
فهرست مطالب
نمایش
گاهی تنش میان کشورها نه با سرباز و اسلحه، بلکه با لیست تعرفهها، بخشنامههای گمرکی و نمودارهای صادراتی آغاز میشود. آنچه در نگاه نخست نزاعی بر سر «قیمت» یا «کسری تجاری» بهنظر میرسد، در واقع ریشه در رقابتهای ژئوپلیتیکی، منافع صنعتی و بازتعریف قدرت اقتصادی در جهان دارد. جنگ تجاری، برخلاف نام خشک و فنیاش، میتواند به اندازه یک مناقشه نظامی، بازارها را بلرزاند، قیمتها را تغییر دهد و مسیر زنجیره تأمین جهانی را بازنویسی کند.
در این مقاله، بهجای بررسی ساده تعرفهها، نگاهی دقیقتر به ماهیت جنگهای تجاری خواهیم داشت؛ اینکه چرا رخ میدهند، چه پیامدهایی دارند و چگونه میتوان از دل آمار و سیاست، منطق این درگیریهای اقتصادی را فهمید. پرونده ویژه ما، تقابل اقتصادی ایالات متحده و چین است؛ نبردی که نهتنها بر دو اقتصاد بزرگ دنیا، بلکه بر آینده تجارت جهانی سایه افکنده است.
تعریف جنگ تجاری: تقابل اقتصادی پشت تعرفهها و محدودیتها
جنگ تجاری، در سادهترین تعریف، نوعی منازعه اقتصادی میان دو یا چند کشور است که از طریق ابزارهایی مانند تعرفههای گمرکی، محدودیتهای وارداتی یا اقدامات تلافیجویانه تجاری شکل میگیرد.
در این منازعات، کشورها بهجای مذاکره یا سازوکارهای چندجانبه، به افزایش هزینههای تجارت متقابل روی میآورند تا بر یکدیگر فشار اقتصادی وارد کنند. جنگ تجاری، برخلاف آنچه از واژه «جنگ» برداشت میشود، نبردی با ابزارهای نظامی نیست، اما میتواند در عمل پیامدهایی بهمراتب پیچیدهتر از یک درگیری نظامی بر جای گذارد: از افزایش تورم و اختلال در زنجیره تأمین گرفته تا کاهش رشد اقتصادی و از بین رفتن فرصتهای شغلی.
1000 دلار بونوس قابل ضرر دریافت کنید
بونوس 70 درصد قابل ضرر و دراودان
این بونوس ویژه مخاطبین یوتوفارکس است و همچنین قابل ضرر و از دست دادن است. برای دریافت بونوس از طریق لینک زیر ثبت نام کنید. برای جزئیات بیشتر صفحه بونوس را مشاهده کنید.
در بیشتر موارد، جنگ تجاری پاسخی تهاجمی به ادعای رقابت ناعادلانه تجاری، کسری تجاری مزمن یا اقدامات صنعتی هدفمند از سوی طرف مقابل است. کشور آغازکننده معمولاً با وضع تعرفه بر واردات از کشور هدف، قصد دارد واردات را محدود و مصرف را به سمت کالاهای داخلی سوق دهد. کشور هدف نیز اغلب با اقدامات متقابل پاسخ میدهد و چرخهای از تنشهای تجاری آغاز میشود که بهسادگی قابل کنترل نیست. اگرچه برخی سیاستگذاران از جنگهای تجاری بهعنوان ابزاری برای احیای تولید ملی یا تقابل ژئوپلیتیکی استفاده میکنند، اما بیشتر اقتصاددانان آن را شکلی از حمایتگرایی پرهزینه و ناکارآمد میدانند.
نکته کلیدی در تمایز جنگ تجاری با دیگر اقدامات محافظهکارانه مانند تحریمها، یارانهها یا سهمیهبندی واردات در هدف و ماهیت آن نهفته است. تحریمها معمولاً اهدافی فراتر از حوزه تجارت، نظیر اهداف سیاسی، امنیتی یا حقوق بشری دارند و بهطور کلی بر روابط کلان بینالمللی متمرکزند. یارانههای صنعتی نیز گرچه میتوانند رقابت را منحرف کنند، اما در چارچوب حمایت از تولید داخلی طراحی شدهاند و نه الزاماً بهعنوان ابزار تنبیه اقتصادی طرف مقابل. در مقابل، جنگ تجاری ذاتاً یک کنش متقابل اقتصادی تلافیجویانه است که مستقیماً بر جریان کالاها و تعرفهها تمرکز دارد و هدف آن تحت فشار قرار دادن کشور مقابل در حوزه تجارت است، نه الزماً تأثیرگذاری بر سیاستهای کلان آن.
به بیان دقیقتر، اگر تحریم اقتصادی مثل بستن دروازههای یک کشور باشد، جنگ تجاری بیشتر شبیه به افزایش هزینه عبور از آن دروازههاست؛ اقدامی که در ظاهر اجازه تجارت میدهد، اما در عمل آن را آنقدر پرهزینه میکند که بیاثر یا غیرجذاب شود.
✔️ بیشتر بخوانید: اقتصاد چین و تاثیر آن بر اقتصاد آمریکا
چرا جنگ تجاری رخ میدهد؟ بررسی انگیزهها و اهداف پنهان دولتها
جنگ تجاری، برخلاف ظاهر اقتصادیاش، اغلب ریشه در ترکیبی از دغدغههای اقتصادی، فشارهای سیاسی داخلی و رقابتهای ژئوپلیتیکی دارد. در ظاهر، کشورها با توسل به تعرفه یا محدودیت تجاری، از کسری تراز تجاری یا رقابت ناعادلانه گله میکنند. اما پشت این استدلالهای رسمی، مجموعهای از محرکهای پنهان و چندلایه قرار دارد که سیاستگذاران را به سمت آغاز یا تشدید یک جنگ تجاری سوق میدهد.
یکی از اصلیترین دلایل آغاز جنگ تجاری، کسری تجاری مزمن است؛ وضعیتی که در آن ارزش واردات یک کشور بهطور مداوم از صادرات آن بیشتر است. چنین کسریای بهویژه در اقتصادهای مصرفمحور مانند ایالات متحده، میتواند به ابزار حمله سیاسی تبدیل شود. رهبران سیاسی، بهویژه در دورههای انتخاباتی، با متهم کردن کشورهای صادرکننده به «رقابت ناعادلانه» یا «دستکاری ارزی»، حمایت افکار عمومی را جلب میکنند و جنگ تجاری را بهعنوان راهکاری سریع برای احیای تولید داخلی و بازگرداندن مشاغل از دسترفته معرفی مینمایند.
