ارانته
مطالب پیشنهادی
دوره اوراق قرضه
دوره طلا
اشتراک گذاری
برچسب‌ها

معرفی فلسفه لیبرالیسم: بزرگترین نظام فکری جهان

زمان مطالعه: 14 دقیقه

معرفی فلسفه لیبرالیسم: بزرگترین نظام فکری جهان

یکی از مهم‌ترین بازیگران در اقتصاد جهانی، دولت‌ها هستند و دولت‌ها در کشورهای پیشرفته و حتی غیرپیشرفته، رویکرد یکسانی به اقتصاد ندارند. برخی از آنها طرفدار مداخله در بازار هستند و برخی دیگر طرفدار بازار آزاد هستند. برخی به دنبال افزایش مالیات و برخی دیگر به دنبال کاهش مالیات هستند. برخی از دولت‌ها به دنبال افزایش کمک‌های رفاهی و برخی دیگر به دنبال توسعه بازار برای توسعه اقتصادی هستند.

این رویکردهای مختلف باعث وضع قوانین متفاوتی می‌شود به عنوان مثال اگر در ایالات متحده دولتی بر سر کار بیاید که رویکردی رفاه‌گرایانه داشته باشد، مجبور است برای برنامه‌های رفاهی خود مالیات را افزایش دهد. افزایش مالیات منجر به افزایش هزینه شرکت‌های سهامی شده که در نهایت منجر به کاهش ارزش سهام می‌شود. در عین حال رویکردهای رفاهی منجر به توزیع ثروت شده که این امر در نهایت منجر به افزایش رشد اقتصادی شده و تورم را افزایش می‌دهد.

بنابراین اهمیت دارد که چه دولتی در کدام کشور بر سر کار است و برنامه‌های این دولت در زمینه هزینه‌کرد دولت چیست. در این مجموعه از سری مقالات یوتوفارکس قصد داریم مبانی نظری و فلسفی عمده جهان را بررسی کنیم تا متوجه شویم دولت‌ها چگونه به جهان نگاه می‌کنند و این نوع نگرش چه تاثیری بر اقتصاد جهانی دارد.

در این مقاله قصد داریم در مورد بزرگترین نظام فکری جهان یعنی لیبرالیسم صحبت کنیم.

لیبرالیسم چیست؟

لیبرالیسم به طور کلی این باور است که هدف دولت، حفظ حقوق فردی و به حداکثر رساندن آزادی انتخاب افراد است. کلمه مورد مناقشه در لیبرالیسم که منجر به انشعاب شاخه‌های مختلف لیبرالیسم در طول تاریخ شده است، عبارت «آزادی انتخاب» است. در واقع بسیاری از فلاسفه مهم لیبرالیسم فلسفه خود را بر مبنای فهم خود از این عبارت شکل داده‌اند.

به عنوان مثال، افرادی که به لیبرالیسم خالص اعتقاد دارند و خود را لیبرتارین معرفی می‌کنند، معتقد هستند این آزادی انتخاب باید به صورت خام به افراد داده شود و عدم وجود جبر از طرف دولت می‌تواند این آزادی انتخاب را ایجاد کند. لیبرتارین‌ها معتقد هستند که اگر اجبار دولت‌ها را کاهش دهیم یا حذف کنیم، افراد به صورت خودکار می‌توانند به آزادی انتخاب دست پیدا کنند.

تخفیف پرارپ

در طرف مقابل، لیبرال‌های میانه‌رو معتقد هستند که شکلی از دولت برای توازن قوا در جامعه لازم است. اگر لیبرالیسم و آزادی انتخاب به صورت خام به جامعه ارائه شود، طولی نمی‌کشد که افرادی می‌توانند با استفاده از منابع بیشتر که به صورت خدادادی (زور بازوی بیشتر یا ثروت بیشتر از طریق ارث) در اختیار آنها قرار داده شده، بر سایر افراد جامعه مسلط شوند. در این جا اگر دولت حضور نداشته باشد، افراد قوی می‌توانند آزادی انتخاب را از افراد ضعیف سلب کنند.

شکل دیگری از لیبرالیسم معتقد است که دولت نه تنها به حل منازعات اقدام کند بلکه باید به صورت فعالانه توسعه امکانات برای انتخاب آزاد افراد را فراهم کند. به عنوان مثال اگر به دلایل تاریخی، قشری از جامعه نتوانسته‌اند در جریان توسعه به خوبی رشد پیدا کنند، این وظیفه دولت است که با ارائه امکانات بیشتر به آنها، توسعه سریع‌تر آنها را فراهم کند. به عنوان مثال، یک استان را در نظر بگیرید که زیرساخت‌های آن بر اثر جنگ تخریب شده است. در اینجا دولت موظف است که امکانات بیشتری به آن استان ارائه کند تا توسعه آن منطقه سرعت بیشتری بگیرد. یا در کشوری، سیاه پوستان سال‌ها تحت تبعیض و ستم بوده‌اند، دولت موظف است امکانات بیشتری برای آنها فراهم کند تا آن قشر از جامعه نیز بتواند با سرعت بالاتری پیشرفت کند و به توسعه متوازن برسد.

