معرفی فلسفه ناسیونالیسم: جایی که وطن آفریده شد

زمان مطالعه: 10 دقیقه

معرفی فلسفه ناسیونالیسم: جایی که وطن آفریده شد

یکی از مهم‌ترین بازیگران در اقتصاد جهانی، دولت‌ها هستند و دولت‌ها در کشورهای پیشرفته و حتی غیرپیشرفته، رویکرد یکسانی به اقتصاد ندارند. برخی از آنها طرفدار مداخله در بازار هستند و برخی دیگر طرفدار بازار آزاد هستند. برخی به دنبال افزایش مالیات و برخی دیگر به دنبال کاهش مالیات هستند. برخی از دولت‌ها به دنبال افزایش کمک‌های رفاهی و برخی دیگر به دنبال توسعه بازار برای توسعه اقتصادی هستند.

این رویکردهای مختلف باعث وضع قوانین متفاوتی می‌شود به عنوان مثال اگر در ایالات متحده دولتی بر سر کار بیاید که رویکردی رفاه‌گرایانه داشته باشد، مجبور است برای برنامه‌های رفاهی خود مالیات را افزایش دهد. افزایش مالیات منجر به افزایش هزینه شرکت‌های سهامی شده که در نهایت منجر به کاهش ارزش سهام می‌شود. در عین حال رویکردهای رفاهی منجر به توزیع ثروت شده که این امر در نهایت منجر به افزایش رشد اقتصادی شده و تورم را افزایش می‌دهد.

بنابراین اهمیت دارد که چه دولتی در کدام کشور بر سر کار است و برنامه‌های این دولت در زمینه هزینه‌کرد دولت چیست. در این مجموعه از سری مقالات یوتوفارکس قصد داریم مبانی نظری و فلسفی عمده جهان را بررسی کنیم تا متوجه شویم دولت‌ها چگونه به جهان نگاه می‌کنند و این نوع نگرش چه تاثیری بر اقتصاد جهانی دارد.

در این مقاله قصد داریم در مورد همه‌گیرترین نظام فکری جهان یعنی ناسیونالیسم صحبت کنیم.

ناسیونالیسم چیست؟

ناسیونالیسم ایدئولوژی مبتنی بر وفاداری افراد به مفهومی به نام دولت-ملت است. در این ایدئولوژی فرد از برخی آزادی‌های خود می‌گذرد تا به خیر جمعی دست پیدا کند.

ناسیونالیسم یک مفهوم مدرن است و در دوران باستان هیچ سابقه‌ای ندارد. اگرچه در یونان باستان برخی دولت‌شهرها بودند که بر مبنای احترام به قوانین جمعی و وفاداری به مردم شکل گرفته‌اند، اما آن دولت‌شهرها دقیقا آن چیزی که امروز به آن ناسیونالیسم می‌گوییم، نیستند.

در طول تاریخ، وفاداری مردم صرفا به خاک بومی یعنی جایی که در آن متولد شده‌اند، پادشاه و اشراف، سنت‌های قبلیه‌ای و خانواده بوده است. اما با پایان قرن هجدهم میلادی و وقوع انقلاب فرانسه، ناسیونالیسم به عنوان حس عمومی در زندگی افراد شناخته شد. به زبان ساده‌تر، در گذشته انسان‌ها به قبیله خود، به قوم خود، به مذهب خود و به پادشاه خود احترام می‌گذاشتند چرا که در نهایت خانواده، مذهب و پادشاه آنها را از خطرات خارجی حفظ می‌کرد. اما پس از قرن هجدهم کشورها ایجاد شدند و افراد احساس نزدیکی به مفهومی به نام وطن پیدا کردند.

بدون اغراق مفهوم ناسیونالیسم بزرگترین عنصر در تاریخ مدرن است. به دلیل فراگیری این مفهوم، اغلب به اشتباه تصور می‌کنند که ناسیونالیسم یک مفهوم بسیار قدیمی است و به عنوان یک عامل دائمی در رفتار سیاسی افراد در نظر گرفته می‌شود.