در کنار دلایل اقتصادی، فشارهای سیاسی داخلی نقش مهمی در شکلگیری جنگهای تجاری دارند. اتحادیههای کارگری، صنایع متضرر از واردات ارزان، یا گروههای فشار منطقهای میتوانند خواستار اقدامات حمایتگرایانه از سوی دولت شوند. در چنین شرایطی، وضع تعرفه یا محدودیت واردات نهفقط یک تصمیم اقتصادی، بلکه پاسخی سیاسی به مطالبات داخلی تلقی میشود. اینگونه تصمیمها اغلب در راستای کسب محبوبیت عمومی و حفظ پایگاه رأیدهندگان اتخاذ میگردند، حتی اگر پیامدهای بلندمدت آنها برای اقتصاد، منفی باشد.
اما فراتر از اقتصاد و سیاست داخلی، انگیزههای ژئوپلیتیکی نیز در بسیاری از موارد نقش کلیدی دارند. در جهانی که رقابت برای قدرت اقتصادی بهسرعت به رقابت بر سر نفوذ سیاسی تبدیل میشود، جنگهای تجاری میتوانند بخشی از یک استراتژی بزرگتر برای تضعیف رقیب، تقویت اهرمهای مذاکره یا حتی مقابله با تهدیدات فناورانه و امنیتی باشند. در این سناریو، جنگ تجاری نهتنها ابزاری برای حفاظت از مشاغل یا جبران کسری تجاری، بلکه بخشی از مهندسی مجدد نظم جهانی تجارت و اقتصاد تلقی میشود.
در مجموع، جنگهای تجاری معمولاً نتیجه ترکیب پیچیدهای از نگرانیهای اقتصادی، الزامات سیاست داخلی و اهداف بلندمدت استراتژیک هستند. درک این لایههای مختلف، برای تحلیلگران بازار و فعالان اقتصادی، کلید پیشبینی روندها و ارزیابی صحیح پیامدهای این درگیریهای تجاری است.
گذری بر تاریخچه جنگهای تجاری در جهان
جنگهای تجاری پدیدهای مدرن نیستند؛ تاریخ اقتصاد جهانی پر است از نمونههایی که در آن کشورها با استفاده از ابزارهای تجاری، به تقابل با یکدیگر پرداختهاند. از درگیریهای دوران استعمار گرفته تا سیاستهای حمایتی قرن بیستم و منازعات اقتصادی معاصر، همه نشان میدهند که تجارت، همواره صحنهای برای اعمال قدرت و رقابت سیاسی بوده است. این بخش با مروری بر برخی از شاخصترین نمونههای تاریخی، چارچوبی برای درک بهتر جنگهای تجاری امروزی فراهم میآورد.
بریتانیا و چین: جنگهای تریاک (قرن نوزدهم)
یکی از نخستین نمونههای کلاسیک از درگیری تجاری، جنگهای تریاک میان بریتانیا و چین در قرن نوزدهم بود. بریتانیا برای جبران کسری تراز تجاری خود در برابر چین، به صدور تریاک از هند به چین روی آورد؛ اقدامی که با مخالفت جدی امپراتوری چین روبهرو شد. در پاسخ به توقیف محمولههای تریاک توسط دولت چین، بریتانیا با نیروی نظامی وارد عمل شد. نتیجه، تحمیل قراردادهایی نابرابر بر چین و گشایش اجباری بنادر این کشور به تجارت خارجی بود. این رویداد، نمونهای تاریخی از استفاده نظامی از منافع تجاری و تلاش برای اعمال دسترسی اجباری به بازار محسوب میشود.
آمریکا و اروپا: تعرفه اسموت–هاولی (دهه ۱۹۳۰)
در دوران رکود بزرگ، ایالات متحده با تصویب قانون اسموت–هاولی در سال ۱۹۳۰، تعرفه واردات را بر هزاران کالای خارجی بهطور چشمگیری افزایش داد. هدف از این اقدام، حمایت از کشاورزان و صنایع داخلی در برابر واردات ارزان بود. اما واکنش کشورها بیدرنگ بود: بسیاری از شرکای تجاری آمریکا، از جمله اروپاییها، به مقابله پرداختند و تعرفههای تلافیجویانهای اعمال کردند. نتیجه، افت شدید تجارت جهانی و تعمیق رکود اقتصادی بود. این تجربه، بعدها بهعنوان نمونهای کلاسیک از پیامدهای منفی حمایتگرایی افراطی در کتابهای درسی اقتصاد ثبت شد.
نمونههای معاصر: تعرفه، رقابت و دیپلماسی اقتصادی
در دوران معاصر، جنگهای تجاری کمتر با توسل به نیروی نظامی و بیشتر با ابزارهای مدرن سیاستگذاری انجام میشوند. از جمله نمونههای قابلتوجه، میتوان به درگیریهای تعرفهای بین آمریکا و ژاپن در دهه ۱۹۸۰ بر سر خودرو و کالاهای الکترونیکی، تنشهای آمریکا و اتحادیه اروپا بر سر هواپیماهای ایرباس و بوئینگ، و جنگ تجاری اخیر میان آمریکا و چین اشاره کرد. این جنگها اگرچه کمتر پر سر و صدا از جنگهای گذشتهاند، اما در عمل میتوانند زنجیرههای تأمین جهانی را مختل، بازارها را بیثبات و حتی روابط سیاسی را متشنج کنند.
در مجموع، تجربه تاریخی نشان میدهد که جنگهای تجاری، صرفنظر از دوره و ابزار مورد استفاده، همواره بیش از آنکه «برنده» داشته باشند، هزینهساز و آسیبزا برای طرفین بودهاند. این پیشینه تاریخی، زمینهای ضروری برای درک بهتر بخش بعدی مقاله یعنی بررسی موردی جنگ تجاری آمریکا و چین فراهم میکند.
پرونده ویژه: جنگ تجاری آمریکا و چین از ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۵
در این بخش، به یکی از مهمترین و پُرهزینهترین منازعات اقتصادی عصر حاضر میپردازیم؛ جنگ تجاری میان ایالات متحده و چین. نبردی که از یک رشته تعرفه آغاز شد، اما بهسرعت به تقابلی راهبردی با پیامدهای جهانی بدل گردید. در این بررسی مرحلهبهمرحله، به ریشهها، تصمیمات کلیدی، تحولات سیاستی و آثار ملموس این جنگ تجاری در دورههای مختلف ریاستجمهوری آمریکا پرداخته خواهد شد.