بنابراین بخش مهمی از تاریخ فلسفه لیبرالیسم، بحث در مورد یک عبارت کلیدی یعنی «آزادی انتخاب» است.

تاریخچه لیبرالیسم

در قرن ۱۴ میلادی، با هجوم اقوام مغول به اروپای شرقی بیماری‌های متعددی نیز با آنها وارد اروپا شد. بیماری طاعون یکی از این بیماری‌ها بود. گسترش تجارت دریایی و پویایی اقتصادی اروپا در آن زمان در کنار تراکم جمعیتی بالای اروپا باعث شد که طاعون به سرعت در اروپا گسترش پیدا کند. طی چند دهه، جمعیت اروپا به یک سوم کاهش پیدا کرد.

طاعون سیاه تاثیری بر جامعه اروپا گذاشت که باعث تغییر در جهت حرکت اجتماع شد. یکی از مهم‌ترین تاثیراتی که بیماری طاعون بر جوامع اروپایی گذاشت، کاهش شدید جمعیت بود. کاهش جمعیت منجر به آن شد که سرف‌ها سر به شورش بردارند. سرف‌ در اقتصاد اروپای فئودالی نوعی برده بود که به همراه زمین داد و ستد می‌شد. به این معنی که اگر فئودالی قصد خرید زمین داشت، آن زمین را به همراه سرف‌ها و بردگانی که روی آن کار می‌کردند خرید و فروش می‌کرد.

طاعون مرگ سیاه

ایکس چیف

طاعون سیاه باعث کشته شدن بسیاری از سرف‌ها شد. از طرفی فئودال‌ها از ترس بیماری به قصرهای خود در خارج شهرها فرار کردند و زمین‌های خود را بدون صاحب رها کرده بودند. سرف‌هایی که بدون ارباب در میان بیماری رها شده بودند، یکی پس از دیگری کشته می‌شدند. پس از چند دهه که بیماری مهار شد، جامعه اروپایی دیگر نمی‌توانست نظام قدیم را قبول کند.

جامعه اروپا داغ گسترده‌ای را مشاهده کرده بود. تمام خانواده‌ها مرگ عزیزانشان را به چشم دیده بودند و از طرفی دیده بودند که پادشاهان، کلیسا و فئودال‌ها برای کمک به آنها هیچ کمکی نکرده بودند. نکته جالب توجه در این دوران این است که کلیسا، طاعون را عذابی الهی به خاطر گناهان مردم ذکر کرده بود اما بیشترین کسانی که از بیماری طاعون کشته شدند، کشیشان بودند. چرا که کشیشان موظف بودند برای مراسم خاکسپاری مردم حاضر شوند و در نتیجه بیش از همه در معرض ابتلا به طاعون قرار می‌گرفتند. این کشته شدن گسترده کشیشان منجر به بی‌اعتمادی مردم به کلیسا شد.

پس از گدر از این روزگار سخت، جامعه اروپا آماده یک تحول گسترده شد. مردم دیگر نمی‌توانستند تحمل کنند که پادشاهان، فئودال‌ها و کلیسا بر آنها حکم‌فرمایی کند. از قرن ۱۶ شور‌ش‌های متعددی ایجاد شد که در نهایت در قرن ۱۷ با انقلاب شکوهمند انگلستان به نتیجه رسید. سپس در قرن ۱۸ با انقلاب فرانسه بنیان جهان سیاسی قدیم به طور کلی دچار فروپاشی شد و عملا جهان جدیدی آغاز شد که امروز به آن جهان مدرن می‌گوییم.

سیر فلسفی لیبرالیسم

فلسفه لیبرالیسم فلسفه مشخص و مدونی نیست بلکه بیشتر نوعی نگرش به جهان است که البته با کج فهمی‌های بسیار زیادی نیز همراه بوده است. همچنین به خاطر برداشت‌های متفاوت از مفهوم «انتخاب آزاد»، فلاسفه‌ متفاوت، معنای متفاوتی از این مفهوم اختیار کرده‌اند. به طوری که در نمایشنامه‌های شکسپیر، فرد لیبرال، فردی شیطان صفت تصویر شده است اما در برخی رمان‌های متاخرتر، فرد لیبرال، فردی روشنفکر تصویر می‌شود.