ناسیونالیسم عموما از فرانسه و ایالات متحده پس از انقلاب آمریکا و فرانسه شکل گرفت. سپس این مفهوم وارد کشورهای جدید آمریکای لاتین شد و به آنها کمک کرد تا از امپراتوری اسپانیا و پرتغال مستقل شوند. پس از آن در اوایل قرن نوزدهم این مفهوم به اروپای مرکزی رسید و منجر به شکل‌گیری کشورهایی مانند ایتالیا، سوئیس، آلمان و… شد. سپس در اواسط قرن نوزدهم به اروپای شرقی رفت و منجر به ایده‌های ضدعثمانی‌گری در آن نواحی شد. با آغاز قرن بیستم و شکست عثمانی در جنگ جهانی اول، روحیه ناسیونالیسم در آسیا و آفریقا شکوفا شد و در نهایت امروز که تقریبا تمام کشورها تلاش می‌کنند تا این مفهوم را در کشور خود بازتعریف کنند.

ناسیونالیسم نوعی رفتار متقابل دولت با ملت است. در واقع در ناسیونالیسم افراد حقوقی در مقابل دولت دارند و در مقابل دولت نیز مسئولیت‌هایی در قبال مردم دارد. همچنین به طور معکوس دولت نیز حقوقی نسبت به مردم دارد و مردم نیز مسئولیت‌هایی در قبال دولت دارند. این تعامل میان مردم و دولت بر اساس مفهومی به نام قرارداد اجتماعی شکل می‌گیرد. قرارداد اجتماعی یک قانون نانوشته است که افراد به دلایل مختلف خود را ملزم به تبعیت از آن می‌کنند. برخی کشورها هنجارهای ایدئولوژی، برخی دین، برخی زبان مشترک و… را به عنوان چسب اجتماعی مطرح می‌کنند اما هیچ چیز به اندازه داشتن تاریخ مشترک در قوام مفهوم ناسیونالیسم کارایی ندارد. به همین خاطر است که تقریبا تمام کشورها تلاش می‌کنند روایتی خاص از تاریخ خود را مطرح کنند و بخش‌های مهمی از تاریخ را حذف کنند. به عنوان مثال اکثر کشورها در اروپا از قرون وسطی به عنوان سال‌هایی تاریک یاد می‌کنند. این روایت فارغ از اینکه چقدر صحیح یا اشتباه است، در ساختن مفهوم ملت آنگونه که این کشورها خواهان آن هستند، تاثیرگذار است.

جدای از ایجاد روایت خاص از تاریخ، یکی دیگر روش‌هایی که کشورها برای قوام مفهوم ناسیونالیسم از آن استفاده می‌کنند، ملی کردن آموزش و پرورش است. در واقع اولین کاری که کشورها در سال‌های اولیه تشکیل ملت انجام می‌دهند، آموزش عمومی است. بدین ترتیب کشورها می‌توانند زبان یکسان در کل قلمرو خود ایجاد کنند و فرهنگ را یکسان‌سازی کنند.

مهم‌ترین عنصر برای قوام مفهوم ناسیونالیسم، شاعران و دانشمندان هستند. در واقع هرچقدر یک ملت بتواند شاعران، دانشمندان و متفکران بیشتری را در محدوده زبانی، فرهنگی و جغرافیایی خود مطرح کند، می‌تواند تاریخ منسجم‌تری بسازد و مفهوم ناسیونالیسم را بیشتر ارتقاء دهد.

دلیل آنکه تمام کشورها به سمت مفهوم ناسیونالیسم حرکت کرده‌اند آن است که طی زمان کشورها متوجه شدند برای تجارت با کشورهای دیگر باید یک سیستم اداری منسجم داشته باشند. سیستم اداری که مشکلات و منازعات را حل کند، قوانین مشخص و مدون داشته باشد، امنیت داشته باشد و افراد بتوانند در آن آزادانه به تجارت بپردازند. در غیر این صورت آن کشور یا منطقه برای تجارت مناسب نیست و احتمالا در طول زمان فقیر باقی خواهد ماند.

بنابراین وجود ناسیونالیسم و ایجاد یک حاکمیت یکپارچه می‌تواند به نفع همه باشد و دولت‌ها تلاش می‌کنند تا با ابزارهایی که در اختیار دارند از این نفع جمعی محافظت کنند. چرا که فروپاشی حاکمیت به ضرر همه تمام می‌شود.