موج اول: تعرفههای ترامپ (۲۰۱۸–۲۰۲۰)
جنگ تجاری آمریکا و چین از ژانویه ۲۰۱۸ و در دوره نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ آغاز شد؛ زمانی که واشینگتن مجموعهای از تعرفهها بر واردات فولاد، آلومینیوم، ماشین لباسشویی، پنلهای خورشیدی و سپس طیف گستردهای از کالاهای چینی اعمال کرد. این اقدامات تحت شعار «اول آمریکا» و با هدف کاهش کسری تجاری ایالات متحده، حمایت از تولید داخلی و مقابله با آنچه دولت وقت «سرقت مالکیت فکری» و «سوبسیدهای غیرمنصفانه چینی» میخواند، صورت گرفت.
در واکنش، چین نیز با اعمال تعرفههای متقابل بر محصولات کشاورزی، خودرویی و صنعتی آمریکا، تقابل اقتصادی را تشدید کرد.
نتیجه، افزایش هزینه واردات برای مصرفکنندگان آمریکایی، فشار بر کشاورزان و شرکتهای صادراتمحور، و بیثباتی گسترده در بازارهای جهانی بود. با وجود آنکه هدف سیاستگذاران آمریکایی کاهش واردات از چین بود، هزینه نهایی تعرفهها عمدتاً توسط واردکنندگان داخلی و مصرفکنندگان آمریکایی پرداخت شد.
آتشبس شکننده و سیاستهای بایدن (۲۰۲۰–۲۰۲۴)
در ژانویه ۲۰۲۰، با امضای فاز اول توافق تجاری میان آمریکا و چین، دو طرف بهطور موقت از تشدید تعرفهها عقبنشینی کردند. چین متعهد شد خرید محصولات کشاورزی و انرژی از آمریکا را افزایش دهد، در حالیکه ایالات متحده بخشی از تعرفههای قبلی را معلق کرد. اما این آتشبس بیش از آنکه راهحلی پایدار باشد، به نوعی «وقفه تاکتیکی» در جنگ تجاری تعبیر شد.
با روی کار آمدن جو بایدن در سال ۲۰۲۱، انتظارات برای کاهش تنشها بالا گرفت. اما دولت بایدن نهتنها بسیاری از تعرفههای دوران ترامپ را حفظ کرد، بلکه در سال ۲۰۲۴ با تمرکز بر صنایع فناورانه، تعرفههایی تازه و بسیار شدیدتر را علیه چین وضع نمود. تعرفه ۱۰۰٪ بر خودروهای برقی چینی، ۵۰٪ بر پنلهای خورشیدی و نیمهرساناها و ۲۵٪ بر باتریهای لیتیومی نشاندهنده چرخشی راهبردی از تقابل تجاری به مقابله تکنولوژیک بود. این اقدامات با واکنش تند چین همراه شد و دور جدیدی از تنشها شکل گرفت.
تشدید تنشها در دوره دوم ترامپ (۲۰۲۵)
در سال ۲۰۲۵، همزمان با آغاز دوره دوم ریاستجمهوری دونالد ترامپ، تنشهای تجاری ایالات متحده با شرکای تجاری خود، بهویژه چین، وارد مرحلهای تازه و بیسابقه شد. در تاریخ ۲ آوریل، که ترامپ آن را «روز آزادی اقتصادی» نامگذاری کرد، کاخ سفید اعلام کرد که تعرفه پایه ۱۰ درصدی بر تمام واردات از کشورهای خارجی اعمال میشود. افزون بر این، برای حدود ۶۰ کشور دیگر نیز تعرفههای تنبیهی بالاتری اعلام شد. نتیجه این تصمیمات، افزایش تعرفه آمریکا بر واردات چینی تا سطح چشمگیر ۱۴۵٪ بود. چین نیز در واکنش، تعرفههایی تا سقف ۱۲۵٪ بر کالاهای آمریکایی وضع کرد.
در ادامه، چین اقداماتی فراتر از پاسخ تعرفهای در پیش گرفت. از جمله، صادرات عناصر کمیاب و حیاتی برای صنایع فناوری پیشرفته را محدود کرد و بهطور مشخص، واردات نفت خام از آمریکا را تقریباً متوقف ساخت. گزارشهای میدانی نشان میدهد که از ماه مه، هیچ محمولهای از نفت آمریکا به بنادر چین نرسیده و تنها سه محموله در ماه آوریل تخلیه شده است. چین همزمان واردات انرژی خود را به سمت روسیه و کانادا تغییر مسیر داده است؛ تغییری که نشانه آشکاری از اثرات زنجیرهای جنگ تجاری بر بازار انرژی جهانی است.
در واکنش به نگرانیهای فزاینده درباره اختلال در زنجیرههای تأمین و رشد تورم، در تاریخ ۱۲ مه، آمریکا و چین به توافقی موقت و ۹۰ روزه دست یافتند. بر پایه این توافق، دو طرف متعهد شدند که در این بازه زمانی، بخشی از تعرفههای اعمالشده را کاهش دهند: تعرفههای آمریکا بر واردات چینی از ۱۴۵٪ به ۳۰٪ و تعرفههای چین بر کالاهای آمریکایی از ۱۲۵٪ به ۱۰٪ کاهش یافت. اگرچه این آتشبس تجاری موجب آرامش نسبی در بازارها شده است، اما از نگاه بسیاری از تحلیلگران، این توافقی شکننده و صرفاً تاکتیکی تلقی میشود.
در همین حال، ترامپ هشدار داده است که در صورت عدم حصول توافق پایدار، از اول ژوئن، تعرفههایی تا ۵۰٪ بر واردات از اتحادیه اروپا و ۲۵٪ بر آیفونهایی که در خارج از آمریکا تولید میشوند اعمال خواهد کرد. این تهدیدها میتواند دایره جنگ تجاری را فراتر از محور چین–آمریکا به سایر قدرتهای اقتصادی جهان گسترش دهد.
در زمان نگارش این مقاله، مذاکرات تجاری آمریکا نهتنها با چین، بلکه با ژاپن، کره جنوبی، اتحادیه اروپا، هند و سایر کشورهای آسیایی همچنان ادامه دارد. آینده این تنشها، و میزان پایداری در سیاستهای تجاری جهانی، وابسته به نتایج این گفتوگوها و ظرفیت طرفین برای دستیابی به راهحلهای بلندمدت و باثبات خواهد بود.
