کتاب روانشناسی پول همانطور که از نامش پیداست، به بررسی اثرات پول بر رفتارهای انسان میپردازد. مورگان هاوزل نویسنده جوان آمریکایی در این کتاب از راه و روشهای مختلفی برای انتقال منظور خود به خواننده استفاده میکند که همین امر باعث شده کتاب به ۲۰ فصل تقسیم شود و در هر فصل هاوزل به بررسی یکی از زمینههای رفتاری ما در قبال پول بپردازد که در ادامه به صورت خلاصه هر فصل را بررسی کرده و پس از آن یک نتیجهگیری مفید در مورد استفاده از نکتههای آن فصل در زمینه بازارهای مالی خواهیم داشت.
هاوزل در مقدمه کتاب به این موضوع اشاره میکند که موفقیت در امور مالی نیازی به هوش بسیار بالا و یا قابلیتهای ماورایی ندارد و در این مورد اینطور مینویسد:
“برخورد درست با پول چندان ارتباطی با میزان هوش شما ندارد، بلکه بیشتر با چگونگی رفتار شما ارتباط دارد.”
وی در ادامه این نکته را ذکر میکند که ما دیدگاه درستی به امور مالی نداریم و پول همانند علوم تجربی مثل فیزیک و یا شیمی قاعده و قانونهای حتمی ندارد، بلکه بیشتر مانند علم روانشناسی است و دارای احساسات و جزییاتی ظریف است که اگر از آنها غافل شویم به یکباره خواهیم دید که “خوشبینانه در قسط و قرض غرق شدهایم”.
نویسنده کتاب به این موضوع اشاره میکند که برای بررسی علل رفتارهای نادرستمان در قبال پول نیازی نیست نرخ بهره و یا تورم سه دهه گذشته را مطالعه کنیم، کافیست الگوهای رفتاریمان را در طول تاریخ بررسی کنیم تا بتوانیم بهتر اشتباهات و خطاهای خاصی را که در رفتارمان مشاهده میشود بشناسیم و از تکرار آنها جلوگیری نماییم.
حال که به یک دید مناسبی نسبت به فضای کتاب دست یافتیم، به سراغ فصلهای کتاب رفته و به بررسی ایده هر فصل میپردازیم.
فصل اول: هیچکس دیوانه نیست
تجربه شخصی شما با پول ممکن است ۰.۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱ آنچیزی باشد که در جهان روی میدهد، اما احتمالا ۸۰% طرز فکر شما را نسبت به عملکرد جهان تشکیل میدهد.
دوره مستر کلاس طلا
جامعترین دوره آموزشی طلا
این دوره در مجموعه یوتوفارکس تهیه شده و نتیجه سالها تجربه در حوزه معاملهگری طلا و فارکس است. این دوره توسط مجموعهای از معاملهگران حرفهای یوتوفارکس تهیه شده است. با خرید این دوره از تجربه چندین معاملهگر بهرهمند خواهید شد.
هاوزل در این فصل به این موضوع اشاره میکند که عوامل محیطی تاثیر بسیار زیادی بر رفتار شما در قبال پول دارد. برای مثال اگر شما در بازه زمانیای متولد شده باشید که در جوانی و نوجوانی خود شاهد رشد مناسب بازار سهام باشید، احتمال اینکه در بازار سهام سرمایهگذاری کنید به طور قابل توجهی بالا میرود و یا اگر در دوران رکود اقتصادی سالهای اول جوانی خود را بگذرانید، بعدا میل بیشتری به خرید داراییهای ایمن نظیر اوراق قرضه خواهید داشت.
وی همچنین به این موضوع اشاره میکند که دو فرد با خصوصیات اخلاقی یکسان و با شرایط مالی متفاوت خانوادگی میتوانند دیدگاههای بهکلی متفاوتی نسبت به یکدیگر داشته باشند زیرا دیدگاههای این افراد نسبت به پول در جهانهایی متفاوت شکل گرفته است و از این موضوع اینگونه استدلال میکند: “تعامل سرمایهگذاران برای ریسکپذیری به گذشته و سابقه زندگی شخصی آنها بستگی دارد”.
مورگان هاوزل در این فصل به تازگی امور و علوم مالی برای انسان اشاره میکند و در باب آن مینویسد: “سگها ۱۰ هزار سال قبل اهلی شدهاند اما هنوز برخی رفتارهای اجداد خود را دارند و ما با ۵۰ سال سابقه در سیستم مالی مدرن توقع داریم مرتکب هیچ خطایی نشویم”.
نتیجهگیری: برای اینکه بتوانیم در بازارهای مالی به خوبی فعالیت کنیم نیاز داریم به یک خودشناسی عمیق از تجربیات، خواستهها و خصوصیات خود برسیم که البته کتاب در این فصل به بحث میزان ریسکپذیری افراد، وابسته به تجربیاتشان، اشاره کرده است.
فصل دوم : بخت و خطر
هیچچیز آنطور که به نظر میرسد خوب یا بد نیست.
در این فصل کتاب به موضوع اقبال در مسیر رسیدن به ثروت اشاره میشود. برای آنکه به درک عمیقی از موضوع بخت خوب برسیم، مثال کتاب را برای شما ذکر میکنیم:
“بر اساس آمار سازمان ملل، در سال ۱۹۶۸ با یک حساب سرانگشتی ۳۰۳ میلیون نفر در جهان در مقطع دبیرستان مشغول به تدریس بودند که حدود ۱۸ میلیون از آنها در آمریکا زندگی میکردند و در حدود ۲۷۰ هزار نفر از این افراد در ایالت واشنگتن به سر میبردند. کمی بیش از ۱۰۰ هزار نفر از آنها در ناحیه سیاتل زندگی میکردند و فقط حدود ۳۰۳ نفرشان به مدرسه لیکساید رفته بودند که یکی از معدود مدارسی بود که در زمان خود به تکنولوژی و رایانه دسترسی داشت. یکی از آن ۳۰۳ نفر بیل گیتس بود”.
چرا آکادمی ماکروترید؟
با عضویت در آکادمی ماکروترید، شما تحلیل فاندامنتال بازار فارکس را در کنار سیگنال، آموزش و گفتگو با تحلیلگران و اعضای آکادمی دریافت خواهید کرد.
عضویت رایگان
- از طریق ثبت نام در بروکرهای معرفی شده
هاوزل با یک مثال به خوبی تاثیر اتفاقات خارج از دایره کنترل ما بر مسیر زندگی را به خواننده نشان میدهد. وی رابطه ابدی خوشاقبالی و بداقبالی را ذکر میکند و راز در امانبودن در هنگام بداقبالی را بدینصورت توصیف میکند: “ترفندی که در برخورد با شکست میتوانید به کار ببرید این است که زندگی مالی خود را طوری تنظیم کنید که سرمایهگذاری نادرستی در اینجا و یک شکست مالی در آنجا نتواند شما را از صحنه خارج کند و بتوانید به بازی ادامه بدهید تا زمانی که قرعه اقبال به نام شما در بیاید.”
