شاید عبارت «آغاز نبردی طولانی برای کنترل نظم جهانی» را در عنوان کتاب، ویدئوهای یوتیوب من یا سایر راههای ارتباطی دیده باشید، من معتقدم حرکتی کلاسیک که در طول تاریخ تکرار شده عامل اصلی تغییرات نظم جهانی بوده و در حال حاضر نیز هست. چند نیروی مرتبط به هم باعث هدایت این حرکت میشوند که مهمترین آنها عبارتاند از: ۱) نیروهای مالی و اقتصادی، ۲) نیروهایی که هماهنگی و تضاد منافع داخلی را جهت میدهند، ۳) نیروهایی که هماهنگی و تضاد منافع خارجی را جهت میدهند. تاریخ نشان داده که چرخههای بزرگ باعث تغییر پارادایم شده و تغییر پارادایم هم در ادامه منجر به حرکات بزرگی میشود که موقعیت ما و سایر مسائل را تحتالشعاع خود قرار میدهند. برای مشاهده این تغییرات من دیدگاهم را به سمت دو موضوع معطوف کردهام: الف) تصویر بزرگی که منعکسکننده تغییر پارادایم در بلندمدت است (برای مثال تغییر پارادایم از دهه تورمی ۱۹۷۰ به دهه تورمزدای ۱۹۸۰)، ب) تحولات روزانه و هفتگی. انجام این کار به فهم ویژگیهای پارادایمی که در دهه آینده در آن خواهیم بودیم کمک شایانی خواهد کرد.
تضاد منافع خارجی
تحرکات روسیه، اوکراین، آمریکا و سایر کشورها جالبتوجهترین بخش تغییر پارادایمی است که در جریان است، اما این مسئله آغاز نبردی طولانی برای کنترل نظم جهانی است. این نبرد آغازین بسیار مهم است، زیرا به ما نشان میدهد که ۱) روسیه و پوتین در این نبرد پیروز میشوند یا شکست میخورند، ۲) سلاح تحریمهای آمریکا چقدر قوی است و ۳) اتحاد یا موضع خنثی سایر کشورها نسبت به طرفین درگیری چگونه است. پس از بررسی بیشتر، سرنخهایی از نحوه واکنش به این موارد به دست خواهیم آورد، مثلاً الف) پوتین شکست میخورد یا برنده میشود، ب) تحریمها به مقدار کافی مؤثر هستند یا خیر و ج) اگر چین و سایر کشورها همکاری نکنند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ انتظار دارم در هفتههای آینده پاسخ برخی از این سؤالات مشخص شود.
چگونه میتوانیم بفهمیم که پوتین و روسیه در این نبرد پیروز میشوند یا شکست میخورند؟
اگر پوتین و روسیه الف) تضمینی دریافت کنند که اوکراین تهدیدی برایشان محسوب نمیشود و در کنارش استانهای لوهانسک و دونتسک مستقل شوند یا تحت حمایت روسیه قرار گیرند، ب) ببینند که تحریمها قابلتحمل هستند و ج) از حفظ پوتین در رأس حکومت اطمینان حاصل کنند، آنگاه باتحمل هزینهای قابلقبول، خواسته خود را محقق شده دانسته و درنتیجه برنده خواهند بود. در غیر این صورت باید شکست را قبول کنند. زمانی که این مسائل را فهمیدیم میتوانیم آینده و مهمتر از آن واکنش پوتین به شکست را واضحتر ببینیم. در صورت شکست آیا پوتین بیشتر ریسک خواهد کرد؟ (که تقریباً حتمی است) و این ریسک چگونه خواهد بود؟ (مسلماً بسیار ترسناک)