بررسی عمیق تراز تجاری آمریکا و چین (۲۰۱۹–۲۰۲۴): تأثیر واقعی جنگ تجاری بر جریان کالا
با گذشت بیش از پنج سال از آغاز جنگ تجاری میان آمریکا و چین، تحلیل دادههای رسمی اداره آمار آمریکا (U.S. Census Bureau) نشان میدهد که این منازعه تجاری نهتنها کسری تراز تجاری ایالات متحده را بهبود نبخشیده، بلکه به شکلی متفاوت از آنچه سیاستگذاران انتظار داشتند، تجارت دو کشور را تحت تأثیر قرار داده است.
- تراز تجاری: پایداری کسری قابلتوجه
در بازه زمانی ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۴، کسری تجاری آمریکا در برابر چین همچنان به قوت خود باقی مانده است. این کسری در سال ۲۰۱۹ حدود ۳۴۲ میلیارد دلار بوده و اگرچه در برخی سالها نوساناتی را تجربه کرده است، اما در سال ۲۰۲۲ به اوج خود، یعنی ۳۸۲ میلیارد دلار رسیده است. پس از آن، در سالهای ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴، این کسری بهترتیب به حدود ۲۷۹ و ۲۷۰ میلیارد دلار کاهش یافته، اما همچنان به طرز محسوسی قابل توجه است. بنابراین، اهداف سیاستگذاران برای از بین بردن یا کاهش چشمگیر این کسری، بهروشنی محقق نشده است.
- واردات آمریکا از چین: کاهش نسبی اما پایدار
در نگاه دقیقتر به واردات ایالات متحده از چین طی دوره مورد بررسی، این روند به وضوح دیده میشود که حتی شدیدترین سیاستهای تعرفهای نیز نتوانستهاند جریان واردات را به طور معناداری مهار کنند. واردات در سال ۲۰۱۹ حدود ۴۴۹ میلیارد دلار بوده و در سال ۲۰۲۲ به بالاترین نقطه خود یعنی ۵۳۶ میلیارد دلار رسیده است؛ این اوجگیری واردات در میانه جنگ تجاری، نشاندهنده وابستگی بالای بازار آمریکا به محصولات چینی است. اگرچه در سالهای ۲۰۲۳ و ۲۰۲۴ واردات اندکی کاهش یافته و بهترتیب به ۴۲۷ و ۴۰۱ میلیارد دلار رسیده است، اما همچنان حجم بالایی دارد و کاهش آن بیش از آنکه نشاندهنده موفقیت تعرفهها باشد، ناشی از کاهش تقاضا، اختلالات زنجیره تأمین و تغییر استراتژی تجاری شرکتها بوده است.
- صادرات آمریکا به چین: عدم رشد محسوس و فرصتهای از دسترفته
بررسی دادههای صادرات آمریکا به چین تصویر روشنی از چالشهای تجارت دوجانبه را به نمایش میگذارد. صادرات ایالات متحده به چین در طول سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۴ در دامنهای محدود و بدون روندی افزایشیِ پایدار نوسان کرده است. در سال ۲۰۱۹، صادرات آمریکا حدود ۱۰۶ میلیارد دلار بود که در سال ۲۰۲۲ به حداکثر مقدار خود، یعنی حدود ۱۵۴ میلیارد دلار رسید و سپس در سالهای بعدی دوباره کاهش یافت و در سال ۲۰۲۴ به حدود ۱۳۱ میلیارد دلار بازگشت. این نوسانات و عدم رشد معنادار صادرات، نشان میدهد که توافقات موقت یا کاهشهای مقطعی تعرفهای نیز به توسعه پایدار صادرات آمریکا کمک چندانی نکردهاند.
تحلیل اقتصادی و جمعبندی نتایج
مقایسه همزمان نمودارهای واردات، صادرات و تراز تجاری بهوضوح نشان میدهد که جنگ تجاری بهجای ایجاد توازن در روابط تجاری، باعث کاهش حجم کلی مبادلات بین دو کشور شده و به صورت موازی هزینههای واردات را برای مصرفکنندگان و تولیدکنندگان آمریکایی افزایش داده است.
بهطور کلی، دادهها بیانگر این واقعیت اقتصادی هستند که ابزار تعرفه به تنهایی توانایی ایجاد تغییرات ساختاری در تراز تجاری میان دو اقتصاد بزرگ جهان را نداشته و پیامدهایی غیرمنتظره نظیر بیثباتی بازارها و افزایش هزینهها را در پی داشته است.
در نهایت، این بررسی آماری روشن میسازد که سیاستگذاران آمریکا در دور دوم ریاستجمهوری ترامپ و در سالهای بعد باید با نگاهی واقعبینانهتر به منافع و هزینههای چنین سیاستهایی، استراتژیهای کارآمدتر و کمهزینهتری برای دستیابی به توازن تجاری با چین و دیگر شرکای بینالمللی بیابند.
مزایای احتمالی جنگهای تجاری: حمایت از صنایع داخلی یا توهم اقتصادی؟
هرچند جنگهای تجاری عمدتاً با پیامدهای منفی برای مصرفکنندگان، تجارت بینالملل و رشد اقتصادی شناخته میشوند، اما مدافعان این رویکرد استدلال میکنند که در شرایط خاص، چنین سیاستهایی میتوانند مزایایی ملموس برای اقتصاد ملی به همراه داشته باشند. این بخش به بررسی برخی از ادعاهای رایج در دفاع از جنگهای تجاری میپردازد و اثرات احتمالی آنها بر اشتغال، تولید داخلی و خودکفایی صنعتی را مورد ارزیابی قرار میدهد.
رشد مقطعی اشتغال در صنایع هدف
یکی از مهمترین استدلالهای حامیان جنگ تجاری، حمایت از صنایع داخلی و اشتغال در بخشهایی است که با واردات ارزانقیمت رقابت میکنند. در کوتاهمدت، اعمال تعرفه میتواند به افزایش تقاضا برای کالاهای تولید داخل منجر شود، چرا که واردات گرانتر شده و مصرفکننده به سمت گزینههای داخلی سوق داده میشود. این شرایط ممکن است باعث تثبیت یا حتی ایجاد فرصتهای شغلی در صنایعی چون فولاد، آلومینیوم، تجهیزات صنعتی یا برخی صنایع سبک شود.