با این حال، ریشه مشترک تمام فلاسفه در مورد مفهوم لیبرالیسم، فردگرایی، برابرخواهی، عدم قبول ارزش‌های سنتی و جهان‌وطنی است.

تاریخ فلسفه لیبرالیسم را به روم باستان نسبت می‌دهند، اما در زمینه لیبرالیسم مدرن، جان لاک و توماس هابز به عنوان پدران فلسفی لیبرالیسم شناخته می‌شوند. جان لاک در رساله فلسفی-سیاسی خود نوشت که انسان از سه اصل طبیعی برخوردار است. حق آزادی، حق زندگی و حق مالکیت. این سه حق بنیادین را حتی خود انسان نیز نمی‌تواند از خود سلب کند به این معنا که حتی انسان نیز نمی‌تواند خود را به بردگی بفروشد، جان خود را بگیرد یا مالکیت را از خود سلب کند. با این حال، جان لاک معتقد بود که انسان‌ها برای آنکه بتوانند در یک جامعه مدنی کنار یکدیگر زندگی کنند، نیاز به یک قرارداد اجتماعی دارند. این قرارداد نانوشته، انسان‌های یک جامعه را به مثابه کل کنار یکدیگر قرار می‌دهد. همچنین دولت می‌تواند برخی حقوق انسان‌ها را از آنها سلب کند (بجز سه حق طبیعی گفته شده) چرا که وقتی دو فرد با یکدیگر برخورد می‌کنند، تعارض‌های اجتماعی میان آنها می‌تواند منجر به درگیری‌های خونین شود. برای جلوگیری از این درگیری‌ها نیاز به یک دولت است.

هابز این دولت را لویاتان می‌نامد. لویاتان موجود افسانه‌ای است که همه را علیه خود متحد می‌کند. هابز معتقد بود که تنها راه همکاری و هماهنگی انسان‌ها با یکدیگر ترس است. انسان‌ها باید همواره از چیزی بزرگتر از خودشان بترسند و آن «چیز بزرگتر» دولت است. هابز می‌گوید که انسان‌ها همواره باید از بیدار کردن لویاتان هراسناک باشند و لویاتان نیز باید در اکثر مواقع خواب باشد یا حتی خود را به خواب بزند. چرا که اگر لویاتان بیش از حد از قدرتش استفاده کند، ترس مردم کاهش پیدا کرده و قدرت لویاتان کم اثر می‌شود.

با این حال، چیزی که لاک و هابز نمی‌گفتند این بود که اگر لویاتان به یکباره قصد نابودی کل جامعه را داشته باشد، چگونه می‌توان آن را مهار کرد؟ در اینجا مونتسکیو در فرانسه و جیمز مدیسون در آمریکا، نظرات جدیدی را وارد فضای لیبرالیسم کردند که به اصل تفکیک قوا معروف شد. آنها معتقد بودند که برای مهار لویاتان باید قدرت آن را بین سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه تقسیم کرد. پیش از دوران مدرن، کار هر سه قوه را فرمانروا یا حاکم انجام می‌داد. در واقع حاکم به طور همزمان هم قانون گذار بود، هم قاضی و هم مجری قانون. در نتیجه هر آنچه در جامعه رخ می‌داد وابسته به نظرات شخصی پادشاه بود. اما مونتسکیو استدلال کرد که این وضعیت نمی‌تواند آزادی‌های فردی را تضمین کند چرا که اگر تصمیمات شخص پادشاه اشتباه باشد، هیچ راهی برای اصلاح این اشتباه وجود ندارد.

تا اینجا عمده تمرکز فلاسفه لیبرال، آزادی از بند سیاست بود. یعنی عمده نظریه پردازان لیبرالیسم به دنبال راهی بودند که فضای سیاسی بازتر شده و افراد با علایق و نظرات متفاوت نیز در فرآیندهای سیاسی شرکت کنند. تا پیش از دوره مدرن، تنها پادشاه و افراد برگزیده توسط او توانایی دخالت در امر سیاسی را داشتند. پس از آن اشراف و زمین‌داران نیز در قالب مجلس مشروطه، در امر سیاسی شرکت داده شدند و در نهایت با ایجاد مجلس عوام، مردم عادی نیز می‌توانستند در کنار اشراف زادگان که مجلس اعیان را اداره می‌کردند، در امر سیاسی مشارکت کنند.