تاریخچه ناسیونالیسم

اولین تجلی ناسیونالیسم مدرن، به قرن هفدهم میلادی در انگلستان باز می‌گردد. انگلستان در آن زمان از نظر علمی، تجاری و سیاسی پیشروترین کشور جهان بود. چنین پیشرفت‌هایی به مردم انگلستان حس غرور و افتخار می‌داد. مردمی که در طول تاریخ خود یک جزیره جدا افتاده در اروپا بودند و به هیچ افتخاری دست پیدا نکرده بودند، اکنون چشم جهان را به خود خیره می‌کردند. بنابراین مردم انگلستان برای خود رسالتی جدید تعریف کردند و آن گسترش مفهوم آزادی به سراسر جهان بود.

جان میلتون، شاهر قرن هفدهمی انگلیسی این رسالت را اینگونه معرفی می‌کند: «در احاطه انبوه جمعیت، اکنون تصور می‌کنم که من، ملت‌های زمین را می‌بینم که آزادی را که مدت‌ها از دست داده بودند، باز می‌یابند. اینک مردم این جزیره، برکات تمدن و آزادی را در میان شهرها، قلمروها و ملت‌ها بسط می‌دهند»

در واقع اگرچه در ابتدا گفتیم که ناسیونالیسم با انقلاب آمریکا و فرانسه شروع شد اما هر دو انقلاب تحت تاثیر نیروهای ملی‌گرا در انگلستان رشد کردند. ساکنان بریتانیایی در آمریکای شمالی خود را متعلق به آمریکا نمی‌دانستند بلکه خود را از ملتی سربلند می‌دانستند که وظیفه آنها استعمار آمریکا است. استعمار از واژه عمران به معنای «آباد کردن» است. در واقع ادعای انگلستانی‌ها در ایالات متحده و سایر مستعمره‌ها این بود که این کشورها، کشورهای فقیر و وحشی هستند و اروپایی‌ها باید به این کشورها ثروت و تمدن و آزادی ببرند.

این روحیه باعث احساسات ضد انگلیسی در ایالات متحده شد. تقریبا چنین سیر تکاملی در فرانسه البته به شکلی دیگر ادامه پیدا کرد و در نهایت منجر به انقلاب فرانسه و انقلاب آمریکا شد.

تفاوت عمده ناسیونالیسم در ایالات متحده و فرانسه در این بود که فرانسه صرفا به دنبال ایجاد کشوری برای فرانسویان بود. یعنی ملت فرانسه ملتی بود که تنها فرانسویان در آن حق عضویت داشتند اما ملت آمریکا، ملتی بود که هرکس از هرگوشه از دنیا می‌توانست به آن وارد شود.

ناسیونالیسم در فرانسه قدرت آتش این کشور را صدبرابر کرد. پیش از آن کشورها برای سربازگیری باید مزدور استخدام می‌کردند. سربازان عمدتا رعایا یا سربازان مزدور بودند. اما پس از انقلاب فرانسه، سربازگیری اجباری شروع شد و شهروندان فرانسوی برای دفاع از میهن خود با شور و حرارت زیاد اما با آموزش بسیار کم به استخدام ارتش درآمدند.

در کمتر از چند سال در فرانسه ارتشی پدید آمد که هیچکس پیش از آن مانند آن را ندیده بود. ارتش ناپلئون با روحیه ملی‌گرایانه اش سرتاسر اروپا و خاورمیانه را زیر پا گذاشت به طوری در چند نوبت اتحادی از تمام کشورهای اروپایی را شکست داد اما در نهایت گسترش ناسیونالیسم در اروپا سدی در برابر ناپلئون ایجاد کرد.

ناپلئون

در اواسط قرن ۱۹ ناسیونالیسم در اروپای مرکزی اوج گرفت. اما مشکل اینجا بود که در آلمان و ایتالیا بر خلاف فرانسه، ما شاهد بافت یکپارچه جمعیتی نبودیم. در آلمان تعداد زیادی از قبایل و ملت‌ها با مذهب و زبان متفاوت زندگی می‌کردند. ناسیونالیسم آلمانی برخلاف ناسیونالیسم فرانسوی به جای تاکید بر روی ارمان‌های مشترک، بر روی تفاوت‌های تاریخی برای پیشرفت و نظم عادلانه‌تر تاکید کرد.