نمونه آن را میتوان در واکنش اولیه بازار کار آمریکا پس از اعمال تعرفه بر فولاد و آلومینیوم در سال ۲۰۱۸ مشاهده کرد؛ برخی کارخانههای داخلی اعلام کردند که برای پاسخ به افزایش تقاضا، نیروی کار جدید جذب کردهاند. با این حال، بررسیهای بلندمدت نشان داده که این اثر اغلب محدود، ناپایدار و متکی به استمرار مداخلات حمایتی است.
افزایش تولید داخلی و تحریک ظرفیتهای بلااستفاده
در بسیاری از کشورهای در حال توسعه یا حتی در اقتصادهای صنعتی که بخشهایی از تولید ملی تضعیف شده، جنگ تجاری میتواند بهطور موقت زمینه بازگشت ظرفیتهای تولیدی را فراهم آورد. تعرفهگذاری بر واردات، فشار رقابت را کاهش داده و به تولیدکنندگان داخلی فضای تنفس میدهد تا سهم بیشتری از بازار داخلی را به خود اختصاص دهند.
در موارد خاص، این رویکرد میتواند از صنایع نوپا در برابر رقابت نابرابر با کشورهای با هزینه تولید پایینتر حمایت کند. از منظر اقتصاد سیاسی، این ابزار به دولتها اجازه میدهد فرآیند «صنعتسازی هدایتشده» را در شرایط خاص بازسازی کنند. البته به شرطی که این سیاست با زمانبندی مشخص و همراه با نوآوری، ارتقاء بهرهوری و آمادهسازی برای رقابت جهانی باشد.
تقویت استقلال صنعتی و کاهش وابستگی راهبردی
موضوع دیگری که بهویژه در دوران پساکرونا و با افزایش تنشهای ژئوپلیتیکی اهمیت یافته، بحث استقلال صنعتی و کاهش وابستگی به زنجیرههای تأمین جهانی است. جنگهای تجاری، ولو پرهزینه، ممکن است انگیزهای برای بازگشت تولید برخی کالاهای حیاتی (مانند تجهیزات پزشکی، تراشههای الکترونیکی یا فناوریهای پیشرفته) به داخل کشور فراهم کنند.
در فضای رقابتی جدید میان آمریکا و چین، این استدلال شدت بیشتری یافته است: بازگشت خطوط تولید به خاک آمریکا حتی اگر گرانتر باشد، در بلندمدت به کاهش آسیبپذیری اقتصادی در برابر بحرانهای بینالمللی منجر خواهد شد. در واقع، تعرفهها در این زمینه نه فقط ابزاری اقتصادی بلکه ابزار امنیت ملی محسوب میشوند.
زیانهای ملموس جنگ تجاری: هزینه پنهان برای مصرفکنندگان و بازار جهانی
در حالیکه سیاستگذاران گاه از جنگهای تجاری بهعنوان ابزاری برای حفاظت از صنایع داخلی یا دستیابی به امتیازات راهبردی یاد میکنند، تجربههای اخیر، بهویژه در جنگ تجاری آمریکا و چین، نشان میدهد که این ابزار پرهزینه میتواند پیامدهای گستردهای برای مصرفکنندگان، بازارهای جهانی و پویایی اقتصاد داخلی در پی داشته باشد. این بخش به مهمترین زیانهای ناشی از جنگ تجاری میپردازد؛ آنجا که منافع وعدهدادهشده در برابر هزینههای ملموس، رنگ میبازد.
افزایش قیمت و کاهش قدرت خرید مصرفکنندگان
یکی از اولین و مستقیمترین پیامدهای جنگ تجاری، افزایش قیمت کالاهای وارداتی است. زمانی که دولتها تعرفههایی بر کالاهای خارجی وضع میکنند، واردکنندگان اغلب این هزینه اضافی را به مصرفکنندگان منتقل میکنند. این موضوع بهویژه در کالاهایی که جایگزین داخلی ندارند یا عرضه آنها محدود است، مشهودتر است.
برای نمونه، پس از اعمال تعرفه ۲۰٪ تا ۵۰٪ بر ماشین لباسشویی و پنلهای خورشیدی در سال ۲۰۱۸، قیمت این محصولات در بازار آمریکا بهطور میانگین بیش از ۱۰٪ افزایش یافت. افزایش قیمتها، در نهایت قدرت خرید مصرفکنندگان را کاهش میدهد و در بلندمدت میتواند رفاه عمومی را تضعیف کند.
کاهش تنوع و محدود شدن انتخابها
یکی دیگر از اثرات جنگ تجاری، کاهش تنوع کالاهای موجود در بازار است. در نتیجه محدودسازی واردات یا تحمیل شرایط سختگیرانه، برخی برندها و محصولات خارجی از بازار خارج میشوند یا با تاخیر و محدودیت عرضه میشوند. این موضوع نهتنها گزینههای در دسترس مصرفکنندگان را کاهش میدهد، بلکه میتواند کیفیت و نوآوری را نیز به خطر اندازد.
در صنایع حساس به فناوری یا برند، مانند تلفنهای هوشمند، تجهیزات الکترونیکی و پوشاک، محدود شدن واردات بهسرعت به کاهش سطح رقابت منجر شده و فضا را برای افزایش قیمت و کاهش انگیزه برای بهبود کیفیت در تولیدکنندگان داخلی فراهم میکند.
تورم وارداتی و اثرات دومینو بر اقتصاد کلان
افزایش هزینه واردات نهتنها به گرانی کالاهای نهایی منجر میشود، بلکه قیمت مواد اولیه و قطعات واسطهای را نیز بالا میبرد. شرکتهایی که برای تولید به واردات وابستهاند، با رشد هزینههای تولید مواجه میشوند و این فشار را یا از طریق کاهش سوددهی یا افزایش قیمت نهایی به بازار منتقل میکنند. این روند میتواند به تورم ساختاری یا بهاصطلاح «تورم وارداتی» دامن بزند.
در دوره نخست جنگ تجاری آمریکا و چین، اقتصاددانان برآورد کردند که تعرفههای اعمالشده، بهطور مستقیم ۰.۳ تا ۰.۵ درصد به شاخص قیمت مصرفکننده (CPI) آمریکا افزودهاند. گرچه این عدد در ظاهر محدود به نظر میرسد، اما برای اقتصادی در ابعاد ایالات متحده، رقم قابل توجهی است.
واکنشهای تلافیجویانه: ضربه به صادرات و روابط بینالملل
در بسیاری از موارد، جنگ تجاری به «دام تلافیجویی متقابل» میانجامد. کشور هدف نیز با اعمال تعرفه یا ممنوعیت واردات بر کالاهای کشور آغازکننده، پاسخ میدهد. این واکنشها میتوانند بازارهای صادراتی مهم را برای شرکتهای داخلی محدود کنند و در نتیجه درآمد ارزی، اشتغال و تولید در صنایع صادراتمحور آسیب ببیند.
برای نمونه، پس از اعمال تعرفههای آمریکا بر محصولات چینی، چین نیز واردات کالاهای کشاورزی از ایالات متحده را محدود کرد. این اقدام فشار زیادی بر کشاورزان آمریکایی وارد آورد، بهگونهای که دولت ناچار به پرداخت میلیاردها دلار یارانه جبرانی شد. این نوع مداخلات، فشار مضاعفی بر بودجه عمومی وارد میکند.
در مجموع، هرچند جنگهای تجاری با نیت دفاع از منافع ملی آغاز میشوند، اما در عمل، هزینههای غیرمستقیم اما عمیقی بر اقتصاد تحمیل میکنند. از تورم تا کاهش رقابتپذیری و از تضعیف مصرفکننده تا تشدید بیثباتی بازارهای جهانی، زیانهای جنگ تجاری گاه فراتر از منافع ادعایی آن هستند. این واقعیت اقتصادی، بار دیگر ضرورت طراحی سیاستهای تجاری سنجیده، متوازن و آیندهنگر را یادآوری میکند.
دیدگاه اقتصاددانان درباره جنگهای تجاری: اجماع یا اختلاف؟ ارزیابیهای IMF، WTO و دانشگاههای اقتصاد
جنگهای تجاری همواره موضوعی بحثبرانگیز در میان اقتصاددانان، نهادهای بینالمللی و مراکز پژوهشی بودهاند. در حالیکه برخی آنها را ابزاری مؤثر برای اصلاح بیعدالتیهای تجاری و احیای صنایع داخلی میدانند، اکثریت اقتصاددانان نسبت به تبعات منفی آن هشدار میدهند. این بخش با مرور ارزیابیهای رسمی از سوی سازمانهایی چون صندوق بینالمللی پول (IMF)، سازمان تجارت جهانی (WTO) و دانشگاههای معتبر اقتصادی، به بررسی اجماع یا اختلافنظر موجود در این زمینه میپردازد.
IMF: هشدار درباره آثار جهانی و سرایتپذیری بحران
صندوق بینالمللی پول بارها نسبت به پیامدهای جنگهای تجاری هشدار داده است. در گزارشهای تحلیلی خود، IMF تأکید کرده که افزایش تعرفهها و اقدامات تلافیجویانه، زنجیره تأمین جهانی را مختل کرده، سرمایهگذاری را کاهش میدهد و رشد اقتصادی کشورها را با تهدید مواجه میسازد. بهویژه در مورد جنگ تجاری آمریکا و چین، این نهاد تخمین زد که تعرفههای دو طرف تا سال ۲۰۲۰ باعث کاهش ۰.۵ درصدی در تولید ناخالص داخلی جهان شدهاند.
IMF همچنین هشدار داده که تداوم چنین سیاستهایی میتواند به “بخشبندی اقتصادی جهان” منجر شود؛ پدیدهای که کشورها را به بلوکهای تجاری مجزا با سطح پایینتری از همکاری بینالمللی سوق میدهد.
WTO: تضعیف نظام چندجانبه و بیثباتی قوانین جهانی تجارت
سازمان تجارت جهانی (WTO)، که وظیفه نظارت بر چارچوبهای تجاری بینالمللی را دارد، جنگهای تجاری را عاملی تهدیدکننده برای نظم مبتنی بر قواعد میداند. WTO بارها اعلام کرده که اقدامات یکجانبه و تعرفههای تنبیهی، روح چندجانبهگرایی را تضعیف کرده و زمینهساز افزایش بیاعتمادی در میان کشورها میشود.
در جریان تنشهای تجاری آمریکا و چین، بسیاری از اقدامات تعرفهای بدون مراجعه به سازوکار حل اختلاف WTO انجام شد که این سازمان آن را نگرانکننده توصیف کرد. کارشناسان این نهاد معتقدند که بیتوجهی به نهادهای حل اختلاف و استفاده از قدرت اقتصادی بهعنوان ابزار فشار، میتواند به فروپاشی تدریجی نظام تجارت آزاد بینالمللی منجر شود.
دانشگاههای معتبر اقتصاد: اجماع علیه کارایی بلندمدت تعرفهها
مطالعات متعدد از سوی مراکز دانشگاهی مانند دانشگاه شیکاگو، MIT، و هاروارد نیز بر ناکارآمدی اقتصادی جنگهای تجاری تأکید داشتهاند. در نظرسنجی “ابتکار بازارهای جهانی” دانشگاه شیکاگو از اقتصاددانان برجسته آمریکا نشان داد که بیش از ۹۰٪ آنها بر این باورند که تعرفههای دوران ترامپ نهتنها به مصرفکنندگان آسیب زدهاند، بلکه دستاوردی در اصلاح کسری تجاری نداشتهاند.
دانشگاه MIT در پژوهشی نشان داد که اعمال تعرفه بر واردات از چین منجر به کاهش اشتغال در صنایع پاییندستی در آمریکا شده، چرا که این صنایع به واردات مواد اولیه وابستهاند. بهعلاوه، تحلیلها نشان دادند که تعرفهها از نظر توزیعی نیز ناعادلانه بوده و بار هزینهها بیشتر بر دوش خانوارهای کمدرآمد افتاده است.
اختلافنظر محدود در حوزه استراتژیک و امنیتی
اگرچه در حوزه اقتصادی اجماع قوی علیه جنگ تجاری وجود دارد، اما برخی کارشناسان حوزه امنیت ملی و اقتصاد سیاسی معتقدند که در موارد خاص، نظیر وابستگی به فناوریهای حساس یا تهدیدهای ژئوپلیتیکی، ابزار تعرفه میتواند بهعنوان اهرم چانهزنی مؤثر باشد. این دیدگاه، بیشتر بر «ملاحظات راهبردی» استوار است تا محاسبات کلاسیک اقتصادی.
در نهایت، میتوان گفت که اکثریت قاطع اقتصاددانان و نهادهای معتبر اقتصادی در خصوص ناکارآمدی اقتصادی، آسیب به مصرفکننده، اختلال در تجارت جهانی و آثار منفی بلندمدت جنگهای تجاری توافق دارند. اما در برخی زمینههای خاص امنیتی و صنعتی، همچنان فضایی برای بحث و استثنا باقی است. این موضوع، ضرورت طراحی سیاستهای تجاری دقیق، چندلایه و هماهنگ با واقعیتهای اقتصادی را بیش از پیش برجسته میسازد.
اثر سرایتی جنگ تجاری آمریکا–چین بر اقتصاد جهانی
جنگ تجاری میان آمریکا و چین، صرفاً یک منازعه دوجانبه نیست؛ این تقابل اقتصادی بهواسطه جایگاه محوری دو کشور در تجارت و سرمایهگذاری جهانی، آثار گستردهای بر سایر کشورها، بازارهای نوظهور و ساختارهای تولید بینالمللی بر جای گذاشته است. در این بخش، بهطور مشخص به چگونگی سرایت این جنگ تجاری به اقتصاد جهانی پرداخته میشود.
کشورهای ثالث: آسیب یا فرصت؟
بسیاری از کشورها، بهویژه اقتصادهای در حال توسعه در آسیا و آمریکای لاتین، در میانه این جنگ گرفتار نوعی بلاتکلیفی تجاری شدند. برخی کشورها، مانند ویتنام، مالزی و مکزیک، از انتقال تولید شرکتها از چین به سایر مقاصد منتفع شدند و صادرات آنها به آمریکا افزایش یافت. اما این روند همواره پایدار و فراگیر نبوده است؛ کشورهایی که به زنجیره تأمین چین وابسته بودند، با افزایش قیمت مواد اولیه و کاهش سفارشها مواجه شدند.
در عین حال، کشورهای صادرکننده مواد خام و واسطهای که صادرات آنها وابسته به رشد چین بود؛ مانند استرالیا، برزیل و آفریقای جنوبی نیز افت تقاضا و نوسانات قیمتی را تجربه کردند. بدین ترتیب، اثرات جنگ تجاری بهصورت نامتقارن، اما محسوس در سراسر اقتصاد جهانی گسترش یافت.
اختلال در زنجیره تأمین جهانی
یکی از اصلیترین پیامدهای جنگ تجاری آمریکا–چین، اختلال در زنجیرههای تأمین جهانی بود. با اعمال تعرفهها، بسیاری از شرکتها در بخشهایی مانند الکترونیک، خودروسازی و کالاهای مصرفی مجبور شدند زنجیرههای تولید خود را بازطراحی کنند. انتقال خطوط مونتاژ به کشورهایی با ریسک تجاری کمتر، افزایش هزینه لجستیک و تأخیر در تأمین قطعات، تنها بخشی از عوارض این بازآرایی گسترده بود.
بر اساس گزارش بانک جهانی، هزینههای تعدیل زنجیره تأمین برای برخی شرکتهای بینالمللی تا ۲۰٪ افزایش یافته است. علاوه بر آن، جنگ تجاری موجب شد بسیاری از کسبوکارها به جای بهینهسازی اقتصادی، تصمیمگیری خود را براساس محاسبات ژئوپلیتیکی و ریسک سیاسی انجام دهند، که کارایی سیستم تولید جهانی را کاهش داده است.
کاهش سرمایهگذاری بینالمللی و افزایش نااطمینانی
تشدید تنشهای تجاری میان دو اقتصاد بزرگ جهان، فضای سرمایهگذاری بینالمللی را نیز متزلزل کرد. نااطمینانی نسبت به آینده تعرفهها، تغییر در قواعد تجاری و احتمال تلافیهای مالیاتی، سبب شد بسیاری از شرکتها پروژههای توسعهای خود را به تعویق بیندازند یا متوقف کنند. طبق برآوردهای UNCTAD، جریان سرمایهگذاری مستقیم خارجی (FDI) در جهان طی سالهای اوج جنگ تجاری کاهش یافت و بازگشت آن به سطوح قبلی با کندی انجام شد.
این فضای پرریسک همچنین بر بازارهای مالی و نرخ ارز در کشورهای نوظهور تأثیرگذار بود. با تشدید جنگ تجاری، سرمایهها از بازارهای نوظهور بهسوی داراییهای امن مانند دلار، اوراق خزانه و طلا سرازیر شد و بیثباتی ارزی را در بسیاری از اقتصادهای در حال توسعه تشدید کرد.
در مجموع، تجربه جنگ تجاری آمریکا و چین نشان داد که در عصر جهانیسازی، هیچ منازعه دوجانبهای در خلأ باقی نمیماند. آثار آن از مرزها عبور میکند، تولیدکننده و مصرفکننده را در سراسر جهان تحت تأثیر قرار میدهد و الگوی سنتی تجارت و سرمایهگذاری را دگرگون میسازد. این موضوع اهمیت بازنگری در رویکردهای ملیگرایانه تجاری و ضرورت هماهنگی بینالمللی در مواجهه با بحرانهای اقتصادی را بیش از پیش آشکار میکند.
آیا جنگهای تجاری ابزاری منطقی برای سیاستگذاری هستند؟
جنگهای تجاری در ظاهر، ابزاری ساده و مستقیم برای حفاظت از تولید داخلی، کاهش کسری تجاری یا اعمال فشار بر رقبای ژئوپلیتیکی به نظر میرسند. اما تجربه اقتصاد جهانی، بهویژه در تقابل تجاری آمریکا و چین، نشان داده که این ابزار اگر بدون سنجش دقیق پیامدها و طراحی سیاستهای مکمل مورد استفاده قرار گیرد، میتواند به شمشیری دولبه تبدیل شود؛ با برندگان اندک و بازندگان فراوان.
در این مقاله دیدیم که تعرفهها و محدودیتهای تجاری میتوانند در کوتاهمدت مزایایی مشخص برای برخی صنایع داخلی ایجاد کنند؛ مانند افزایش ظرفیت تولید، حفظ اشتغال یا تقویت استقلال صنعتی. اما این منافع غالباً مقطعی، ناپایدار و گاه گمراهکننده هستند. در مقابل، زیانهایی نظیر افزایش قیمتها، محدود شدن انتخاب مصرفکننده، کاهش رقابتپذیری، اختلال در زنجیره تأمین و افزایش نااطمینانی اقتصادی، گستردهتر و عمیقتر عمل میکنند.
همچنین دیدگاه نهادهای معتبر مانند IMF، WTO و دانشگاههای برجسته نشان میدهد که اجماع قابلتوجهی علیه اثربخشی بلندمدت جنگهای تجاری وجود دارد. بیشتر کارشناسان اقتصادی معتقدند که برای حل چالشهایی مانند کسری تجاری، نابرابری رقابت یا حفظ منافع ژئوپلیتیکی، راهحلهایی چندجانبه، ساختاری و مبتنی بر نوآوری، بهرهوری و دیپلماسی تجاری مؤثرترند.