چگونه میتوانیم قدرت تأثیرگذاری تحریمهای آمریکا را بفهمیم؟
اگر این تحریمها به نتایجی نظیر مواردی که در ادامه بیان میشوند منجر شوند میتوان آنها را مؤثر دانست: الف) پیروزی درنبرد با روسیه، ب) همکاری سایر کشورها در این راستا بهمنظور تحقق هدف، بدون ضربه زدن به بازارهای سرمایه یا خود آمریکا. در غیر این صورت نمیتوان آنها را مؤثر دانست زیرا پیامدهای خاص خودش را خواهد داشت؛ اما در صورت موفقیت تحریمها، در آینده برخی کشورها (نظیر روسیه) به راههای دیگری برای مقابله با تحریمها متوسل و برخی هم تسلیم آنها خواهند شد. اگر تحریمها شکست بخورند آمریکا قدرت بلامنازع خود را از دست خواهد داد _ در کنار کنترل ارز ذخیره جهانی و سیستم بازار سرمایه _ و تحریمها نیز بیشازپیش بی اعتبار خواهند شد. این مسئله برای آمریکا و قدرت دلار حیاتی است. بدون تحریمها، باوجود قدرت سختافزاری بالاتر نسبت به سایر کشورهای قدرتمند، آمریکا دیگر قدرت منحصربهفردی در برابر مخالفانش نخواهد داشت. بدون تحریم، تنها قدرت نظامی برای دو طرف باقی میماند. با توجه به تعداد کشورهایی که چنین قدرتی دارند (برای مثال سلاح هسته) و صفآرایی آنها در مقابل هم، شرایط بهطور وحشتناکی مشابه قبل از جنگ جهانی اول خواهد بود، بهجز اینکه در آن زمان چنین قدرت تخریبی وجود نداشت. این شرایط تصویری ترسناک از آینده خواهد پیش روی ما قرار میدهند.
صفآرایی طرفین چگونه خواهد بود؟
با مشاهده عملکرد کشورها این سؤال پاسخ سختی ندارد. همانطور که در ابتدا بیان شد، من در حال ثبت نشانههایی هستم که چگونگی این صفآرایی را نشان خواهد داد. این نشانهها در جدول زیر آورده شدهاند و در طول زمان نیز اصلاح خواهند شد. بهعنوانمثال، نظر کشورها در مورد شرکت یا عدم شرکت پوتین در نشست G20 یکی از نشانههای واضح و مهم است. عدم شرکت بخشی از این ۲۰ کشور در جلسه میتواند بیانیهای قوی از سمت آنها باشد که میگوید، ما از نقطه همکاری با یکدیگر برای حل مسائل و حفظ نظم جهانی یکپارچه گذشتهایم و در سمت مقابل هم (جنگ) هستیم.
با توجه به تمام چیزهایی که گفته شد، اطلاعاتی که در چند هفته آینده به دست خواهیم آورد اهمیت بسیار بالایی دارند.
سایر محرکهای کنترل نظم جهانی
تا اینجا برداشت من از چگونگی جریان تضاد منافع خارجی شرح داده شد، اما باید به ۲ تاثیر بزرگ دیگر نیز توجه کنیم که در طول تاریخ بیسابقه بودند. کتابی که نوشتم نتیجه مطالعاتی است که درزمینهٔ این تأثیرات داشتم. درگیریهای داخلی بر سر ثروت و ارزشها که باعث درگیریهای سیاسی میشوند، بهقدری بزرگ هستند که میتوانند نظام داخلی ایالاتمتحده را تهدید کنند، از سمت دیگر، حجم عظیم بدهی و خلق پول، ارزش بدهی و پول را کاهش داده و موجب تغییر ساختار پول و ذخایر ارزش خواهد شد. در ادامه بهطور خلاصه به این موارد خواهیم پرداخت.
