را بنویسم که در شش ماه گذشته درس بزرگی از آنها گرفتهام.
بهنظرتان کدام نقلقول را برای شروع انتخاب کردهام؟ یک نقلقول که در مورد نظم و انضباط است. او تعدادی زیادی جملات درباره دیسیپلین دارد اما من این یکی را انتخاب میکنم:
“برای موفقیت در سرمایهگذاری در طول زندگی نیازی به IQ بالا، بینش تجاری غیرمعمول یا اطلاعات خاص نیست. آنچه مورد نیاز است، یک چارچوب فکری مناسب برای تصمیمگیری و توانایی حفظ آن چارچوب دربرابر تخریب توسط احساسات است. شما باید نظم عاطفی داشته باشید”
فکر میکنید چرا این نقلقول را برای شروع در این مجموعه انتخاب کردم؟
من همیشه ارزش نظم و انضباط را در زندگی شخصی میدانستم، اما نیمه اول سال ۲۰۲۲ به من نشان داد که نظم و انضباط در سرمایهگذاری نیز چقدر حیاتی است.
زندگی شخصی من را در نظر بگیرید: داستان علاقه من به بستنی یک شوخی همیشگی بین من و همسرم است. من عاشق شیرینی هستم. اگر یک بستنی بزرگ با طعم مورد علاقه من را بخریم، قبل از اینکه به وعده بعدی برسد من آن را تمام کردهام! فقط دو راه برای کنترل اشتهای سیریناپذیر من نسبت به بستنی پیدا کردهایم:
- برای من، اینکه رژیم بدون قند داشته باشم.
- برای او، اینکه هنگام خرید بستنی بگوید «این بستنی برای تو نیست»، به این معنی که من مجاز به خوردن آن نیستم.
بنابراین تنها راه من برای رعایت نظم و انضباط و نه گفتن به بستنی (و بسیاری از شیرینیهای دیگر) این است که هرگز به آن لب نزنم. بدون هیچ استثنائی مانند، “امشب فقط یک قاشق”. در واقع یا پرهیز کامل یا پرخوری کامل، حد وسط ندارد.
این موضوع چه ربطی به سرمایهگذاری دارد؟
با نگاه به گذشته، بدیهی است که بسیاری از سهام (به ویژه سهام در حال رشد/ یا سهام فناوری) خیلی خوشبینانه قیمتگذاری شدهاند یا به عبارتی بیش از حد ارزشگذاری شدهاند. بسیاری از این سهام نسبت به سطوح قبل از کووید، بیشتر از دو برابر شده و به سرعت در حال رشد بودند. در حالی که این شرکتها سودآور نبودند، سرمایهگذاران به تقاضای عظیم برای کالاها و خدمات نگاه میکردند و میگفتند: «سودهای فعلی را فراموش کنید. زمانی که این شرکت ۲۵ درصد از تقاضای کل را تصاحب کند، ارزش زیادی خواهد داشت.» با ادامه روند صعودی سهام، آخرین خرسها (افرادی که معتقد به ریزش بازار هستند) نیز به حاشیه رفته و سرمایهگذاران برای خرید سهام در هر قیمتی صف کشیده بودند.
بسیاری از سرمایهگذاران با خرید این سهام در انتهای چرخه متضرر شدند… اما بسیاری از سرمایهگذاران زیرک با زودتر خریدن سهام به سودهای شگفتانگیز دست یافتند، و اساساً هرگز هیچ پولی را از روی میز برنداشتند تا در زمان مناسب با استفاده از معاملات رفت و برگشتی (Round-trip trading) سهام را در بالاترین قیمت بفروشند.
توضیح: معاملات رفت و برگشتی (Round-trip trading) معمولاً به عمل غیراخلاقی بارها و بارها خرید و فروش یک اوراق بهادار گفته میشود تا دیگران را گمراه کند که تقاضا برای آن سهام بیشتر از آنچه که بنظر میرسد، وجود دارد.