با ورود به قرن ۱۹ میلادی و رونق اقتصاد، اولین شرکت‌های سهامی در اروپا شکل گرفت. در نتیجه مردم عادی نیز می‌توانستند در امر اقتصادی شرکت کنند. تا پیش از آن سرمایه‌گذاری امری بود که تنها از عهده اشراف و زمین‌داران بزرگ بر می‌آمد، اما شرکت‌های سهامی که اولین شکل آن به صورت شرکت سهامی هند شرقی هلند ایجاد شد، مشارکت مردم عادی در امر اقتصادی را ممکن کرد.

در نتیجه این تحولات، فلاسفه لیبرال به دنبال توجیه آزاد‌ی‌های اقتصادی افتادند. اولین کسی که ایده آزادی اقتصادی را به صورت امروزی آن تئوریزه کرد، فردی به نام تی. اچ گرین بود. گرین در رساله معروف خود نوشت که آزادی تنها عدم ممانعت از انجام کاری نیست، بلکه در اختیار داشتن قدرت برای انجام کاری نیز لازمه آزادی است. یعنی که آزادی تنها به این معنا نیست که دولت نتواند به راحتی مردم را سرکوب کند و مالکیت آنها را سلب کند، بلکه مردم باید بتوانند به صورت فعالانه در جامعه فعالیت داشته باشند.

اصل دیگری که وارد تفکر لیبرالی شد، اصل مدارا و تساهل بود. اصل مدارا و تساهل به این معنا است که افراد باید نسبت به تفکرات مخالف با مدارا برخورد کنند. هیچکس حق ندارد فرد دیگر را به خاطر نظر، رنگ پوست، مذهب، عقیده و یا جایگاه اقتصادی-اجتماعی متفاوت سرزنش کند یا با او برخورد خصمانه داشته باشد. دولت نیز موظف است تا حد امکان این تساهل و تسامح را در جامعه اجرا کند.

به یک معنا دولت نباید قوانین را بر مبنای یک مفهوم از پیش تعیین شده از «خیر» تعیین کند. این گزاره وجه افتراق لیبرالیسم و سایر ایدئولوژی‌ها است. لیبرالیسم خود را از آن جهت یک ایدئولوژی نمی‌داند که از پیش مفهوم مشخصی از خیر را مد نظر قرار نداده است. اما سوسیالیسم معتقد است که برخورداری تمام افراد از حداقل‌های زندگی یک «امر خیر» است و تمام قوانین را بر مبنای این خیر از پیش تعیین شده وضع می‌کند. اگرچه مخالفان لیبرالیسم معتقد هستند خود «انتخاب آزاد» و سایر اصول لیبرالیسم نیز نوعی «خیر» از پیش تعیین شده است.

نظریات اقتصادی لیبرالیسم

در قرن ۱۸ میلادی یک فیلسوف اخلاق به نام آدام اسمیت با سفر به کشورهای اروپایی، به دنبال تدوین روشی بود که بتوان با استفاده از آن ثروت کشور را افزایش داد. اسمیت مشاهدات خود را در سال ۱۷۷۶ در کتابی به نام « ثروت ملل» گردآوری کرد. یکی از اصول گفته شده در این کتاب، اصل تقسیم کار است. همچنین اسمیت مفهومی به نام «دست نامرئی» را مطرح کرد که همین امروز هم یکی از مفاهیم کلیدی برای درک سرمایه‌داری و لیبرالیسم اقتصادی است.

آدام اسمیت با مشاهده عرضه و تقاضا در بازار متوجه شد که تولیدات یک منطقه می‌تواند راه بسیار طولانی را طی کند تا به نقطه دیگر برسد و قیمت‌ها را متعادل کند. به عنوان مثال اگر در یک شهر تولیدات گندم افزایش داشته باشد و در منطقه دیگر کاهش داشته باشد، نیروهای عرضه و تقاضا بین دو نقطه آنقدر تغییر می‌کنند تا در نهایت قیمت به سطح تعادلی برسد. گویی دستی نامرئی همه مردم را به کار می‌گیرد تا به سرمنزل خاصی برسند.

اسمیت نیروهای عرضه و تقاضا را به دستمزد نیز فروکاست و نوشت که می‌توان حقوق و دستمزدها را آنقدر کاهش داد تا تنها برای بقای کارگران کافی باشد. قانونی که بعدها دیوید ریکاردو و توماس مالتوس آن را به شکل «قانون آهنین دستمزد» تبدیل کردند و امروز نیز تحت عنوان مارپیچ دستمزد-قیمت به شکلی ادامه پیدا کرده است.