نتیجهگیری: شاید ما همانند بیل گیتس تا این حد و در مقیاس یک در میلیون خوششانس نباشیم، اما نکتهای که لازم است آن را رعایت کنیم این است که ریسک را تا حد امکان در هنگام بداقبالی کاهش دهیم. این موضوع در بازارهای مالی خود را بهصورت مدیریت ریسک و سرمایه نشان میدهد. مادامی که ما نتوانیم بقای خود را با مدیریت ریسک اصولی تضمین کنیم، شانسی برای موفقیت در بازارهای مالی نخواهیم داشت.
فصل سوم: هیچوقت بس نیست
وقتی که افراد ثروتمند کارهای دیوانهوار میکنند…
کتاب در این فصل در رابطه با موضوع قناعت و یا “سیرمونی” توضیح میدهد و با اشاره به چند مثال از طمع چند تن از معاملهگران بزرگ و البته شکست آنها در ادامه حرفه خود این چنین استدلال میکند: “اگر انتظارات شما همزمان با دستاوردهایتان بالا بروند، هیچ دلیل منطقی دیگری برای پایان بیشتر تلاشکردن باقی نمیماند چرا که شما بعد از تلاش مضاعف باز هم احساس رضایت نخواهید داشت”.
اگر ما نتوانیم توقعات خود را با اهداف واقعبینانه و منطقی تنظیم کنیم، ناگهان میبینیم که دچار حس عقبماندگی شدهایم و برای اینکه این حس را از بین ببریم، تن به ریسک بیشتر میدهیم.
در این فصل همچنین به معیارها و قیاسهای اشتباه اشاره شده است، بدینصورت که هر چه بخواهیم در یک موضوع ریزتر شویم میبینیم فرد دیگری هست که ثروتمندتر، موفقتر، زیباتر، قدرتمندتر و الی آخر این “تر”ها ادامه پیدا میکنند و ما با مقایسه خود با افراد دیگر صرفا وارد یک دور باطل تباهکننده میشویم، پس بهترین گزینه این است که خود را با خودِ گذشته مقایسه کنیم و مسیر شخصیتی که در طول پروسه طی کردهایم را بررسی کنیم که اگر اینگونه باشد، در صورتی که هدفگذاری و برنامهریزی مناسبی داشته باشیم هیچگاه احساس تباهی به ما دست نمیدهد.
البته قناعت و کافیبودن به معنای خیلی کم نیست، بلکه مقداری معقول که نه احساس تباهی در ما احیا کند و نه باعث ایجاد حرص و طمع نابودکننده بشود.
چیزهای زیادی هستند که هرگز ارزش ریسک ندارند، فارغ از این که چقدر عایدمان بشود.
اما حال که موضوع قناعت را درک کردیم، چطور قانع باشیم؟ برای پاسخ این سوال خلاصه فصل بعدی را پس از نتیجهگیری مطالعه کنید.
نتیجهگیری: بارها شنیدهایم افرادی که در طمع بدستآوردن مقدار بیشتر در مدت زمان کوتاهی هستند، ناگهان تمام دارایی خود را باختهاند. این موضوع البته با موضوع فصل قبل یعنی مدیریت ریسک ارتباطی تنگاتنگ دارد. هنگامی که ما مرزِ بینِ “هدفگذاری اصولی” و “بلندپروازی گستاخانه” را درک کنیم، هرگز درگیر FOMO نخواهیم شد. پس یکی از واجبات بازارهای مالی، هدفگذاری اصولی و البته بلندمدت است.
فصل چهارم: حرکت آهسته و پیوسته
از ثروت خالص ۸۴.۵ میلیارد دلاری وارن بافِت (در زمان نگارش کتاب) مقدار ۸۱.۵ میلیارد آن بعد از تولد ۶۵ سالگیاش بدست آمد. ذهن ما برای درک این میزان از امر محال تکامل نیافته است.
احتمالا تا حدودی متوجه مفاد این فصل شدهاید، این فصل در رابطه با نتایج اثر مرکب با آوردن مثالهای جالب و البته مثالی از الگوی سرمایهگذاران یعنی وارن بافت، تاثیر این مهم را به ما نشان میدهد.
برای این که قانع باشیم، باید سازوکار اثر مرکب را به خوبی درک کنیم. برای دستیابی به موفقیتهای بزرگ لازم نیست کار بزرگ و دراماتیکی انجام بدهیم. کافیست یک کار خوبِ متوسط را به صورت مداوم تکرار کنیم، نتیجهاش چه میشود؟
مثالی که در این رابطه میتوان زد، زندگی وارن بافت است.
این سرمایهگذار بزرگ، تا قبل از تولد ۶۰ سالگیاش به ثروت ۱۱.۹ میلیونی دست یافته بود (ثروت فعلی: حدود ۱۰۰ میلیارد دلار) اما راز این موفقیت بزرگ بافت در اثر مرکب است. خیلی از افراد در مورد ثروت و سهامهای وی به بحث و گفتگو میپردازند، با این حال کمتر کسی این موضوع را در نظر میگیرد که بافت حدود ۷۰ سال فقط سرمایهگذاری و مطالعه کرده است. درک این موضوع به ما برای فهم بهتر اثر مرکب کمک میکند.
پس سرمایهگذاری خوب لزوما کسب بالاترین سود نیست چرا که کسب آن اتفاق نادری است که امکان تکرار ندارد اما یک اتفاق خوبِ متوسط قابلیت تکرار و تکرار را دارد و در بلندمدت میتواند به ثروتی ۱۰۰ میلیارد دلاری بدل شود!
نتیجهگیری: یکی از خطاهای رفتاری که ما داریم این است که عمدتا میل به انجام کارهای دراماتیک و بزرگ داریم که %۹۸ اوقات در عمل به آنها در بلندمدت شکست میخوریم. برای اینکه بتوانیم از شکست اجتناب کنیم، کافیست این کارهای بزرگ را به هدفهای کوچک و کوچکتر تقسیم کنیم و در بلندمدت به آنها عمل کنیم. لازم نیست از ابتدای دوران معاملاتی خود با یک مارجین ۱۰۰ هزار دلاری معامله کنیم، کافیست بتوانیم سرمایه را ماهانه ۲-۳ درصد رشد دهیم، سپس که سرمایه جذب شد با درنظرگرفتن حداقلها، در یک بازه ۱۰ ساله میتوانیم به حداقل ثروتی بالغ بر ۱۰۰ هزار دلار برسیم.