بدیهی است که داستان فوق کمی سادهتر از واقعیت است، اما اگر بازارها را از نزدیک دنبال کنید، نمونههای متعددی از سهام و شرکتهایی که در مورد آنها صحبت میکنم را میشناسید.
در هر صورت، من اینجا نیامدم تا از سرمایهگذار خاصی نام ببرم. من هم مطمئناً از این خط فکری مصون نبودهام. من چندین معامله بزرگ داشتم که مستقیماً در حال بالا رفتن بودند و به اهداف قیمتی من رسیدند (یا از آن هم فراتر رفتند)، با این حال آنها را تا حدودی به دلیل ملاحظات مالیاتی نفروختم. اما دلیل اصلی من برای نفروختن این بود که سهام همچنان بالا میرفت و من فکر میکردم شرکت چقدر خوب عمل کرده است و مدیریت آن از هوای رقیق نیز ارزش ایجاد میکند!
به عنوان مثال، تصور کنید سهامی را به قیمت ۵۰ دلار خریده بودم و فکر میکردم که ارزش آن ۱۰۰ دلار است. به یاد دارم تنها چند هفته منتظر ماندم و قیمت آن به تقریبا ۹۵ تا ۱۰۵ دلار افزایش یافت و من با خود گفتم: « نباید بفروشم! الان بدهی مالیاتی سنگینی برایم خواهد داشت، در صورتی که با مدیریت آن، سود مرکب به قدری میشود که همچنان پس از پرداخت مالیات نیز، بازدهی با ریسک تعدیلشده مناسبی دریافت خواهم کرد». بطور کلی، سهامی که از آنها یاد میکنم در حال حاضر همگی در محدودهای بین ۵۰ تا ۷۰ دلار معامله میشوند.
و با نگاه به گذشته، همیشه من به شرکتهای مورد علاقهام (در زندگی واقعی) با توجه به حداکثر تقاضای موجود برای محصولات آنها نگاه میکردم و سعی میکردم خودم را قانع کنم تا آنها را بخرم و اجازه دهم که تا ابد به رشد و ایجاد سود مرکب برای من ادامه دهند. یکی از مقصرهای اصلی در این مورد برای من، شرکت تولید دستگاه ورزشی Peloton بود. من در سال گذشته بدون توقف در مورد این شرکت نوشتم، و این تا حدی به این دلیل بود که من همواره در حال ورزش با دستگاه ورزشی این شرکت بودم. همچنین این مسئله به این دلیل بود که فکر میکردم Peloton یک شرکت پیشرو در بازار خواهد بود که حداکثر تقاضای موجود را در دست میگیرد و به زودی، میتواند فرصت خرید فوقالعاده دیگری مانند آمازون، تسلا یا نتفلیکس باشد. در زمانی که شرکت افزایش سرمایه داده بود، مقالهای با عنوان “سهام پلوتون را با مسئولیت خودتان بفروشید” نوشتم، شرمآور است! زمانی که سهام آن در حدود ۱۰۰ دلار بود، و هیچ ایرادی در کار آنها که افزایش سرمایه دادند و تمام اعتبار شرکت را بلعیدند، نمیدیدم. زمانی که من در مورد Peloton صحبت میکردم سهام آن در محدوده ۸۰ دلار بود، و اکنون قیمتش تک رقمی شده و دیگر حتی هیچ علاقهای نیز به آن ندارم. بله، شرایط تغییر کرده است، اما اگر علاقهمند بودن به یک سهام در محدوده ۸۰ دلار و عدم علاقه به آن در محدوده ۸ دلار آن هم تنها چند ماه بعد، نشانه یک خط فکری ضعیف و اشتباه نیست، پس چیست؟
اما اینها چه ربطی به اعتیاد من به بستنی، و نقلقول وارن بافت در مورد نظم و انضباط دارد؟
سرمایهگذاری سخت است. افراد باهوش زیادی وجود دارند که ایدههای هوشمندانه زیادی را مطرح میکنند.