لیبرالیسم چیست

اگرچه بسیاری از نظریات اسمیت امروز کارایی خاصی ندارد اما اصول گفته شده در کتاب ثروت ملل، همچنان به عنوان اصول موضوعه اقتصاد در نظر گرفته می‌شود. پس از اسمیت، ژان باپتیسیت سی، در رساله‌ای اهمیت کارآفرینی برای توسعه اقتصاد را متذکر شد. سِی معتقد بود که کارآفرینان واسطه تولید هستند به این معنا که زمین، سرمایه و نیروی کار را دریافت کرده و از آن چیزی می‌سازند که دیگران یا توانایی ذهنی آن یا قدرت ریسک آن را ندارند. همچنین سی معتقد بود که سودی که به کارآفرینان می‌رسد، جبران مهارت‌ها و دانش تخصصی آنها است.

یکی دیگر از موضوعات مهمی که سی وارد اقتصاد کرد قانون بازارها است که می‌گوید «عرضه، تقاضای خود را ایجاد می‌کند.» این نظر برخلاف درک اولیه از بازار است. عموما اینگونه تصور می‌شود که ابتدا مردم تقاضای چیزی را دارند و سپس کارآفرینان به دنبال تولید آن می‌روند، در حالی که سی معتقد بود که مردم نمی‌دانند چیزی که وجود ندارد چگونه چیزی است، بنابراین به آن چیزی که در لحظه اکنون تولید شده (به شرطی که خواسته مشخص آنها را برآورده کند) رضایت می‌دهند.

با ورود به قرن بیستم، دو جنگ جهانی منجر به آن شد که ایده‌های لیبرالیسم در زمینه اقتصاد تحولات جدی پیدا کند. جان مینارد کینز، ایده‌های جدیدی را وارد فضای گفتمانی جهان لیبرالیسم کرد. رسالت اصلی کینز آن بود که از تکرار جنگ جهانی جلوگیری کند.

از نظر کینز، فقر اقتصادی، بیکاری و شکاف طبقاتی یکی از مهم‌ترین دلایل بروز دو جنگ جهانی بود. بنابراین کینز رسالت تحقیقاتی خود را جلوگیری از تکرار چنین فجایعی در نظر گرفت. کینز به شدت از اقدامات ریاضتی دولت بریتانیا در رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ انتقاد کرد. او معتقد بود که کسری بودجه در زمان رکود می‌تواند باعث بهبود وضعیت اقتصاد شود چرا که در زمان رکود، اقتصاد نیاز به منابع جدید دارد تا چرخ اقتصاد به چرخش درآید. در زمان رکود، کسب و کارها سرمایه‌گذاری را متوقف می‌کنند چرا که چشم‌انداز روشنی برای بهبود اقتصاد نمی‌بینند. همچنین مردم هزینه‌کرد را کاهش می‌دهند چرا که بیکاری افزایش یافته و مردم سرمایه خود را برای آینده حفظ می‌کنند.

در این زمان اگر دولت نیز با سیاست‌های انقباضی هزینه‌کرد خود را کاهش دهد، اقتصاد به طور کامل دچار فروپاشی خواهد شد، درست مانند آنچه در دهه ۱۹۳۰ مشاهده کردیم. اما کار بزرگ کینز، نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول بود. کتابی که پارادایم اقتصادی قبل از خودش را به چالش کشید. کینز در این کتاب مفاهیم تازه‌ای را مطرح کرد. یکی از این مفاهیم چسبندگی قیمت بود. همانطور که گفته شد، از زمان اسمیت تا سی، اعتقاد بر این بود که نیروهای عرضه و تقاضا به گونه‌ای سامان داده می‌شوند که کارگران پایین‌ترین حقوق را که در آن کارفرما به سود مطلوب خود می‌رسد، دریافت می‌کنند. اما کینز معتقد بود که کارگران حتی اگر بیکار شوند، از کاهش دستمزد خودداری می‌کنند. این پویایی می‌تواند در نهایت به بیکاری پایدار منجر شود.

اقتصاد کینزی چیست؟

نظریات کینز، یک انحراف چپگرایانه در اقتصاد لیبرال ایجاد کرد طی ۳۰ سال پس از جنگ جهانی دوم، دولت‌های رفاه با کمک این نظریات رشد اقتصادی خیره‌کننده‌ای ثبت کردند به طوری که هنوز بسیاری از این دولت‌ها در کشورهای اروپایی بر سر کار هستند. در همین زمان بود که فرانکلین دی روزولت برنامه عظیم خود به نام «نیو دیل» را شروع کرد. دولت ایالات متحده با هزینه‌کرد میلیاردها دلار سرمایه در زیرساخت‌های اقتصادی-اجتماعی این کشور توانست طی چند دهه اقتصاد ایالات متحده را شکوفا کند.