فصل پنجم : پولدار شدن یا پولدار ماندن؟
منظور از سرمایهگذاری خوب لزوما گرفتن تصمیمات درست نیست، بلکه مساله ضرر ندادن به طور مستمر و خرابکاری نکردن است.
شاید تا به حال شنیده باشید که شخصی برنده یک بختآزمایی شده و یا به هر دلیلی یک شبه صاحب سرمایه زیادی شده است. احتمالا اگر از نزدیکان آن فرد باشید، پس از مدتی شنیدهاید که بخش عمدهای از آن پول را از دست داده است. به راستی خطای این موضوع در کجاست؟
تحقیقات نشان میدهند بخش عظیمی از افرادی که برنده بلیتهای بختآزمایی میشوند، یک سال پس از برد خود، تقریبا %۸۰ پولی را که بدست آوردند از دست دادهاند.
نویسنده کتاب در این فصل تفکیکی بین “ثروتمند شدن” و “ثروتمند ماندن” قائل میشود و برای خواننده با آوردن چند مثال توضیح میدهد که رسیدن به ثروت از حفظ آن میتواند بسیار آسانتر باشد.
هاوزل موفقیت مالی را در کلمه «بقا» خلاصه میکند و در اینباره میگوید: “پول درآوردن نیازمند ریسککردن، خوشبینی و دست به کار شدن است اما نگهداری پول دقیقا به چیزی نیاز دارد که خلاف آن است. این کار به تواضع و فروتنی احتیاج دارد و ترس از اینکه ممکن است آنچه بدست آوردهایم خیلی زود از دست برود. نیاز به صرفهجویی دارد و اینکه بپذیریم حداقل بخشی از آنچه را بدست آوردهایم، باید محصول بخت و اقبال بدانیم”.
در ادامه نویسنده سه مورد را برای دوام و ماندگاری ذهنی پیشنهاد میکند:
- بیش از آنکه به دنبال سوددهی باشید، باید از لحاظ مالی شکستناپذیر باشید. اگر شکستناپذیر باشید بیشترین بازدهی را خواهید داشت چرا که میتوانید ادامه دهید تا اثرات اعجابانگیز سود مرکب را ببینید.
- برنامهریزی مهم است؛ اما مهمترین بخش هر برنامهریزی این است که خلاف آن عمل نکنید.
- رسیدن به شخصیتی متعادل، میانهرو و خوشبین نسبت به آینده اما دچار پارانویا نسبت به اینکه چه چیز ممکن است مانع رسیدن به آینده شود، ضروری است.
نتیجهگیری: یکی از مهمترین نکاتی که لازم است همیشه در ذهن داشته باشیم آن است که بازارهای مالی متفاوت از قمار هستند. به همین دلیل است اکثر افرادی که دیدگاه اشتباهی به این بازارها دارند، حتی اگر شانس با آنها یار هم شود، به زودی تمامی دارایی خود را از دست میدهند. پس لازم است که باز هم نکته فصل چهارم را به خاطر بیاوریم.
فصل ششم: شیر یا خط؟ تو بردی
شما نیمی از اوقات ممکن است اشتباه کنید اما هنوز بخت یارتان باشد.
احتمالا تا به حال با قانون ۸۰-۲۰ آشنا شدهاید یا حداقل یک بار به گوش شما خورده است. اما بیاید این تعریف را بار دیگر اما مطابق موضوع این فصل ارائه دهیم: %۸۰ نتایجی که میبینید از %۲۰ تصمیمات شما حاصل میشوند.
اگر در بازارهای مالی فعالیت کرده باشید، حتما در یک بازه زمانی به دنبال جام مقدس معاملهگری بودهاید. استراتژیای که احتمال خطای آن زیر %۱۰ باشد، ریسک به ریوارد آن ۱ به ۱۰ و حتی ۱ به ۳۰ باشد و حتی بتواند سرمایه شما را در مدت زمان کوتاهی چند برابر کند.
این فصل کتاب به این موضوع میپردازد که لازم نیست همیشه درست بگویید تا بتوانید سرمایه خود را افزایش دهید، هیچ شخصی نیست که بتواند ادعا کند همیشه درست پیشبینی میکند و این کاملا طبیعیست. مشکل از جایی شروع میشود که اکثر افراد یا توانایی پذیرش و کنار آمدن با طبیعت انسان یعنی پیشبینی اشتباه را ندارند و یا به اندازه کافی صبور نیستند.
هاوزل در اینباره اینطور مینویسد: “اینکه بسیاری از کارها به شکست بیانجامد بسیار عادی است، اما ما این مساله را تقلیل میدهیم و در محاسباتمان وارد نمیکنیم. با این حال وقتی شکستی اتفاق میافتد، باعث میشود به شکل افراطی به تقلا بیافتیم”.
نتیجهگیری: موضوع این فصل در بازارهای مالی مرتبط با مساله درصد برد یا همان win rate در استراتژیها است. همانطور که میدانیم هیچ استراتژی معقولی نیست که %۱۰۰ صحیح باشد. ما باید در مسیر تسلط کامل بر استراتژی معاملاتی خود صبر و باور داشته باشیم و یاد بگیریم که حد ضرر خوردن و اشتباه پیشبینیکردن یک امر طبیعی است، اما ما باید تا جای امکان ریسک خود را هنگام اشتباه کاهش دهیم و سود معقولی را به ازای هر ریسک کسب کنیم.
معاملهگر بزرگ جورج سوروس در اینباره میگوید: “مهم نیست که شما درست عمل کردهاید یا غلط. مهم این است که با عملکرد درست چقدر پول بدست آوردهاید و با عملکرد غلط چقدر از دست دادهاید”.
فصل هفتم: آزادی
بیشترین منفعتی که از پول بدست میآید این است که وقتتان به دست خودتان باشد.
بالاترین شکل ثروتمندبودن این است که هر روز صبح بیدار شوید و بگویید: “من امروز میتوانم هرکار میخواهم انجام دهم”.
این فصل کتاب با عبارت بالا آغاز میشود و البته به مفهومی عمیق از ثروتمندبودن اشاره دارد و آن «آزادی» است. تقریبا همه انسانها میخواهند سرمایه و ثروت بیشتری داشته باشند اما کمتر کسی است که دلیل اصلی این خواسته خود را به خوبی بشناسد.
پول برای افراد خوشآیند است زیرا آزادی عمل به افراد میدهد و گزینههای بیشتری را برای انتخاب در دسترس قرار میدهد. نویسنده کتاب البته با یک موضوع جالب ما را آشنا میکند و آن هم “پارادوکس انتخاب” است. پارادوکس انتخاب یعنی با اینکه ما ثروت بیشتر و به دنبال آن گزینههای بیشتری در اختیار داریم اما قدرت انتخاب ما به نسبت گذشته کاهش پیدا کردهاست. هاوزل از این موضوع استدلال میکند که ما نباید مبنا و پایه عزت نفس و باور به خود را پول و مادیات قرار بدهیم زیرا درآمد و به طور کلی مادیات گذرا هستند و آنچه پایدارتر است معنویات و یا رابطه عمیق احساسی با اطرافیانمان و احترام متقابل است.
نتیجهگیری: بارها شده در طول دوران معاملهگری خود خواستهایم که سود بیشتری کسب میکردیم و یا مارجین بزرگتری داشتیم و یا اینکه ثروتمندتر میبودیم. تمام مواردی که ذکر شد به طور کلی خوب و مثبت هستند اما تنها وقتی که ما خودمان و روح خودمان را در راستای رسیدن به این موارد به حراج نگذاریم. همانطور که در فصلهای گذشته اشاره کردیم مواردی هستند که فارغ از عایدی ما از معامله کردن، هیچگاه قابل معامله نیستند و یکی از آن موارد آرامش درونی و روحی ماست. ما هیچگاه نباید آرامش خود را معامله کنیم زیرا بدون آرامش، پروسه یادگیری و معاملهگری ما فرسایشی و در نتیجه کوتاهتر میشود.
فصل هشتم: مردی در تناقض خودرو
هیچکس به اندازه خود شما تحت تاثیر داشتههایتان قرار نمیگیرد.
به دلیل کوتاهبودن این فصل و شباهت با فصل قبل، قسمتی از کتاب را برایتان ذکر میکنیم:
«درک این که مردم به طور کلی اشتیاق دارند مورد احترام و تحسین دیگران قرار بگیرند و این که استفاده از پول برای تهیه اشیای گرانقیمت کمتر از حد تصورتان شما را به چنین موقعیتی میرساند، قدرت تشخیص زیرکانهای میطلبد. اگر هدف شما احترام و تحسین است، مراقب باشید چگونه به دنبال آن میروید. فروتنی، مهربانی و همدلی بیش از اسب بخار خودرو و یا آخرین مدل آیفون شما را به احترام و تحسین میرساند».
فصل نهم: ثروت آن چیزی است که نمیبینید
اینکه مرتب پول خرج کنید تا به دیگران نشان دهید چقدر پول دارید، سریعترین راه برای کمشدن سرمایه شما است.
احتمالا تا به حال با افرادی برخورد داشتهاید که خواستهاند به هر قیمتی ثروت ظاهری خود را به نمایش بگذارند حتی اگر در قسط و قرض غرق شوند و شاید حتی خودتان یکی از این افراد بودهاید. کتاب این افراد را مورد انتقاد قرار میدهد و ثروت را در چیزهایی تعریف میکند که نمیتوان به راحتی به نمایش گذاشت و یا دید، مانند موجودی حساب بانکی و یا اوراق در اختیار و یا سرمایهگذاریهای موفق.
تعریفی که کتاب از ثروت ارائه میدهد متفاوت و عمیق است: “ثروت توان مالیای است که هنوز به چیزهای قابل مشاهده بدل نشدهاند”.
پولدار بودن با ثروتمند بودن دو مقوله متفاوتند. برای پولدار بودن کافی است همه پولی که در دست دارید را خرج کنید و این در حالی است که ثروتمند بودن به شما در تمامی اوقات خصوصا روزهای سخت و طوفانی قدرت انتخاب میدهد. بدیهی است که نمیتوان در ابتدای مسیر ثروت هم پولدار بود و هم ثروتمند و میتوان گفت که این دو موضوع با هم همخوانی ندارند.
نتیجهگیری: برای اینکه بتوانید معاملهگر موفقی بشوید باید بتوانید از سرمایه خود محافظت کنید و به خوبی آن را مدیریت کنید. خرجکردن بیپشتوانه و بیحساب همان ریسککردن بدون درنظرگرفتن بزرگی ریسک است، ممکن است به زودی شما را از بازی خارج کند.
فصل دهم: پول را پسانداز کنید
تنها فاکتور قابلکنترل، یکی از موارد حائز اهمیت را ایجاد میکند.
هاوزل در این فصل بهسختی تلاش میکند تا خواننده را به پسانداز کردن تشویق کند.
پیشتر اشاره کردیم که ثروت باعث میشود کنترل وقت ما در اختیار خودمان باشد. اگر این نکته را در نظر داشته باشیم که خیلی از افراد در حال حاضر ثروتمند نیستند، به این راه حل میرسیم که بهترین راه برای رسیدن به ثروت، صرفهجویی و پسانداز است.
ما باید روی موضوعی که در لحظه تحت اختیارمان است تمرکز کنیم و از آن بهترین خروجی را بسازیم. برای مثال ما در لحظه نمیتوانیم درآمد خود را چند برابر کنیم و یا سرمایه خود را افزایش دهیم، اما با صرفهجویی و پسانداز کردن و البته کمکگرفتن از اثر مرکب میتوانیم کاری کنیم که در آینده آزادی عمل و قدرت کنترل بیشتری روی وقت و اعمال خود داشته باشیم.
نویسنده به چند نکته اشاره میکند که اشاره به آنها خالی از لطف نیست:
- ساخت ثروت ربطی به درآمد و یا سود حاصل از سرمایهگذاری شما ندارد، بلکه وابسته به نرخ پسانداز شماست.
- ارزش ثروت متناسب با نیاز شماست.
- از یک سطح درآمدی معین به بالا، چیزی که لازم دارید پایینتر از غرور و عزت نفس شماست.
- توانایی افراد در پساندازکردن بیشتر از حدی است که تصور میکنند در کنترل آنهاست.
- برای پساندازکردن به هیچ دلیل خاصی احتیاج ندارید.
- انعطافپذیری و در اختیارداشتن وقت، سود نامشهود حاصل از ثروتِ حاصل از پساندازکردن است.
نتیجهگیری: همانطور که در فصل قبل اشاره کردیم، معاملهگری که نتواند سرمایه خود را مدیریت کند محکوم به فناست. اما در این فصل به یک نکته مهمتر باید اشاره کنیم و آن هم صرفهجویی است. در صورتی که ما بتوانیم صرفهجویی و پسانداز کنیم در کنار این که مسیر اثر مرکب را برای خود هموار میسازیم، قابلیت انعطافپذیری را که یکی از خصوصیات مهم در مسیر شخصیتی معاملهگری است در خود تقویت میکنیم.
فصل یازدهم: منطقی و معقول
اگر تصمیم بگیریم اغلب اوقات منطقی رفتار کنیم، بهتر از تلاش برای معقولانه رفتارکردن جواب میدهد.
همانطور که میدانید احساسات به صورت مستقیم در مورد امور مالی درگیر هستند و همین موضوع در صورتی که از کنترل خارج شود میتواند ضربههای بزرگی به افراد در زمینههای مالی وارد کند.
نویسنده کتاب بر این باور است که بهتر است به جای آن که دائم به دنبال عاقلانهترین تصمیم باشیم، کافیست منطقی رفتار کنیم، وی البته به این موضوع اشاره میکند که هر تصمیمی میتواند از لحاظ فنی درست اما از لحاظ محتوایی کاملا بیمعنا باشد.
مثال: در یک بازار سهام صعودی و یک دوره اقتصادی خوب، کار عقلانی آن است که سرمایهای را که داریم -۵۰-۵۰ بین اوراق قرضه و سهام تقسیم کنیم، اما تصمیم منطقی آن است که با تحلیلهای بیشتر بتوانیم از این بازار کسب سود کنیم و البته که کفه ترازو را کمی به سمت بازار سهام سنگینتر کنیم.
نتیجهگیری: به عنوان یک معاملهگر شما باید احساسات و عواطف خود و زمان رخدادشان را به خوبی بشناسید زیرا عواطف در صورتی که کنترل نشوند، میتوانند شما را هم غیرعقلانی کنند و هم غیرمنطقی؛ که تصمیماتی که در این حالت میگیرید عمدتا بسیار مخرب هستند. اما شخصی که فرق بین منطق و عقل را بشناسد، میداند که ممکن است در حال حاضر عقلانیترین تصمیم ممکن را نگیرد اما با کمکگرفتن از منطق خود و اصل کاهش ریسک، تا حد ممکن میتواند خود را در جهت درست هدایت کند.
فصل دوازدهم: شگفتانه!
تاریخ، مطالعه تغییراتی است که به عنوان نقشهای از آینده نیز استفاده میشود.
کتاب در این فصل به اهمیت تاریخ و البته نقش گمراهکننده آن در امور مالی و اقتصاد میپردازد. هاوزل در این فصل میگوید گر چه تاریخ میتواند الگوهای رفتاری گذشته انسانها را برای ما مشخص کند و از تکرار آن اشتباهات جلوگیری کند، اما تاریخ هیچگاه نمیتواند غافلگیریهای اقتصادی را همانند موارد سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ و یا ۱۹۲۹ پیشبینی کند.
نویسنده کتاب هشدار میدهد هنگامی که ما بیش از حد به تاریخ متکی باشیم دو اتفاق خطرناک رخ میدهد:
- به احتمال قوی رویدادهای جانبی که بیشترین تغییر را ایجاد میکنند از دست خواهیم داد.
- تاریخ میتواند راهنمای گمراهکنندهای برای آینده اقتصاد و بازار سهام باشد؛ زیرا شامل تغییرات ساختاری مرتبط با دنیای امروز نمیشود.
البته کتاب منظورش این نیست که وقتی به پول میاندیشیم باید تاریخ را فراموش کنیم، بلکه باید بدانیم هر چه به گذشته دورتر بنگریم اتفاقات و دستاوردها کلیتر میشوند.
نتیجهگیری: همانطور که میدانیم بازارهای مالی جدا از موضوع بحرانهای اقتصادی، در سالهای گذشته با تغییر ساختار همراه بودهاند. برای مثال اکثر معاملهگران معتقدند بازار فارکس در سالهای دور ساختاری قابل فهمتر و حرکات قیمتی سادهتری نسبت به حال حاضر داشته است. این بدان معناست که اگر چه دانستن تاریخ و اتفاقات مهم میتواند کمککننده باشد اما ما هرگز نباید نقش اتفاقات جدید و غافلگیرکننده را کم بدانیم، زیرا احتمال وقوع آنها هست و در صورتی که ما برای این احتمال آماده نباشیم امکان ضرر نیز افزایش پیدا میکند.
فصل سیزدهم: فضایی برای خطا
مهمترین قسمت هر برنامه، برنامهریزی برای زمانی است که اوضاع طبق برنامه پیش نمیرود.
شاید در گذشته چند بار اقدام به برنامهریزی نمودهاید، بعضا حتی برنامههای بسیار حسابشده و دقیقی نوشتهاید. در چند روز اول به خوبی توانستید به تمامی نکات برنامه پایبند بمانید که ناگهان یک اتفاق غیر منتظره شما را از ریل خارج کرده و دیگر بازگشت به آن برایتان بسیار سخت بوده است.
هاوزل در این فصل به درنظرگرفتن اتفاقات غیر منتظره هنگام برنامهریزی میپردازد.
صد البته که برنامهریزی و برنامهداشتن مفید است و میتواند ذهن ما را در گذر زمان شفاف و هدفمند کند اما باید حواسمان باشد که در مسائل روزمره مخصوصا مسائل مرتبط با سرمایهگذاری، بتوانیم تا حد امکان از غافلگیری جلوگیری کنیم. این موضوع البته ارتباط مستقیم با قدرت تصور دارد، اگر میخواهیم ایدهای از غیر منتظرهترین اتفاقات در پس ذهن خود داشته باشیم، باید بتوانیم حالات و سناریوهای مختلف را به خوبی در ذهن خود تصور کنیم، چه به ضرر ما باشند و چه به نفع ما.
کتاب البته به این موضوع اشاره میکند که افراد به دو دلیل نمیتوانند جایی برای اشتباه در برنامهریزی خود قائل شوند:
- ما به دلیل طبیعتمان دیدگاهی داریم که میل به دانستن و اطمینان داشتن در مورد آینده داریم، نمیتوانیم با عدم قطعیت ها کنار بیاییم و برایمان سخت است.
- اگر برای عدم قطعیتها آماده نشویم، به خودمان آسیب میرسانیم.
نویسنده البته اشاره میکند که بزرگترین نقطه ضعف در مورد امور مالی این است که صرفا به یک منبع درآمد بسنده کنیم و حتی جایی برای پسانداز در نظر نگیریم.
نتیجهگیری: عدم قطعیتها بخش مهمی از بازارهای مالی را تشکیل میدهند. برای مثال آخرین اتفاق غیر منتظره را در نظر بگیرید؛ گونه ویروس امیکرون.
فرقی نمیکند شما در کدام بازار فعالیت میکنید، مسلما معاملههایتان تحت تاثیر خبر گونه جدید ویروس قرار گرفته است. اما چه کسی بیشترین سود را از این شرایط برد؟ جواب ساده است، شخصی که از قبل برای اتفاقات غافلگیرکننده آماده شده بود.
فصل چهاردهم: شما تغییر خواهید کرد
برنامهریزی بلندمدت سختتر از تصور است؛ چون اهداف و خواستههای افراد در طول زمان تغییر میکند.
اگر از آن دسته از افرادی باشید که اهل ژورنالنویسی روزانه هستند، احتمالا پس از مدتی به برنامهریزیها و ژورنالهای گذشته نگاهی انداختهاید و متوجه تغییر اولویتها و خواستههایتان در طول زمان شدهاید.
کتاب در این فصل بر این باور است که گرفتن تصمیمات بلندمدت در حالی که به احتمال قوی خواستههایتان در آینده تغییر خواهند کرد، کار بسیار دشواری است. کتاب معتقد است که باید دو نکته را هنگام برنامهریزیهای بلندمدت در نظر داشته باشیم:
- باید از اهداف افراطی در برنامهریزی مالی اجتناب کنیم. زیرا این موضوع باعث میشود پس از مدتی که نتوانستیم به برنامه پایبند بمانیم نه تنها ما را از ریل برنامه خارج میکند بلکه باعث میشود دیگر به سراغ برنامهریزی نرویم.
- باید این واقعیت را بپذیریم که ما تغییر میکنیم، دیدگاهها، اهداف، خواستهها، ارزشها و باورهای ما در طول زمان دستخوش تغییر میشوند. اگر این موضوع را درک کنیم هیچگاه با تعصب کورکورانه به اولویتهایمان نگاه نمیکنیم، بلکه از تغییر استقبال میکنیم و میتوانیم با استفاده از تغییر، خود را در مسیر شخصیتی بهتری قرار دهیم. شگرد کار در قبول واقعیت، پذیرش، تغییر و حرکت در اسرع وقت است.
باید البته دقت کنیم که درگیر خطای “هزینه غیر قابل بازگشت” نشویم. به این معنا که اگر در باب موضوعی تغییر کردیم و دیگر مثل گذشته تحت تاثیر آن قرار نمیگیریم باید سریعا این تغییر را پذیرفته و اولویتهای خود را از نو بشناسیم و دیگر تصمیمات امروز را به اتفاقات گذشته گره نزنیم.
نتیجهگیری: اگر نگاهی به ژورنال معاملاتی خود در گذر زمان بیاندازید، احتمالا متوجه تغییر خود خواهید شد. ممکن است این تغییر در تایمفریم معاملاتی باشد یا شاید در جزییات استراتژیتان و یا حتی در بازاری که در آن فعالیت میکردید. با این حال یک نکته حتمی است: “تغییر”. باید تغییرها را به فال نیک بگیریم زیرا آنها میتوانند باعث رشد شخصی ما به عنوان یک معاملهگر شوند.
فصل پانزدهم: هیچ چیز رایگان نیست
هر چیز قیمتی دارد ولی همیشه برچسب قیمت در کار نیست.
در این فصل کتاب به مفهومِ عمیقی بر میخوریم و آن هم “هزینه” هر چیزی است.
نویسنده در این فصل به این موضوع اشاره میکند که ما در زندگی روزمره خود حاضریم هزینه داراییهای مختلف را از اتومبیل گرفته تا یک ساعت مچی بپردازیم، اما وقتی بحث به فعالیت در زمینه سرمایهگذاری میشود میخواهیم بدون کوچکترین هزینه پرداختی به بازار، بهترین بازدهی را داشته باشیم.
این دیدگاه نه تنها از پایه و بنیان غلط است بلکه در بلندمدت میتواند باعث شود حتی هزینهای دو چندان پرداخت کنیم.
اما چه چیزی باعث این موضوع میشود؟ اگر کمی در اینباره عمیق شویم، پاسخ را در “کمصبری” افراد میبینیم. هنگامی که ما داراییهای مادی را خریداری میکنیم میتوانیم نتیجه آن را به صورت آنی ببینیم اما فعالیت در زمینه سرمایهگذاری متفاوت است زیرا بهترین نتیجهها در بلندمدت و پس از پرداخت هزینههای کوتاهمدت حاصل میشود. باید هشیار باشیم که کمصبری ما را از بازی خارج نکند.
نتیجهگیری: شاید شما هم یک استراتژی خاص را ساعتها در سیستم بکتست مورد آزمایش قرار دادهاید و در آن عملکرد خوبی نیز داشتهاید، اما بلافاصله پس از اجرای آن استراتژی در محیط بازار شکست خورده و به تمامی تلاشها و نتایج خود شک کردهاید.
اگر در آن زمان تسلیم میشدید و ادامه نمیدادید احتمالا به جایگاهی که واقعا لایقش بودید نمیرسیدید. ممکن است حتی در حال حاضر در آن جایگاه نباشید اما نکتهای که باید در نظر بگیرید این است که شما در حال حرکت به سمت اهدافتان هستید، آهسته و پیوسته.
فصل شانزدهم: من و شما
مراقب راهنماییهای مالی کسانی باشید که با شما در یک زمین بازی نمیکنند.
هاوزل در این فصل به نکته بسیار مهمی در مورد بازارهای مالی و سرمایهگذاری اشاره میکند و آن هم نظرخواهی از دیگران در قبال سرمایهگذاری و یا معاملههایتان است.
برای مثال ممکن است شما در بازار سهام، یک نوسانگیر روزانه باشید و بازار درگیر یک اصلاح عمیق شده باشد. اگر از یک نوسانگیر دیگر سوال کنید احتمالا به شما پیشنهاد ورود به معامله را نمیدهد. با این حال کافیست با یک سرمایهگذار بلندمدت همکلام شوید، احتمالا شما را به خوبی متقاعد خواهد کرد که بازار صعودی خواهد بود. این نظرات متناقض باعث سردرگمی شما میشود و حتی قدرت تصمیمگیری شما در قبال معاملههایتان را نیز کاهش میدهد و در نهایت چیزی جز پسرفت برای شما نخواهد داشت.
اما آیا این بدان معناست که ما هرگز نباید به سخن دیگران گوش بدهیم؟ ابدا اینطور نیست.
اتفاقا مناسب است که از تجربیات و دانش بقیه استفاده کنیم اما نکتهای که باید در نظر بگیریم این است که تصمیمگیرنده نهایی خود ما هستیم و باید مسوولیت انتخابهایمان را به خوبی پذیرا باشیم. این نکته باعث میشود در دور باطل نظرخواهی از دیگران نیفتیم و اعتماد به نفس مناسبی در گذر زمان برای خود بسازیم.
اگر یک نقشه راه برای خود بنویسید و به آن پایبند بمانید، کمتر درگیر دورهای باطل مرسوم میشوید و البته روند پیشرفتتان بسیار تسریع میشود.
نتیجهگیری: از موانع بزرگ بر سر راه معاملهگران، دورهای باطل روانشناسی معاملهگری هستند. به همین دلیل است که لازمه فعالیت مناسب در بازارهای مالی، یک خودشناسی عمیق است. شخصی که به یک خودشناسی مناسب رسیده باشد درگیر نظرات اشتباه دیگران در مسیر معاملهگری خود نمیشود یا به اصطلاح از این شاخه به آن شاخه نمیپرد. این شخص مسیر خود، بایدها و نبایدها را شناخته و میداند باید چگونه در این راه قدم بردارد. به همین دلیل است که پیشنهاد میشود برای خود برنامهریزی و نقشه راه تهیه کنید.
فصل هفدهم: وسوسه بدبینی
خوشبینی مثل شعارفروش است. بدبینی مثل کسی است که سعی دارد به شما کمک کند.
با خواندن تیتر این فصل، احتمالا یک گارد در مقابل خوشبینی گرفتهاید با این حال بیایید خوشبینی را برای خودمان تعریف کنیم.
خوشبینی باوری است که در آن احتمال وقوع یک نتیجه خوب در طول زمان به نفع شماست حتی اگر در طول مسیر با موانعی مواجه شوید.
آیا تا به حال به این موضوع دقت کردهاید که ما انسانها اکثرا به افراد خوشبین دید مناسبی نداریم؟ بیایید با یک مثال این فرضیه را بررسی کنیم.
فرض کنید شما یک ژاپنی دهه پنجاه هستید که به تازگی از جنگ جهانی رها شده و در قحطی سخت به سر میبرد و شخصی ناگهان به شما میگوید: “ما در طول عمرمان اقتصادی را تجربه خواهیم کرد که ۱۵ برابر بزرگتر میشود، نرخ بیکاری ما برای ۴۰ سال زیر %۶ خواهد بود و در سطح جهان یکی از پیشرفتهترین کشورها خصوصا در زمینه تکنولوژی خواهیم بود و حتی این آمریکاییها نزدیکترین متحد ما خواهند شد”. احتمالا شما پس از شنیدن حرفهای این شخص با او درگیر میشدید!
اما همانطور که میدانید تمامی موارد بالا اتفاق افتادهاند. این ذات ماست و ما نسبت به خوشبینی، کمی بدبین هستیم. با این حال کافیست شخصی بدبین باشد، در نگاه ما بسیار دانا و حکیم جلوه میکند و حتی خود ما برای شنیدن نصیحت به پیش این شخص خواهیم رفت.
بخشی از این موضوع طبیعی و غریزی است، زیرا ما ذاتا از ضرر بیزاریم.
اما نکته دیگر این است که پیشرفت آنقدر آهسته اتفاق میافتد که اکثرا کمتر کسی متوجه آن میشود اما پسرفتها به قدری سریع اتفاق میافتند که نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم، به همین دلیل است که تمامی سعی خود را به کار میگیریم تا برای آنها آماده شویم و وزن بیشتری به نظر بدبینها میدهیم.
نتیجهگیری: باید بدانیم که محرک رشد، انباشتن است که همیشه زمان میبرد. اما محرکهای ویرانی نقاط شکست منفردی هستند که در کسری از ثانیه اتفاق میافتند. با این حال ما باید از خوشبینی افراطی و بدبینی افراطی اجتناب کنیم. خوشبینی افراطی باعث میشود نتوانیم به خوبی برای چالشها آماده شویم زیرا آنها را در نظر نمیگیریم. بدبینی افراطی نیز باعث میشود به خودباختگی برسیم و نسبت به چالشها منفعل باشیم.
فصل هجدهم: زمانی که هر چیز را باور میکنید.
تخیلات جذاب و این که چرا داستانها قدرتمندتر از آمارها هستند.
احتمالا تا به حال درگیر خطای “سوگیری ذهنی” در معاملات و تحلیلهای خود شدهاید.
اوقاتی بوده که با تمام وجود خواستهاید یک اتفاق صورت بگیرد نه به این دلیل که آن اتفاق طبیعتا باید صورت بگیرد، بلکه چون شما دوست دارید تمام موضوعات در جهت خواستهها و معاملههای شما پیش بروند. ما انسانها بعضی اوقات به دلیل دانش و علم کمی که از شرایط داریم، تمایل داریم برای خود داستانهایی را تعریف کنیم تا آن موضوع را برای خود قابل درکتر نماییم، تعجبی هم نیست که %۹۰ اوقات این داستانها را به گونهای تعریف میکنیم که به نفع خودمان باشند.
هاوزل دو نکته را به ما گوشزد میکند تا با درک آنها از این اتفاق جلوگیری کنیم:
- هرچه بیشتر بخواهید چیزی تحقق یابد، بیشتر احتمال میرود داستانی را باور کنید که احتمال تحققش را دست بالا گرفتهاید.
- همه دیدگاهی ناقص نسبت به جهان دارند، ولی ما روایت کاملی برای پر کردن جاهای خالی به هم میبافیم.
اما در قبال این دانش و دانستههای اندک خود چه میتوانیم بکنیم؟ پذیرفتن اینکه چقدر نمیدانیم به معنای پذیرفتن این موضوع است که بسیاری از اتفاقات جهان خارج از کنترل ماست. پذیرش این حقیقت سخت اما مفید است و ما تنها با پذیرش نقصهای خود است که در جهت تکامل قدم برمیداریم.
این را همواره در نظر داشته باشید که تمرکز ما بر چیزی است که میدانیم و نسبت به چیزی که نمیدانیم بیاعتنا هستیم و همین ما را نسبت به اعتقاداتمان دچار اعتماد به نفس کاذب میکند.
نتیجهگیری: در معاملات خود همواره احتمال خطا و غافلگیری را در نظر بگیرید و همیشه این نکته را در نظر داشته باشید که ممکن است در تحلیلهای خود دچار سوگیری ذهنی شده باشید. اگر بتوانید در بیطرفترین حالت ممکن به بازار نگاه کنید میتوانید به بهترین دیدگاه نسبت به بازار برسید چرا که در این حالت شما احتمال اینکه تحلیلهای خود را در جهت معاملاتتان پیش ببرید کاهش مییابد.
فصل نوزدهم: مخلص کلام
درسهایی که از روانشناسی پول آموختیم
در این فصل نویسنده به صورت خلاصه مطالب کتاب را یادآوری میکند:
سعی کنید به هر نحو که شده تواضع خود را وقتی اوضاع خوب پیش میرود حفظ کنید و زمانی که اوضاع خراب میشود، بخشش و همدلی را فراموش نکنید.
چون هیچوقت اوضاع به اندازهای که به نظر میرسد، خوب یا بد نیست. جهان باعظمت و پیچیده است. شانس و ریسک هر دو واقعیاند و تشخیص آنها سخت است. هنگام قضاوت درباره خودتان و دیگران هم همین شیوه را پیش بگیرید.
به قدرت شانس و ریسک احترام بگذارید تا بهتر بتوانید روی چیزهایی که واقعا از عهدهتان برمیآید کنترل و تمرکز داشته باشید.
به این ترتیب میتوانید الگوی درست خود را پیدا کنید.
غرور کمتر، ثروت بیشتر. پسانداز پول، فاصله غرور و درآمد شماست و ثروت چیزی است که نمیتوانیم ببینیم. بنابراین برای ایجاد ثروت باید چیزهایی را که امروز میتوانید بخرید محدود کنید تا در آینده گزینههای بیشتری داشته باشید. صرف نظر از مقدار درآمدتان هیچگاه نمیتوانید ثروت بسازید مگر آن که بتوانید از تفریحی که امروز میتوانید با پولتان داشته باشید چشم بپوشید.
پول خود را طوری مدیریت کنید که بتوانید شب خواب راحت داشته باشید.
مدیریت پولتان جداست و اینکه هدفتان باید کسب بالاترین سوددهی یا پسانداز مقدار معینی از درآمدتان باشد. برخی افراد تا حداکثر سود ممکن را کسب نکنند، خواب راحت ندارند؛ برخی دیگر تنها وقتی احساس راحتی میکنند که با صرفهجویی تلاش کنند، هرکس به راه خودش. اما اساسِ «آیا این کار خیال مرا راحت میکند؟» بهترین راهنمای فراگیر برای تمامی تصمیمگیریهای مالی است.
اگر میخواهید سرمایهگذار بهتری باشید، قدرتمندترین و تنها کاری که میتوانید انجام دهید، افزایش افق زمانی است.
زمان قدرتمندترین نیرو در سرمایهگذاری است. باعث میشود داراییهای کوچک، بزرگ شوند و اشتباهات بزرگ محو. زمان نمیتواند شانس و ریسک را خنثی کند اما نتایج را به چیزی درخور افراد نزدیک میکند.
با خرابشدن اوضاع کنار بیایید. میتوانید نصف اوقات اشتباه کنید و همچنان ثروت بیاندوزید؛ چرا که گروه کوچکی از دلایل به بیشتر نتایج مربوطند. مهم نیست با پولتان چه میکنید، فقط لازم است با جواب نگرفتن از بسیاری کارها راحت کنار بیایید. دنیا همین است. پس همیشه باید عملکردتان را با نگاه به کل پورتفو بسنجید، نه سرمایهگذاریهای منفرد. اشکالی ندارد تعداد زیادی سرمایهگذاری ضعیف و تنها چند سرمایهگذاری برجسته داشته باشید، این معمولاً بهترین حالت ممکن است. قضاوت درباره عملکردتان هنگامی که تمرکز شما بر سرمایهگذاریهای منفرد بوده، باعث میشود بردها موجب غرور و باختها موجب پشیمانی تلقی شوند. از پول برای به دست آوردن کنترل زمانتان استفاده کنید؛ چون نداشتن کنترل زمان یک نیروی قوی و فراگیر برای از بین بردن شادی است. توانایی انجام هر کار که بخواهید، در زمانی که میخواهید، با کسی که میخواهید، برای مدت زمانی که میخواهید، بالاترین سودی را که در امور مالی وجود دارد به شما میدهد. بیشتر مهربان باشید و کمتر جلب توجه کنید. هیچکس به اندازه خودتان تحت تأثیر اموال شما قرار نمیگیرد.
شاید دلتان یک خودروی لوکس یا یک ساعت زیبا بخواهد، ولی چیزی که احتمالاً میخواهید احترام و تحسین است و با مهربانی و فروتنی راحتتر میتوانید به این خواسته برسید تا با اینترنت و مثل اسب دویدن.
پسانداز کنید. فقط پسانداز کنید. هیچ دلیل خاصی برای پسانداز کردن لازم ندارید. پسانداز برای خرید یک خودرو یا پیشپرداخت چیزی یا یک فوریت پزشکی خیلی خوب است، اما پسانداز برای چیزهای غیر قابل پیشبینی یا غیر قابل تعریف یکی از بهترین دلایل برای پسانداز است. زندگی زنجیرهای ادامهدار از غافلگیریهاست. پساندازی که به منظور خاصی انجام نشده، سرمایهای تأمینی است برای زمانی که زندگی شما را در بدترین موقعیت ممکن غافلگیر میکند.
هزینه موفقیت را معین کنید و آن را با طیب خاطر بپردازید؛ چرا که هیچ چیز ارزشمندی رایگان نیست. به یاد داشته باشید که اغلب هزینههای مالی بهای مشخص و قابل مشاهدهای ندارند. عدم قطعیت، شک و تردید و پشیمانی، هزینههای رایج دنیای مالیاند. این هزینهها معمولا ارزش پرداختن را دارند، اما باید با دید بها (قیمتی با ارزش پرداختن برای کسب دستاوردی خوب در ازای قیمت) به آنها نگریست نه به دید جریمه (مجازاتی که باید از آن اجتناب کنید). جایی برای اشتباه را جدی بگیرید. فاصله میان چیزی که ممکن است در آینده رخ دهد و چیزی که شما لازم دارید در آینده اتفاق بیفتد تا موفق شوید، همان چیزی است که به شما استقامت میبخشد. استقامت چیزی است که در طول زمان به پختگی اهمیت میبخشد. جایی برای اشتباه معمولاً شبیه به یک سرمایه تأمینی محافظهکارانه است، اما اگر شما را درون بازی نگه دارد میتواند هزینه خودش را بارها و بارها در طول زمان پرداخت کند. از افراط و تفریط در تصمیمگیریهای مالی اجتناب بورزید. اهداف و خواستههای هر کس در طول زمان تغییر میکند و هر چه تصمیمات گذشته شما افراطیتر باشند، در طول مسیر تکامل بیشتر ممکن است پشیمان شوید. باید ریسک را دوست داشته باشید؛ چون در طول زمان ارزشش را دارد. ولی در عین حال باید به شدت مراقب ریسکهای ویرانگر باشید؛ چرا که نمیگذارند در آینده دست به ریسکهایی بزنید که در طول زمان ارزشش را دارند. بازی خود را مشخص کنید و مطمئن شوید تحت تأثیر کسانی که مشغول بازی دیگری هستند، قرار ندارید. به شلوغی و نابسامانی احترام بگذارید. اشخاص باهوش، مطلع و منطقی ممکن است در امور مالی با یکدیگر مخالفت کنند؛ چرا که افراد مختلف اهداف و خواستههای بسیار متفاوتی دارند. هیچ جواب درست منحصر به فردی وجود ندارد؛ بلکه تنها یک پاسخ وجود دارد که به درد شما میخورد.
فصل بیستم: اعترافات
روانشناسی پول برای خودم
نویسنده در این فصل در مورد تاثیر روانشناسی پول بر تصمیمات شخصی زندگی خودش صحبت میکند. در صورت علاقه بیشتر میتوانید به متن کتاب مراجعه کنید.
سلام و عرض ادب
تشکر میکنم از محمد سجاد نقیان عزیز بابت خلاصه کتاب روانشناسی پول..ممنونم