بهطور فزایندهای، فکر میکنم بخشی از هنر سرمایهگذاری داشتن نظم و انضباط برای نه گفتن است. به فرصتهایی که تنها “خوب بنظر میرسند” نه بگویید. به ایدههایی که کاملا در محدوده شناخته شده شما قرار نمیگیرند و به قدر کافی درباره آنها نمیدانید، نه بگویید. به گرفتن تنها یک بروشور کوچک در مورد ایدههایی که به طور کامل در مورد آنها تحقیق نکردهاید، نه بگویید.
ساده به نظر میرسد. اما اینکه تمام وقت خود را صرف تحقیق در مورد سهام و صحبت با سرمایهگذاران هوشمند دیگر کنید، واقعاً سخت است. راحت است که اجازه دهید تنها اندکی از نظم و انضباط خود منحرف شوید، اما قبل از اینکه متوجه شوید خودتان را در حال خوردن یک ظرف بزرگ از گیلاس مییابید…. منظورم خرید سبدی از شرکتهای در حال رشدی است که سودآور نیستند، اما همه با آنها به بازدهیهای بیشتر از ۵۰% رسیدهاند و در مقایسه با حداکثر بازار در دسترس برای محصولاتشان (TAM) و پتانسیل رشد عظیمشان، ارزان به نظر میرسند.
زندگی میتواند به سرعت شما را به دام بیندازد. خوردن “فقط یک لیوان بستنی” میتواند به سرعت به خوردن یک عدد بستنی بعد از هر وعده شام به مدت دو هفته متوالی تبدیل شود و ۲ کیلوگرم وزن اضافه کنید. سفتهبازیها در بازار سهام میتوانند واقعاً به سرعت باعث ۹۰ درصد کاهش در قیمت سهام شوند، و مهم نیست که چقدر معامله شما روی آن کوچک است. وقتی روی یک معامله ۹۰% ضرر میکنید، در نهایت تاثیر خود را بر بازده شما میگذارد!
برای من، داشتن نظم و انضباط برای نه گفتن به معنای نه گفتن به شرکتهایی است که جریان نقدی آزاد زیادی از خود بجا نمیگذارند (یا برنامهای برای انجام این کار در کوتاهمدت ندارند). بله، میدانم که این امر مانع از رشد بسیاری از کسبوکارهای واقعاً جذابی میشود که سودآورد نیستند، اما من آموختهام که داشتن پشتیبانی جریان نقدی برای متقاعد شدن درباره خوب بودن یک شرکت برای من بسیار حیاتی است. اگر شرکتی پشتیبانی جریان نقدی را نداشته باشد، احتمالاً برای من مناسب نیست. من در مورد آن قانع نمیشوم و نمیتوانم معاملات خوبی روی آن داشته باشم. اگر بالا رفت نمیدانم چه زمانی آن را بفروشم، و اگر کاهش یافت نمیتوانم تصمیم بگیرم که آیا یک فرصت خرید است یا نشانهای است که تمام محاسباتم اشتباه بوده است.
این بدان معنا نیست که من نمیتوانم از شرکتهایی که جریان نقدی ندارند چیزی بفهمم. یا بدان معنا نیست که نمیتوانم آنها را مطالعه کنم، درباره آنها تحقیق کنم، یا به این فکر نکنم که چگونه آنها با بقیه تفکرات من مطابقت دارند و بر شرکتهایی که در آنها سرمایهگذاری میکنم تأثیر میگذارند.
من فقط باید نظم و انضباط کافی داشته باشم که آنها را نخرم.
یک حوزه دیگر نیز وجود دارد که کاملاً با نظم و انضباط تناسب دارد و شایان ذکر است. من همیشه یک شکاک بزرگ نسبت به بیتکوین و کریپتو بودهام. زمانی که آن “داراییها” مستقیماً در حال حرکت به سمت بالا بودند، من زمان زیادی را صرف نگاه کردن و فکر کردن در مورد آنها کردم. هر پروژه رمزنگاری که به آن نگاه میکردم، فکر میکردم بازآفرینی فوقالعاده ناکارآمدی از مشکلاتی است که قبلاً حل شدهاند، یا اغلب فکر میکردم تنها یک طرح پانزی هستند. اما وقتی بقیه به من گفتند که کریپتو دنیا را تغییر میدهد، به تحقیق ادامه دادم و سرم را به علامت بله تکان دادم، زیرا قیمتهای کریپتو به شدت در حال بالا رفتن بود و این افراد روز به روز ثروتمندتر میشدند. در واقع، به پروژهای نگاه میکنم، و با خود فکر میکنم “احمقانه و غیراقتصادی بنظر میرسد یا به نظر میرسد که یک طرح پانزی باشد”…. اما همچنان به تحقیق درباره آن ادامه میدهم زیرا افراد زیادی قبلا از طریق آن ثروتمند شدهاند. با نگاه به گذشته، آن تحقیقها در حقیقت فقط زمانم را تلف کرد، و آن پروژهها هم در واقع عمدتاً پانزی یا واقعاً احمقانه بودند.
من در مورد برخی از سهام میم (meme stocks) که در اوایل سال ۲۰۲۲ سر به فلک کشیدند و متعاقباً سقوط کردند نیز، همین احساس را دارم. همیشه کاملاً واضح به نظر میرسید که برخی از فینتکها ( شرکتهای فناوری مالی) که سر به فلک میکشیدند، از منظر کسبوکار و اقتصاد افتضاح بودند و تنها یک پلتفرم زیبا و آراستهشده (که گاهی آن هم افتضاح بود) بر پایه یک کسبوکار ضعیف دیگر بودند (مانند بیمه، بانک، و غیره؛ چیزی شبیه به شرکت Lemonade با نماد LMND). وقتی آن سهمها مستقیماً در حال بالا رفتن بودند، تمایل داشتم حرف افرادی را که میگفتند این شرکتها قرار است دنیا را تغییر دهند باور کنم، حتی با اینکه به نظر میرسید اکثر آنها به جز گفتن “فناوری در حال تغییر جهان است” تحقیقات دیگری انجام ندادهاند.
در ادامه اما سعی میکنم نظم و انضباط داشته باشم و به چیزهایی که به وضوح احمقانه است نه بگویم. همچنین سعی میکنم وقتی یکی از آنها را دوباره دیدم، بجای اینکه فقط بگویم پانزی! پانزی! کار مفیدتری انجام دهم. من نمیخواهم کسی باشم که در شبکه تلوزیونی CNBC فریاد میزند فلان چیز احمقانه است، اما دفعه بعد که چیزی احمقانه مانند استیبلکوینها یا ارزهای دیجیتالی دیدم که به ازای استیک کردن ۲۰ درصد بازدهی میدهند، میدانم چه کار کنم. فوراً میگویم: “نه، این یک ایده احمقانه است و احتمالاً یک پانزی باشد” و از آن رد میشوم و یا ایمیلم را میبندم.
توضیح ۱: طرح پانزی نوعی کلاهبرداری است که سرمایهگذاران را فریب میدهد و با پول سرمایهگذاران جدید به سرمایهگذاران قبلی سود میپردازد.
توضیح ۲: سهام میم یا meme stock، به سهام شرکتی اطلاق میشود که به صورت آنلاین و از طریق پلتفرمهای رسانههای اجتماعی طرفدارانی شبیه به یک فرقه به دست آورده است.
بنابراین من در نیمه اول سال ۲۰۲۲ چه آموختم؟
نظم و انضباط اهمیت بسیار زیادی دارد و در سرمایهگذاری به آن نیاز است! به گمانه زنیها نه بگویید. به شرکتهایی که درباره آنها شناخت کافی ندارید، نه بگویید. منتظر بمانید تا فرصتها شما را پیدا کنند.
منبع yetanothervalueblog
مقاله خوبی بود . من این مقاله رو تبدیل به پادکست کردم و البته با ذکر منبع
اگه دوس داشتید از این لینک میتونید مقاله رو گوش بدید.
ممنون از شما دوست عزیز