فردریش هایک (Friedrich Hayek)، اقتصاددان، فیلسوف و متفکر اتریشی در ۸ مه سال ۱۸۹۱ در خانوادهای تحصیل کرده متولد شد. پدر هایک، فرانتس فون هایک، یک استاد اقتصاد و از دوستان نزدیک یوگن فون بوم بارک، از بنیانگذاران مکتب اقتصاد اتریشی بود. پدر بزرگ هایک، گوستاو آدلر فون هایک نیز استاد علوم طبیعی بود. همچنین هایک از طرف مادری نسبتی با لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف مطرح آلمانی دارد. گفته میشود در زمان جنگ جهانی اول هایک و ویتگنشتاین در جبهه جنگ با یکدیگر دیدارهایی داشتهاند و آثار و روش تحلیل ویتگنشتاین تاثیر عمیقی بر اندیشه هایک گذاشته است.
اگرچه گفته میشود که هایک اصل و نسبی یهودی دارد و خود وی نیز با یهودیان اتریش، مجارستان و آلمان مراوداتی داشته است، اما با توجه به تحقیقاتی که خود هایک انجام داده، مشخص شده است که وی طی پنج نسل اجداد یهودی نداشته است.
هایک در طول جنگ جهانی اول به ارتش پیوست و برای ارتش اتریش-مجارستان در جبهه جنوب در ایتالیا جنگید. وی در طول جنگ شنوایی گوش چپ خود را از دست داد و از همهگیری آنفلوآنزای اسپانیایی نیز جان سالم به در برد. پس از شکست اتریش مجارستان در جنگ جهانی اول، هایک با سرافکندگی به شهر خود بازگشت. جنگ تاثیر عمیقی بر روحیات هایک جوان گذاشت. در آن زمان بود که وی به خود قول داد تا برای جهانی بهتر تلاش کند.
هایک در دانشگاه وین به تحصیل در فلسفه، روانشناسی و اقتصاد روی آورد. دانشگاه وین به دانشجویان اجازه میداد تا در هر زمینهای که میخواهند مطالعه کنند و تنها آزمون، یک امتحان اصلی در پایان مطالعات بود. بدین ترتیب هایک در سال ۱۹۲۱ دکترای حقوق و در سال ۱۹۲۳ دکترای علوم سیاسی خود را از دانشگاه وین دریافت کرد.
هایک پس از آن به اقتصاد علاقهمند شد. این علاقه اول به دلایل مالی و شغلی بود و پس از آن به دلایل اجتماعی. در آن زمان اقتصاد اتریش و آلمان که شکست خوردههای جنگ جهانی بودند، وضع اسفناکی داشت. رکود شدید اقتصاد را فراگرفته و ابرتورم زندگی بسیاری از مردم را نابود کرده بود. وضعیت مالی خانواده هایک نیز از اثرات رکود تورمی پس از جنگ آسیب شدیدی دیده بود. در آن زمان هایک با فون میزس، یکی دیگر از اعضای اصلی مکتب اقتصاد اتریشی آشنا شد. وی پس از خواندن کتاب «سوسیالیسم» از فون میزس، در سمینارهای عمومی و خصوصی وی شرکت کرد و این مساله منجر به شروع همکاری این دو اقتصاددان و فیلسوف شد.
پس از آن هایک به کمک فون میزس به دانشکده اقتصاد لندن رفت. در آن زمان نظریات اقتصاددان مطرح دیگری به نام جان مینارد کینز در اقتصاد بریتانیا اجرا میشد. جان مینارد کینز در آن زمان هم از منظر علمی و هم از منظر سیاسی نفوذ فوق العادهای در تصمیمات سیاسی مقامات بریتانیا داشت. کینز برای خروج بریتانیا از رکود اقتصادی پیشنهاد داده بود که دولت باید مخارج خود را افزایش دهد. با این حال، هایک پیشنهاد کرد که سرمایهگذاری خصوصی در بازارهای عمومی راه بهتری برای هماهنگی اقتصادی در بریتانیا است.
با این حال، نظرات هایک در آن زمان نادیده گرفته شد. پس از آن هایک دو کتاب اقتصادی مهم خود یعنی نظریه پول و چرخههای تجاری و همچنین قیمتها و تولید را منتشر کرد که این دو کتاب نیز در نهایت با بیتوجهی جامعه مواجه شد. جان مینارد کینز در مورد کتاب قیمت ها و تولید گفت: «این کتاب یکی از وحشتناکترین لاطائلاتی است که تا به حال خوانده است.»
پس از آن هایک به سراغ وجوه دیگر اقتصاد رفت. هایک در ابتدا به سوسیالیسم متمایل بود، اما پس از خواندن کتاب سوسیالیسم فون میزس، این علاقه فروکش کرد و به لیبرالیسم کلاسیک روی آورد. از طرفی، در دورانی که هایک در آن زندگی میکرد سوسیالیسم در جهان غرب رو به رشد بود. هایک یکی از مخالفان سرسخت کمونیسم بود و بعدها حتی شیوههای دموکراتتر سوسیالیسم را نقد کرد، بنابراین وی در سال ۱۹۴۸ کتاب معروف خود یعنی «راه بردگی» را نوشت. کتابی که به سرعت در جهان غرب معروف شد. این کتاب در ایالات متحده بارها تجدید چاپ شد و تا امروز نزدیک به ۲.۵ میلیون نسخه از آن فروخته شده است. وی در کتاب راه بردگی، تندترین انتقادها را به کشورهای سوسیالیست و همچنین سوسیالیسم دولتی ابراز کرد.