همزمان با کینز، یک اقتصاددان اتریشی نیز ظهور کرده بود که انشعاب دیگری در نظریات اقتصادی لیبرالیسم ایجاد کرد. فردریش فون هایک فردی بود که به نوعی بنیانگذاری نئولیبرالیسم نامیده می‌شود. هایک برخلاف کینز فرد شناخته شده‌ای نبود و همنیطور برخلاف کینز، معتقد بود که آزادی اصل مهم‌تری نسبت به کاهش فقر و بیکاری است.

هایک در زمانه‌ای زندگی می‌کرد که حکومت‌های توتالیتر مانند شوروی، چین و در برهه‌ای حکومت‌های فاشیستی در اوج قدرت خود بودند. بنابراین هایک رسالت خود را مبارزه با ایده‌های تمرکزگرایانه و توتالیتر معرفی کرد و در این مسیر کتابی به نام «راه بردگی» نوشت. در این کتاب، هایک به نقد حکومت‌های توتالیتر پرداخت و نوشت که حتی اگر این حکومت‌ها در کوتاه‌مدت بتوانند به رشد اقتصادی مطلوبی دست پیدا کنند، در بلند مدت توان ادامه این رشد را نخواهند داشت. همچنین به کشورهای پیشرفته توصیه کرد که به سمت مداخلات دولتی حرکت نکنند چرا که این مداخلات انگیزه‌ بخش خصوصی را منحرف کرده و آنها را به سمت کژمنشی هدایت می‌کند.

نظرات هایک در آن زمان چندان جدی گرفته نشد تا اینکه در دهه ۱۹۷۰، دولت‌های رفاه در اروپای غربی به خاطر بحران رکود تورمی سقوط کردند. در انگلستان مارگارت تاچر و در ایالات متحده نیکسون بر سر کار آمدند. در این زمان بود که نظرات اقتصاددانان نئولیبرال مانند هایک و فریدمن وارد سیاست شد و تقریبا تا امروز نیز این نظرات به عنوان نظریات قالب حضور دارند.

فردریش فون هایک

به ترتیب از راست به چپ: میلتون فریدمن، فون هایک و جان مینارد کینز

به طور کلی نئولیبرالیسم خواهان بازار آزاد، برداشته شدن مرزها، کاهش تعرفه‌ها، حذف یارانه‌ها و کمک‌های معیشتی، کاهش قوانین تجارت، آزادسازی نرخ‌های بهره، کاهش کسری‌ بودجه، کاهش هزینه‌های رفاهی و… هستند. نئولیبرال‌ها معتقد هستند که دولت اگرچه «شر» است اما شری است که باید محدود و کوچک باقی بماند. چرا که برخی کالاها مانند امنیت، زیرساخت‌ها، آموزش عمومی و … کالاهایی نیستند که بتوان آنها را برون‌سپاری کرد. اما در سایر وجوه اقتصادی- سیاسی- اجتماعی کشور، دولت حق مداخله ندارد.

از این منظر، نئولیبرالیسم شباهت بسیار زیادی به آنارشیسم دارد. آنارشیسم وجود هرگونه دولت را نفی می‌کند اما نئولیبرالیسم به دولت حداقلی رضایت می‌دهد. اما در این میان ایده‌ دیگری نیز وجود دارد به نام آنارکوکاپیتالیسم یا سرمایه‌داری هرج و مرج طلبانه. در اواخر قرن ۱۹، ژولیوس فاچر و گوستاو دومولیناری، در مقاله‌ای با نام «تولید امنیت» استدلال کردند که هیچ دولتی نباید حق داشته باشد که مانع رقابت دولت دیگر با آن شود یا از مصرف کنندگان داخلی خود بخواهد که برای دریافت امنیت تنها به سراغ آن دولت بروند.

مولیناری استدلال ضد دولت خود را بر اساس مفاهیم لیبرال پایه‌گذاری کرد و گفت که امنیت نیز مانند هر کالای دیگری باید در بازار آزاد عرضه شود. اگر دولت دیگری بهتر از دولت فعلی می‌تواند امنیت را تامین کند، دولت باید چنین اجازه‌ای را بدهد. از منظر مولیناری، دولت حق ندارد که زندگی افراد جامعه را از آنها سلب کند بر این اساس که می‌خواهد امنیت آنها را تامین کند.