این تفسیر جدید از ناسیونالیسم در آلمان با ظهور پدیده‌ای به نام اوتو فون بیسمارک تکامل پیدا کرد. بیسمارک در فاصله چند سال با استفاده از مفهوم ملت آلمانی، آلمان را به کشوری پیشرفته و توسعه یافته تبدیل کرد. همین سیر تکامل در ایتالیا، اسپانیا و در نهایت روسیه نیز طی شد اما با شکست مواجه شد.

دلایل شکست ایده ناسیونالیسم در ایتالیا، روسیه و اسپانیا متعدد است. برخی تفاوت توسعه میان دو بخش این کشورها را دلیل این شکست می‌دانند. قسمت غربی روسیه بسیار متمدن بود اما قسمت شرقی آن عمدتا توسعه نایافته بود. در ایتالیا نیز قسمت شمال و جنوب تفاوت‌های معناداری با یکدیگر داشتند. در اسپانیا همچنان فئودال‌های محلی و برخی خاندان‌های ذی‌نفوذ حضور داشتند.

دلیل دیگر شکست ایده‌های ناسیونالیسم در این کشورها را حضور دولت‌های فراملی هابسبورگ و عثمانی می‌دانند. هابسبورگ‌ها بخش عمده‌ای از کشورهای دنیای قدیم را در اختیار داشتند و حکومت عثمانی نیز مقتدرترین حکومت در آن دوران بود. بنابراین حتی با مشاهده پیشرفت‌های چشمگیر آلمان، فرانسه، بریتانیا و ایالات متحده، همچنان دولت‌های فراملی به عنوان سبک جذاب حکومت‌داری شناخته می‌شدند.

جنگ جهانی اول که منجر به فروپاشی امپراتوری‌های رومانوف، هابسبورگ و عثمانی شد، رواج ناسیونالیسم را صدچندان کرد. در واقع پس از فروپاشی دولت‌های فراملی، دیگر هیچ ایده جایگزینی برای کشورها وجود نداشت و همه به سمت ناسیونالیسم حرکت کردند. در روسیه ناسیونالیسم روسی پس از پیروزی ولادیمیر لنین شکل گرفت. اگرچه به شکل متناقضی، در ابتدا کمونیست‌ها تمام ظواهر ملی در روسیه را سرکوب کردند اما در جنگ جهانی دوم، استالین برای اتحاد روس‌ها علیه هیتلر، ناسیونالیسم روسی را با قدرت ترویج کرد و این کشور را به یکی از ملی‌گراترین کشورهای اروپایی تبدیل کرد. در نهایت همین روحیه ملی‌گرایی در دهه ۱۹۸۰ منجر به فروپاشی شوروی شد.

در اسپانیا و ایتالیا نیز پس از جنگ جهانی اول، ناسیونالیست‌ها اوج گرفتند. موسیلینی در ایتالیا و ژنرال فرانکو در اسپانیا با استفاده از ایده ناسیونالیسم توانستند این دو کشور را به عنوان یک کل واحد و منسجم گرد هم درآورند. اگرچه این ملی‌گرایی در این دو کشور به نوعی فاشیسم سرکوب‌گر تبدیل شد اما با توجه به تفاوت‌های فرهنگی زیاد در اسپانیا و ایتالیا، سرکوب مخالفان ناسیونالیسم امری غیرقابل اجتناب بود. همچنین فراموش نکنیم که روند ناسیونالیسم در تمام کشورها بدون استثنا با خشونت صورت گرفته است. در ایالات متحده این روند با جنگ داخلی ویرانگری همراه بوده است، در فرانسه در دوره‌ای به حکومت ترور و وحشت منجر شده بود که تعداد زیادی از مردم بیگناه کشته شده یا به وسیله گیوتین اعدام شدند و در انگلستان چند نوبت جنگ داخلی خونباری شکل گرفت.

پس از فروپاشی عثمانی در آسیا و آفریقا فضا برای ایجاد دولت‌های ملی فراهم شد. در ترکیه کمال آتا تورک، در مصر سعد پاشا زاغول، در عربستان ابن سعود، در هند ماهاتما گاندی و در چین سون یات سن داعیه‌دار دولت ملی شدند و هویت ملی را در این کشورها ایجاد کردند.