هایک در این کتاب به تناقض میان برنامهریزی متمرکز اجتماعی پرداخت و پیشبینی کرد که آینده برنامهریزی متمرکز توسط دولت یا به بردگی میانجامد یا به فروپاشی. از نظر وی «محال بودن برنامهریزیِ اجتماعیِ ناشی از این واقعیت است که چون ما تحت فرمان قواعدی هستیم که هیچ شناختی از آنها نداریم و حتی خود ذهن و عقل هدایتگر هم در معرض حاکمیت این قواعد است. پس سادهلوحانه و تقریباً تناقضآمیز است که فرض کنیم که جامعهای بتواند خودش را صرفاً با اتکا به تلاشهای خودش بازسازی کند، زیرا این اندیشه که هر جمع برگزیدهای از اذهان میتواند چنین کاری بکند یاوه و مهمل است. نظمی که ما در زندگی اجتماعی میبینیم، به همین دلایل، نمیتواند محصول هیچ طرح عقلانی باشد و هرگز هم نمیتواند چنین شود.»
استقبال خوب از کتاب راه بردگی فردریش هایک منجر به آن شد که وی در سال ۱۹۵۰، مدرسه اقتصاد لندن را به مقصد شیکاگو، قطب دیگر اقتصاد جهان که به مکتب شیکاگو معروف است، ترک کند. وی در شیکاگو با اقتصاددانان مطرحی همچون میلتون فریدمن، جورج استیگلر و فرانک نایت همکاری کرد.
پس از راه بردگی، هایک کتاب «در سنگر آزادی» را منتشر کرد که این کتاب نیز به شهرت خوبی رسید. سپس مهمترین کتاب هایک یعنی مجموعه سه جلدی «قانون، قانونگذاری و آزادی» منتشر شد که در آن مجموعه نظرات هایک در زمینه اقتصاد بازار، قانونگذاری و سیاستگذاری، دولت حداقلی، آزادیهای فردی و… گنجانده شده است. با این حال، همچنان هایک را با کتاب مهم وی یعنی راه بردگی میشناسند.
وی در سال ۱۹۷۴، به همراه گونار میردال، اقتصاددان سوئدی جایزه اقتصادی نوبل را دریافت کرد. خود هایک از دریافت این جایزه غافلگیر شد چرا که پس از سال ۱۹۶۸ که جایزه نوبل اقتصاد توسط بانک مرکزی سوئد اعطا میشد، وی اولین اقتصاددان غیرکینزی بود که به این جایزه دست پیدا میکرد.
با این همه نباید از اعطای این جایزه به هایک در آن دوره زمانی تعجب کنیم. در واقع در آن زمان جهان غرب در حال یک گذار از نظریات کینز به سمت نظریات اقتصاددانان نئولیبرال بود. در دهه ۱۹۷۰، با سقوط دولتهای رفاه در آمریکا و انگلستان، مارگارت تاچر در بریتانیا به نخستوزیری رسید و ریچارد نیکسون در ایالات متحده در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد.
نیکسون، میلتون فریدمن را به عنوان مشاور اقتصادی خود برگزید و تاچر نیز آثار هایک را به عنوان راهنمای خود معرفی کرد. معروف است که مارگارت تاچر همواره یک جلد از کتاب راه بردگی هایک را همراه خود داشته است. همچنین تاچر در یکی از سخنرانیهای خود در برابر حزب محافظه کار، کتاب «قانون اساسی آزادی» هایک را در دست گرفته و گفت: «این آن چیزی است که ما به آن اعتقاد داریم.»
با این حال، تاچر به ندرت از هایک در تصمیمات خود کمک میگرفت و به نظر میرسد وی بیشتر از هایک، به اعتبار هایک نیاز داشته است. نظرات هایک آنچنان افراطی بود که حتی لیبرالترین افراد نیز توانایی انجام آن را نداشتند. هایک مخالف هرگونه مداخله دولت بود. وی حتی سیاستهای پولی بانک مرکزی برای کنترل نرخ بهره کوتاهمدت را نیز نمیپذیرفت.
استدلال هایک برای عدم مداخله دولت در اقتصاد این بود که هیچ انسان و هیچ مجموعهای از انسانها درک درستی از طبیعت ندارند. از این منظر استدلال هایک متفاوت از سایر لیبرالهای پیش از او بود. عموما لیبرالهای قبل از هایک، آزادی انسان را به عنوان یک حق طبیعی در نظر میگرفتند و به همین دلیل استدلال میکردند که انسان باید از هر قید و بندی آزاد باشد. از همین رهگذر، لیبرالهای قبل از هایک مداخله دولت در اقتصاد را مذموم میشمردند. اما هایک استدلال تازهای ارائه کرد. وی گفت حتی اگر آزادی را به عنوان حق طبیعی بشر قبول نداشته باشیم، باز هم نباید اجازه مداخله در اقتصاد را به دولت بدهیم چرا که دولت در بهترین حالت دانش لازم برای مداخله را ندارد.
در مورد سیاستهای پولی، فردریش هایک معتقد بود که دولت از قدرت خود برای چاپ پول سواستفاده میکند. البته هایک ادعا نمیکرد که دولتها فاسد هستند بلکه وی میگفت حتی دولت خیرخواه نیز توانایی هماهنگی با پیچیدگیهای سرسامآور اقتصاد مدرن را ندارد. بنابراین مداخلات آنها اگرچه ممکن است در کوتاه مدت منجر به بهبود وضعیت اقتصاد شود، اما در بلندمدت تبعاتی به مراتب بدتر خواهد داشت.
هایک و معرفت شناسی:
هایک به خاطر پیشینه فلسفی خود و مراوداتی که با فیلسوفان آلمانی و بریتانیایی داشت، در زمینه معرفت شناسی نیز نظراتی ارائه کرده است. وی در مورد شناخت جهان معتقد بود که انتزاع مقدم بر عقل است. وی معتقد بود هرچیز که انسان به آن معرفت پیدا میکند، از قبل به انتزاع وی درآمده است. این انتزاع البته جدای از ذهن است. از نظر هایک، ذهن انسان محصول تحولات فرهنگی وی است. همین معرفت شناسی وی را به راهی متفاوت از اقتصاددانان نئوکلاسیک کشاند. در نظریه نئوکلاسیک بازار فرض گرفته میشود که شناخت و اطلاعات کامل در دست افراد وجود دارد و مردم بر اساس این شناخت و اطلاعات کامل تصمیم عقلایی میگیرند. در حالی که هایک میگوید مساله اصلی این است که شناخت و اطلاعات کاملی در دست مردم نیست.
هایک و عدالت اجتماعی:
بسیاری فردریش هایک را متهم به ترویج نابرابری اجتماعی میکنند. زیرا هایک با بسیاری از اقدامات دولت در راستای عدالت اجتماعی و بازتوزیع ثروت مخالف است. با این حال، هایک هرگز با ددخالت حکومت در حمایت از افراد تهیدست و حتی تضمین حداقل درآمد برای آنها مخالف نبود، بلکه حرف هایک آن بود که چنین اقداماتی حتما باید در خارج از چارچوب نظم اقتصادی بازار انجام گیرد تا عملکرد بازار مختل نشود، در غیر این صورت نتیجه نهایی تاثیر تمام اقدامات حکومت برای بازتوزیع ثروت را خنثی خواهد کرد.
هایک و سیاست:
اگرچه عمدتا هایک را یک اقتصاددان میدانند، اما آثار مهم هایک در زمینه سیاست نگاشته شده است. وی به تقلید از لیبرالهای پیش از خود، معتقد بود که آزادی اصل اولیه و اساسی تمام بنیانهای سیاسی مدرن است. وی معتقد بود که آزادی وسیلهای برای رسیدن به یک هدف سیاسی عالی نیست بلکه خود همان هدف عالی سیاسی است. تمام کتابهای وی در زمینه سیاست، حول همین مفهوم کلیدی یعنی آزادی میگردد.
هایک و بحران مالی:
پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸، بسیاری از مخالفان مکتب اتریشی معتقد بودند که نظریات فردریش هایک در زمینه بازار آزاد منجر به آن شده است که سرمایهداری لجام گسیخته، تمام وجوه اقتصاد را زیر پا بگذارد و در نتیجه افراد فقیر را له کند. آنها استدلال میکنند که پس از دهه ۱۹۷۰، موج مقررات زدایی در اقتصاد جهانی منجر به آن شد که سرمایهداری بدون هیچگونه قید و بند اخلاقی شروع به غارت کارگران کند. روندی که در نهایت با بحران مالی سال ۲۰۰۸ به اوج خود رسید.
با این حال، طرفداران هایک معتقدند که اتفاقا عدم اجرای نظریات هایک منجر به بحران مالی سال ۲۰۰۸ شد. جایی که دولت و بانک مرکزی ایالات متحده با به انحراف کشاندن نرخهای بهره و تزریق پول به اقتصاد، اقتصاد را از سطوح بهرهور خود خارج کرده و منجر به ایجاد فرصتهای سفته بازانه در اقتصاد شدند، این مساله باعث شد که حباب ایجاد شده در بخش مالی بزرگ و بزرگتر شود تا در نهایت در سال ۲۰۰۸ این حباب تخلیه شد. در واقع طرفداران هایک معتقدند که هیچ حکومتی تاکنون جرات نداشته است تا نظریات هایک را به طور کامل پیاده کند. چرا که در زمان بحران هیچ کس نمیتواند با لزوم مداخله دولت مخالفت کند.
اینکه حق با کدام طرف است، چیزی است که شاید هرگز متوجه نشویم، اما چیزی که مشخص است، این است که نظرات فردریش فون هایک به طور گستردهای جهان ما را تغییر داد.
جالب بود