توجه به مسئله تضاد منافع داخلی: تاریخ نشان داده است که وقتی برای سیاستمداران دلایلی که مردم پشت سر آنها هستند، مهمتر از خود سیستم باشد، (همانطور که به نظر میرسد در ایالات متحده اینگونه شده است) سیستم در خطر است. این خطر برای سیستم داخلی معمولاً به شکل پوپولیسم رو به رشد راست و چپ خود را نشان میدهد. پوپولیستها سازشگر نیستند – آنها افرادی هستند که به هر قیمتی میخواهد برنده شوند – بنابراین وقتی با کنار زدن میانهروهایی که تمایل به سازش دارند به قدرت میرسند، نقش قانون و دموکراسی به خطر میافتد. این رویه و ریسکهایی که برای سیستم دارد، بهشدت در آمریکا و سایر کشورها از همه جهات در حال افزایش است. در این راستا، امروزه تحولات دیوان عالی در کانون توجهات است. ازآنجاییکه دیوان عالی داور نهایی در زمینه نظام قانون اساسی و نقش آن است، شاهد تحرکات بیسابقهای برای به دست گرفتن قدرت در این دیوان یا عدم پذیرش احکام آن هستیم. وضعیت قاضی توماس و همسرش آخرین و آشکارترین بازتاب این سیاست زدگی و تمایل به کنترل دادگاه یا عدم پذیرش نتایج آن است. این وضعیت دیگر خیلی پارتیزانی شده است. به دلیل حضور چند جمهوریخواه در دفتر کتانجی براون جکسون او دیگر جلسات کمتری برگزار میکرد. به علت دو پرونده بسیار بحثبرانگیز، سیاستهای مرتبط با دیوان عالی ازاینپس شدیدتر خواهند بود، اولی سقطجنین و دومی حق حمل اسلحه. این دو مورد بهقدری برای مردم مهم است که گمانهزنیهایی از عدم پذیرش این احکام در برخی ایالتها وجود دارد (امری که میتواند نظام قانون اساسی را تهدید کند). بعدازاین موارد انتخابات میاندورهای را خواهیم داشت که ساختار شکلگیری درگیری داخلی را میتواند نشان دهد.
توجه به مسئله بدهی بالا و خلق پول: ما شاهد این اتفاق به روش مرسوم و قدیمی آن هستیم، با همان مکانیسم علت / معلولی که در طول تاریخ تکرار شده است. به دلیل افزایش بیشتر مقدار پول و اعتبار نسبت به افزایش قیمت دارایی (نظیر کالاها، خدمات و داراییهای سرمایهای)، پس از مدتی ارزش بدهی و پول نسبت به قیمت داراییها دچار کاهش میشود. درنتیجه تورم و افزایش نرخ بهره از دو سمت، قدرت خرید در جامعه را تحتفشار قرار میدهند. تورم و نرخ بهره بالا تنها مربوط به اقتصاد و بازارهای مالی نیستند، بلکه به دلیل تأثیرگذاری بالا بر سیاست داخلی جزء مسائل سیاست داخلی و ژئوپلیتیک بینالمللی نیز محسوب میشوند. رشد اقتصادی جهان و قدرت دلار بهعنوان ارز ذخیره، بر ژئوپلیتیک بینالملل تأثیر میگذارد. یک ارز برای تاثیرگذاری بالا علاوه بر اینکه ابزاری برای انجام مبادلات است باید بهعنوان یک انبار ثروت هم مطرح باشد. ازآنجاییکه ارزها بر پایه بدهی و وجه نقد تعریف میشوند، وقتی قدرت خریدشان سریعتر ازآنچه نرخ بهره جبران کند کاهش یابد (چیزی که هماکنون در اکثر ارزها، بدهیها و وجه نقدها مشاهده میشود)، دیگر نمیتوانند بهعنوان انبار ثروت مورداستفاده قرار گیرند. افزایش ریسکهای دلار و بدهیهای دلاری برای این ارز بسیار خطرناک است. افزایش ریسک موجب افزایش نگرانی آنهایی که بدهی دلاری دارند میشود که مبادا توسط آمریکا مورد تحریم قرار گیرند، این نگرانی منجر میشود که بدهکاران موضع دفاعی به خود گرفته و بدهیشان را متنوع کنند. این مسئله در بلندمدت موجب تضعیف دلار و نهایت امر ایالاتمتحده خواهد شد. علاوه بر این، چشمانداز ضعف قدرت دلار در آینده باعث فروش بیشتر آن و فشار نزولی مضاعف میشود. بهعبارتدیگر قدرت و امتیاز منحصربهفرد ایالاتمتحده بهعنوان مالک ارز ذخیره جهانی میتواند با الف) تضعیف دلار به علت ایجاد بدهی بالا و خلق پول و ب) ترس از نگهداری آن به دلایل ژئوپلیتیکی، تهدید شود.
این موارد مهمترین موضوعاتی هستند که چه سرمایهگذار باشید چه نباشید باید به آنها توجه کتید. در آینده نهچندان دور در این موارد شفافسازی بیشتری صورت خواهد گرفت.
این متن نوشته ری دالیو، سرمایهگذار مطرح آمریکایی و مدیرعامل صندوق سرمایهگذاری بریج واتر بود.