پیشرفت ناسیونالیسم پس از جنگ جهانی اول و دوم منجر به ایجاد سازمان ملل متحد شد. در سال ۱۹۴۵ هشت کشور آسیایی در سازمان ملل عضو بودند که عبارت‌اند از چین، هند، عراق، ایران، لبنان، عربستان سعودی، سوریه و ترکیه. تا سال ۱۹۸۰ یعنی ۳۵ سال پس از تاسیس سازمان ملل، بیش از ۱۰۰ کشور دیگر به آن افزوده شد که عمدتا کشورهای آسیایی و افریقایی بودند که از استعمار آمریکا، فرانسه و بریتانیا مستقل شده بودند. چندتن از این کشورها عبارت‌اند از پاکستان، سریلانکا، میانمار، مالزی، غنا، فیلیپین، ویتنام، لائوس، کامبوج، تونس، الجزایر  و…

یکی از دلایلی که این کشورها توانستند از زیر یوغ استعمار رها شوند، ایده‌های کمونیستی بود که پس از جنگ جهانی دوم با کمک‌های شوروی در حال گسترش بود.

ناسیونالیسم امروزی

امروزه ناسیونالیسم اگرچه به عنوان مهم‌ترین عنصر در جوامع برای حفظ و بقای کشور در نظر گرفته می‌شود، اما می‌تواند عنصری خطرناک نیز تلقی شود. حمله روسیه به اوکراین با ایده‌های ملی‌گرایانه و با هدف آزادسازی ملت روس حاضر در اوکراین انجام گرفت. همچنین حمله آذربایجان به ارمنستان برای آزادسازی قره‌باغ انجام گرفت که آذربایجان ادعا می‌کند بخشی از خاک این کشور است.

در کنار آن ایده‌های جدایی طلبانه نیز با توسط به ناسیونالیسم در حال گسترش است. جدایی اسکاتلند از بریتانیا، جدایی کردستان از ایران، عراق، سوریه و ترکیه یا جدایی کاتالونیا و باسک از حکومت مرکزی اسپانیا از جمله مهم‌ترین ایده‌های جدایی طلبانه در جهان است.

همچنین ناسیونالیسم افراطی در اروپا و آمریکا منجر به وخامت اوضاع اقتصادی شده است. وضع تعرفه‌های سنگین علیه واردات از کشورهایی مانند چین منجر به ایجاد تورم در کشورهای غربی شده و جهانی‌سازی را که دهه‌ها مهم‌ترین دلیل برای کاهش تورم بود، معکوس کرده است.

در کنار آن با برگزیت به نظر می‌رسد ایده‌های فراملی‌گرایانه مانند ابتکار اتحادیه اروپا نیز با شکست مواجه شده است.

به طور کلی اینطور به نظر می‌رسد که هر زمان در جهان بحرانی رخ می‌دهد، ایده‌های ملی‌گرایانه اوج می‌گیرند چرا که مردم برای فرار از بحران نیاز دارند حول یک مفهوم واحد گرد آمده تا احساس قدرت کنند. بحران‌های اقتصادی و سیاسی عموما منجر به ترویج روحیه ملی‌گرایانه شده و مردم کشورها را آماده می‌کند تا برای رهایی از بحران به خواسته‌های حاکمین تن بدهند. این فضا باعث تشویق حاکمیت به جنگ‌افروزی می‌شود.

این جنگ لزوما به معنای جنگ نظامی علیه کشورها نیست. جنگ اقتصادی نیز نیاز به از خودگذشتگی مردم دارد. ظهور پدیده‌ای مانند ترامپ که جنگ تجاری علیه چین به راه‌انداخت در اثر ناسیونالیسم افراطی بود.

ویژگی دولت‌های ناسیونالیست

دولت‌های ناسیونالیست در تمام کشورها ویژگی‌های یکسانی دارند. این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:

  1.  تأکید بر هویت ملی:

هویت ملی به عنوان عنصر اصلی انسجام اجتماعی و وحدت ملی تلقی می‌شود. دولت نقش فعالی در ترویج و حفظ این هویت ملی از طریق آموزش، فرهنگ، رسانه و نمادهای ملی ایفا می‌کند.

  1. ۲. تمرکز بر قدرت ملی:

دولت‌های ناسیونالیست اغلب به دنبال افزایش قدرت و نفوذ خود در عرصه جهانی هستند. آنها ممکن است بر سیاست‌های خارجی قاطع، توسعه نظامی و خودکفایی اقتصادی تأکید کنند.