بنابراین، در پاسخ به پرسش پایانی مقاله باید گفت: جنگ تجاری ممکن است در شرایطی خاص و برای اهدافی محدود توجیهپذیر باشد، اما بههیچوجه نباید به سیاستی پایدار یا استراتژی بلندمدت تبدیل شود. برای مواجهه با چالشهای پیچیده اقتصادی قرن بیستویکم، لازم است نگاه سنتی به سیاستهای تجاری بازتعریف شود؛ نگاهی که بهجای تقابل، بر همکاری هوشمندانه، رقابت سالم و تابآوری در زنجیره ارزش جهانی تأکید داشته باشد.
✔️ بیشتر بخوانید: چرا چین بدهی ایالات متحده میخرد؟
سخن پایانی
جنگهای تجاری، برخلاف تصور رایج، صرفاً نزاعی اقتصادی میان کشورها نیستند، بلکه بازتابی از اولویتهای سیاسی، راهبردی و گاه حتی هویتی کشورها در نظام تجارت جهانیاند. در بررسی موردی آمریکا و چین از سال ۲۰۱۸ تاکنون، دیدیم که هرچند این ابزار در ظاهر با هدف حمایت از صنایع داخلی و بازگرداندن توازن تجاری بهکار گرفته شد، اما در عمل منجر به پیامدهای پیچیدهتری شد؛ از افزایش قیمتها و محدود شدن انتخاب مصرفکنندگان گرفته تا اختلال در زنجیرههای جهانی تأمین، تنشهای ژئوپلیتیکی، و کاهش سرمایهگذاری بینالمللی.
با افزایش وابستگی متقابل اقتصادها در قرن بیستویکم، دیگر نمیتوان از سیاستهایی همچون تعرفه و محدودیت تجاری، بدون در نظر گرفتن آثار فرامرزی و زنجیرهای آن استفاده کرد. جنگهای تجاری ممکن است در کوتاهمدت برخی مزایا را برای صنایع خاص به همراه داشته باشند، اما در بلندمدت تنها با راهبردهای جامع، همکاری چندجانبه و نگاه نوین به رقابت جهانی میتوان رشد پایدار و رفاه اقتصادی را تضمین کرد. آینده سیاستهای تجاری، نه در دیوارکشیهای اقتصادی، بلکه در پیوند هوشمندانه میان امنیت ملی، بهرهوری صنعتی و همکاری بینالمللی رقم خواهد خورد.
لطفا نظر و سوالات خود را درباره این مقاله ارسال کنید تا کارشناسان ما به شما پاسخ دهند.
جنگ تجاری به چه معناست؟
جنگ تجاری زمانی رخ میدهد که دو یا چند کشور برای اعمال فشار اقتصادی بر یکدیگر، اقدام به افزایش تعرفهها یا اعمال سایر محدودیتهای تجاری میکنند. هدف این اقدامات معمولاً محافظت از صنایع داخلی، کاهش واردات، یا وادار کردن طرف مقابل به تغییر در سیاستهای تجاریاش است.
تفاوت جنگ تجاری با تحریم چیست؟
تحریمها معمولاً با اهداف سیاسی یا امنیتی و بهصورت یکجانبه اعمال میشوند و شامل محدودیتهای گستردهتری مانند مسدودسازی دارایی یا ممنوعیت مبادله بانکی هستند. در مقابل، جنگ تجاری بر تجارت کالا و تعرفههای گمرکی متمرکز است و ماهیتی اقتصادی دارد، هرچند میتواند ریشههای ژئوپلیتیکی داشته باشد.
چه کشورهایی بیشترین آسیب را از جنگ تجاری آمریکا–چین دیدهاند؟
علاوه بر خود آمریکا و چین، کشورهای ثالثی که به زنجیره تأمین وابسته بودند، مانند ویتنام، مکزیک، آلمان، کرهجنوبی و استرالیا نیز از بیثباتی تجاری، کاهش صادرات، یا افزایش قیمت واردات متأثر شدند. برخی از این کشورها هم فرصتهایی برای جذب سرمایهگذاری جدید بهدست آوردند.
آیا جنگ تجاری واقعاً به کاهش کسری تجاری آمریکا کمک کرده است؟
بررسی دادههای سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۴ نشان میدهد که علیرغم اعمال گسترده تعرفهها، کسری تجاری آمریکا با چین بهطور معنادار کاهش نیافته و حتی در برخی سالها افزایش یافته است. این موضوع نشان میدهد که تعرفهها بهتنهایی ابزار مؤثری برای اصلاح تراز تجاری نیستند.
آیا جنگ تجاری میتواند باعث تورم شود؟
بله، اما میزان و دوام این اثر همچنان محل اختلاف در میان اقتصاددانان است. در کوتاهمدت، اعمال تعرفهها معمولاً به افزایش قیمت واردات منجر میشود و این موضوع میتواند بهویژه در مورد کالاهای اساسی یا مواد اولیه صنعتی، خود را بهصورت شوک تورمی در اقتصاد نشان دهد. با این حال، برخی مطالعات حاکی از آن است که این اثرات در بلندمدت کاهش مییابد و عوامل ساختاریتری نظیر سیاستهای پولی، بهای انرژی یا اختلالات زنجیره تأمین، نقش مؤثرتری در روند تورم ایفا میکنند. از این رو، تأثیر تورمی تعرفهها اغلب موقتی و موضعی ارزیابی میشود، نه پایدار و فراگیر. با توجه به ماهیت نسبتاً نوظهور جنگهای تعرفهای در فضای اقتصاد جهانی، ارزیابی دقیق آثار بلندمدت آن همچنان نیازمند دادههای بیشتر و تحلیلهای کارشناسی عمیقتری است.
آیا جنگهای تجاری در برخی موارد میتوانند مفید باشند؟
در برخی شرایط خاص، مانند حمایت از صنایع نوپا یا کاهش وابستگی راهبردی، استفاده محدود و هدفمند از ابزارهای تجاری مانند تعرفهها ممکن است مفید واقع شود. با این حال، تجربههای گذشته نشان دادهاند که مزایای جنگ تجاری معمولاً موقتی و پرهزینهاند و در بلندمدت میتوانند به کاهش رقابتپذیری و تضعیف رشد اقتصادی منجر شوند.