بعدها موری روتبارد، متفکر قرن بیستمی اولین کسی بود که از اصطلاح آنارکوکاپیتالیسم استفاده کرد و آن را مساوی حذف دولت به نفع حاکمیت فردی، مالکیت خصوصی و بازار آزاد عنوان کرد. از نظر روتبارد، در یک جامعه آنارکوکاپیتالیستی، مجری قانون، دادگاه و سایر خدمات امنیتی توسط نهادهای خصوصی انتخاب می‌شود. در دادگاه‌های آنارکوکاپیتالیستی، به جای این که قانونی از پیش تعیین شده و انحصاری منازعات را حل کند، یک قانونی آزادیخواهانه که مورد توافق دو طرف است و دادگاه نیز متعهد به پیروی از آن است، اختلافات را حل می‌کند.

به طور کلی می‌توان مهم‌ترین مکاتب اقتصادی لیبرالیسم را اینگونه ذکر کرد:

  1. لیبرالیسم کلاسیک:

این مکتب، که به عنوان “اقتصاد بازار آزاد” یا “مکتب اتریشی” نیز شناخته می‌شود، بر نقش محدود دولت در اقتصاد و آزادی مطلق فردی تأکید دارد. از چهره‌های برجسته این مکتب می‌توان به آدام اسمیت، جان لاک و ویلیام پتی اشاره کرد.

  1. نئولیبرالیسم:

نئولیبرالیسم در قرن بیستم به عنوان واکنشی به مداخله‌گرایی دولت در دوران رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم ظهور کرد. این مکتب بر آزادسازی اقتصادی، خصوصی‌سازی و جهانی‌سازی تأکید دارد. از چهره‌های برجسته این مکتب می‌توان به میلتون فریدمن، فردریش هایک و لودویگ فون میزس اشاره کرد.

  1. لیبرالیسم اجتماعی:

لیبرالیسم اجتماعی، که به عنوان “عدالت اجتماعی لیبرال” نیز شناخته می‌شود، بر ترکیب اصول لیبرالیسم اقتصادی با عدالت اجتماعی و رفاه تأکید دارد. این مکتب از نقش دولت در ارائه حمایت‌های اجتماعی و تنظیم بازار برای ترویج رقابت عادلانه حمایت می‌کند. از چهره‌های برجسته این مکتب می‌توان به جان استوارت میل، جان راولز و امانوئل کانت اشاره کرد.

  1. اردولیبرالیسم

این مکتب، که به عنوان “نئولیبرالیسم آلمانی” نیز شناخته می‌شود، بر اهمیت نظم حقوقی و نهادی قوی برای عملکرد صحیح بازار آزاد تأکید دارد. از چهره‌های برجسته این مکتب می‌توان به والتر اوکن، فرانتز بوهمر و الکساندر لیپرت اشاره کرد.

  1. آنارکو-کاپیتالیسم:

آنارکو-کاپیتالیسم افراطی‌ترین مکتب لیبرالیسم اقتصادی است که خواهان لغو کامل دولت و جایگزینی آن با بازارهای آزاد و سیستم‌های حقوقی خصوصی است. از چهره‌های برجسته این مکتب می‌توان به مورای روتبارد، دیوید فریدمن و هانس-هرمان هوپ اشاره کرد.

سخن پایانی

امروزه تقریبا تمام دولت‌های جهان به نوعی لیبرالیسم و سرمایه‌داری به عنوان تنها راه برای افزایش ثروت اقتصادی در نظر می‌گیرند و تقریبا هیچ دولت غیرلیبرال در جهان وجود ندارد. با این حال، همانطور که گفته شد، لیبرالیسم وجوه متفاوتی دارد. به عنوان مثال در ایالات متحده، حزب لیبرال دموکرات عموما معتقد به لیبرالیسم اجتماعی است به این معنی که این حزب به دنبال ایده‌های عدالت‌گرایانه، توسعه متوازن، کمک به اقلیت‌های مذهبی و نژادی برای پیشرفت و افزایش کمک‌های دولتی هستند.

در همین حال، حزب جمهوری‌خواه عموما به دنبال برنامه‌های نئولیبرالی هستند که به معنی کاهش مالیات، کاهش کمک‌های دولتی، کاهش ابعاد دولت، کاهش کسری بودجه و… است. به همین خاطر است که در دولت‌های جمهوری‌خواه عموما مهم‌ترین مشکل رکود است و در دولت‌های دموکرات مهم‌ترین مشکل تورم است.

همچنین در انگلستان حزب کارگر به دنبال برنامه‌های رفاهی بیشتر است اما حزب جمهوری‌خواه به دنبال آزادی اقتصادی بیشتر می‌رود. البته باید توجه داشت که در طول زمان نظرات احزاب متفاوت می‌شود. به عنوان مثال در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم، در ایالات متحده حزب جمهوری‌خواه به دنبال برابر و آزادی اقلیت‌های مذهبی و نژادی بود. به عنوان مثال آبراهام لینکلن که الغای بردگی را اعلام کرد، یک جمهوری خواه است. در حالی که امروز شاهد چرخش در نظرات دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان هستیم. بنابراین باید به این چرخش‌های احتمالی میان احزاب دقت و توجه داشته باشید.

اصول اساسی لیبرالیسم کدام است؟

مالکیت خصوصی: افراد حق دارند مالک دارایی خود باشند و از آن به هر نحوی که صلاح می دانند استفاده کنند. بازار آزاد: قیمت ها باید توسط عرضه و تقاضا در بازار تعیین شود، بدون دخالت دولت. رقابت: رقابت آزاد بین شرکت ها برای ارائه بهترین کالاها و خدمات به مصرف کنندگان ضروری است. مداخله محدود دولت: دولت باید در امور اقتصادی مداخله محدودی داشته باشد و نقش آن باید به حفظ نظم و قانون، اجرای قراردادها و ارائه خدمات عمومی ضروری محدود شود.

مزایای لیبرالیسم چیست؟

رشد اقتصادی: بازارهای آزاد محرک نوآوری و کارآیی هستند و منجر به رشد اقتصادی قوی می شوند. رفاه: رقابت منجر به پایین آمدن قیمت ها و افزایش کیفیت کالاها و خدمات برای مصرف کنندگان می شود. آزادی: افراد آزادند که انتخاب های اقتصادی خود را انجام دهند و زندگی خود را بدون دخالت بیش از حد دولت دنبال کنند.

معایب لیبرالیسم چیست؟

عدم برابری: بازارهای آزاد می توانند منجر به نابرابری اقتصادی قابل توجهی شوند، زیرا ثروت در دست افراد و شرکت های معدودی متمرکز می شود. خروجی‌های مضر: فعالیت های اقتصادی می تواند منجر به پیامدهای منفی خارجی مانند آلودگی و تخریب محیط زیست شود که توسط بازارها به طور کامل قیمت گذاری نمی شوند. ناپایداری: بازارهای آزاد می توانند مستعد نوسانات و رکود اقتصادی باشند.

نقش لیبرالیسم در دنیای امروز چیست؟

لیبرالیسم اقتصادی همچنان یک نیروی قدرتمند در اقتصاد جهانی است. بسیاری از کشورهای جهان سیاست هایی را اتخاذ کرده اند که بر اساس اصول بازار آزاد و مداخله محدود دولت استوار است. با این حال، بحث در مورد مزایا و معایب لیبرالیسم اقتصادی همچنان ادامه دارد و این ایدئولوژی دائماً در حال تکامل است.

نقدهای مطرح شده علیه لیبرالیسم چیست؟

لیبرالیسم اقتصادی از جهات مختلف مورد انتقاد قرار گرفته است. برخی از منتقدان استدلال می کنند که این سیستم منجر به نابرابری بیش از حد، تخریب محیط زیست و ناپایداری اقتصادی می شود. منتقدان دیگر معتقدند که لیبرالیسم اقتصادی ارزش های انسانی مانند عدالت و برابری را نادیده می گیرد.

ترتیبی که یوتوفارکس برای خواندن مطالب سری اصطلاحات اقتصادی و مالی به شما پیشنهاد می‌کند:
اولین نفر از اخبار و اطلاعیه ها با خبر شو

ایمیل خود را وارد نمایید تا از اطلاعیه ها و تخفیفات ما زودتر باخبر شوی…

2 دیدگاه در “معرفی فلسفه لیبرالیسم: بزرگترین نظام فکری جهان
  1. آواتار بهمن رضایی منش بهمن رضایی منش گفت:

    سلام درک گیتی بدون گذشته ممکن است بدون گذشته راه رفتن بدون چشم به نظر نمی آید شکاف طبقاتی آیا محدود در اقتصاد است نابرابری آیا منحصر در اقتصاد است بهتر نیست کم و زیاد ها منجر به غم های بزرگ نشود زمان و مکان و انسان . اکنون به نظر من جهان در برابر آمریکا تنهاست .او می تواند مرگ عظیم بشری را تحمل کند تاب آور عظما ست

  2. آواتار عرفان عرفان گفت:

    خیلی خوبه تفکرات اقتصاد سیاسی مثل لیبرالیسم رو آموزش می‌دهید ایران ما از هر زمانی بیشتر نیاز به این تفکر دارد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید
ورود

هنوز حساب کاربری ندارید؟

پراپ فرم پراپی