  1.  یکپارچگی ملی:

دولت‌های ناسیونالیست به دنبال ایجاد یکپارچگی ملی در میان همه گروه‌های قومی، مذهبی و زبانی در قلمرو خود هستند. این امر ممکن است از طریق سیاست‌هایی مانند همسان‌سازی فرهنگی یا سرکوب اقلیت‌ها انجام شود.

  1.  حفظ حاکمیت ملی:

دولت‌های ناسیونالیست به شدت از حاکمیت ملی خود در برابر مداخلات خارجی محافظت می‌کنند. آنها ممکن است نسبت به جهانی‌سازی یا وابستگی متقابل اقتصادی با سوءظن نگاه کنند.

  1.  نقش رهبر ملی:

رهبران ملی در دولت‌های ناسیونالیست غالباً نمادی از وحدت و قدرت ملی تلقی می‌شوند. آنها ممکن است از محبوبیت و اقتدار قابل توجهی برخوردار باشند و نقش برجسته‌ای در سیاست و فرهنگ عامه ایفا کنند.

سخن پایانی:

ناسیونالیسم مهم‌ترین عنصر در جهان امروز ماست. هیچ کشوری در جهان وجود ندارد که از روحیه ملی‌گرایی یا ناسیونالیستی برخوردار نباشد. اگرچه در اکثر کشورها ناسیونالیسم قدرت و ضعف دارد اما عدم وجود آن غیرممکن است.

اما ناسیونالیسم اگرچه منجر به اقتدار دولت‌های ملی می‌شود، اما مشکلاتی نیز دارد. از جمله این مشکلات می‌توان به سرکوب اقلیت‌ها برای ایجاد یک ملت یکپارچه، استفاده از روحیه ملی‌گرایی مردم برای ایجاد جنگ‌های نظامی و تجاری و… اشاره کرد. جنگ روسیه و اوکراین، جنگ تجاری آمریکا و چین و نسل‌کشی رواندا از جمله فجایعی است که ناسیونالیسم طی چند دهه گذشته به جهان تحمیل کرده است.

ویژگی‌های مهم ناسیونالیسم چیست؟

تأکید بر هویت ملی: هویت ملی به عنوان عنصری اساسی برای تعریف "ما" در مقابل "دیگران" تلقی می‌شود.تمرکز بر قدرت ملی: دولت‌های ناسیونالیست اغلب به دنبال افزایش قدرت و نفوذ خود در عرصه جهانی هستند.یکپارچگی ملی: تلاش برای ایجاد یکپارچگی ملی در میان همه گروه‌های قومی، مذهبی و زبانی در قلمرو خود.حفظ حاکمیت ملی: محافظت از حاکمیت ملی در برابر مداخلات خارجی.نقش رهبر ملی: رهبران ملی در دولت‌های ناسیونالیست غالباً نمادی از وحدت و قدرت ملی تلقی می‌شوند.

انواع ناسیونالیسم کدام است؟

ناسیونالیسم قومی: بر هویت مشترک بر اساس قومیت یا نژاد تأکید دارد.ناسیونالیسم فرهنگی: بر هویت مشترک بر اساس زبان، آداب و رسوم و ارزش‌های فرهنگی تأکید دارد.ناسیونالیسم مدنی: بر هویت مشترک بر اساس تعلق به یک کشور یا ملت تأکید دارد.ناسیونالیسم افراطی: شکل افراطی از ناسیونالیسم که برتری یک ملت خاص را ترویج می‌کند و اغلب با خصومت و تبعیض نسبت به گروه‌های دیگر همراه است.

مزایای ناسیونالیسم در جهان چه بوده است؟

از جمله مزایای ناسیونالیسم می‌توان به تقویت حس هویت و غرور ملی، ترویج وحدت و انسجام اجتماعی، الهام‌بخشی به جنبش‌های استقلال و آزادی

معایب ناسیونالیسیم در جهان چه بوده است؟

از جمله معایب ناسیونالیسم می‌توان به تقویت درگیری و خشونت بین گروه‌های مختلف، ترویج تبعیض و نژادپرستی و تهدید صلح و ثبات بین‌الملل اشاره کرد.

ترتیبی که یوتوفارکس برای خواندن مطالب سری اصطلاحات اقتصادی و مالی به شما پیشنهاد می‌کند:
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید