ثروت ملل (The Wealth of Nations) کتابی غیرداستانی نوشته آدام اسمیت (Adam Smith)، اقتصاددان و فیلسوف اسکاتلندی است که در سال ۱۷۷۶ میلادی برای اولینبار منتشر شده است. آنچه میخوانید خلاصهای از این کتاب است که با تلاش تیم تولید محتوای UtoFX، به رایگان در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
دوره کلاسیک، یک نقطه عطف عملی و قابل دسترس در تاریخ اقتصاد محسوب میشود، دورهای که نام آدام اسمیت در هر کتاب درسی اقتصادی آورده شده است. با این حال، کل قدرت نوآوری اجتماعی و اقتصادی نظریههای اسمیت که امروزه اغلب به صورت تکهتکه و نادرست بازگو میشوند، تنها در محتوای آنها نمایان است. اسمیت در زمانی به شهرت رسید که دولتهای مطلق ملی، ذخایر فلزات گرانبهای جهان را در انحصار خود درآورده بودند و سعی میکردند تا از طریق سیاستهای صادراتی سختگیرانه، ثروت خود را افزایش دهند. انگیزه این دولتها، مفهومی کاملاً جدید از ثروت ملی بود؛ این که ثروت ملی از کار مردم آن کشور سرچشمه میگیرد و نه از میزان ذخایر طلای آن. بر اساس این ایده، بازارهای اقتصادی باید خود را به گونهای متعادل کنند که گویی بازار توسط «دست نامرئی» هدایت شده و از منافع شخصی هر فرد نشأت میگیرد. دولت، تنها باید یک چارچوب منظم و کالاها و خدمات عمومی خاص را ارائه دهد. اگرچه ممکن است که تصویر اسمیت از هماهنگی ایدهآل اقتصادی و اجتماعی، چند شکاف را در طول زمان ایجاد کرده باشد، اما ایدههای او طی ۲۵۰ سال گذشته، الهامبخش بسیاری از اقتصاددانان مشهور از جمله دیوید ریکاردو (David Ricardo)، ویلفردو پارتو (Vilfredo Pareto) و میلتون فریدمن (Milton Friedman) بوده است.
درباره نویسنده کتاب ثروت ملل
آدام اسمیت، فرزند یک حقوقدان بود که در ۵ ژوئن ۱۷۲۳ در کرککالدی (Kirkcaldy) واقع در کشور اسکاتلند به دنیا آمد. او فلسفه اخلاق را نزد فرانسیس هاتچسون (Francis Hutcheson) آموخت که آموزههایش، ترکیبی از ایدههای فیلسوفهای مانند جان لوک (John Locke) و دیوید هیوم (David Hume) بود. اسمیت پس از تحصیل در آکسفورد (Oxford) و گلاسکو (Glasgow) و مدتی تدریس، در سال ۱۷۵۱ به عنوان استاد منطق در دانشگاه گلاسکو شروع به کار کرد و یک سال بعد به عنوان استاد فلسفه اخلاق منصوب شد. در طول این مدت، او در تماس نزدیک با دیوید هیوم بود و ایدههای اخلاقی و اقتصادی او، آدام اسمیت را به طور قابلتوجهی تحت تأثیر قرار داد.
در سال ۱۷۶۳، اسمیت به عنوان معلم خصوصی، گلاسکو را برای یک سفر آموزشی دو ساله در فرانسه و سوئیس ترک کرد. اسمیت پس از آشنایی با تورگو (Turgot) و کوئسنی (Quesnay)، فیزیوکراتهای فرانسوی، ایده کار اصلی خود یعنی ثروت ملل را توسعه داد. با این حال، او آن را تا سال ۱۷۷۶ به پایان نرساند و منتشر نکرد. در سال ۱۷۷۹، اسمیت در ادینبورگ (Edinburgh) مشغول به فعالیت شد و در ۱۷ ژوئیه ۱۷۹۰ در همین شهر درگذشت. اسمیت اندکی قبل از مرگش، از دوستانش درخواست کرد تا تمام نوشتههای ناتمام او را نابود کنند.
- آدام اسمیت با اقدام مهم خود در سال ۱۷۷۶، یعنی تحقیق در مورد ماهیت و علل ثروت ملل، سنگ بنای اقتصاد کلاسیک را بنا نهاد.
- او از مداخله اقتصادی مرکانتیلیسمها انتقاد کرد و وظایف حفاظتی و سایر اقداماتی که مانع تجارت آزاد میشود را رد کرد. مرکانتیلیسم (مکتب سوداگری)، از تولیدکنندگان حمایت کرده و بر علیه مصرفکنندگان تبعیض ایجاد میکند. تولید کارآمد کالا، مستلزم تقسیم کار است.
- او معتقد بود که مبادله کالا، مستلزم تمایل عمومی به انجام معامله و وجود بازار است. هر چه بازار بزرگتر باشد، تبادل کالاها بهتر عمل خواهد کرد. توافق میان تأمینکنندگان و مشتریان، قیمت بازار را مشخص میکند.
- استفاده از ارز قابل قبول و همیشگی به عنوان وسیلهای برای مبادله، هزینههای مربوط به مبادله را کاهش میدهد.
- ارزش واقعی یک کالا، کاری است که برای ایجاد آن کالا انجام شده است. این قیمت واقعی نوسان ندارد؛ در حالی که قیمت اسمی ممکن است تغییر کند.
- هر چه مردم بتوانند به لحاظ اقتصادی آزادانهتر عمل کنند، بهرهوری بیشتری خواهند داشت. دولت نباید در رویدادهای اقتصادی دخالت کند؛ بلکه تنها باید حمایت، قانونگذاری و نهادهای عمومی خاصی را برای آن ارائه کند.
پیشرفت از طریق تقسیم کار
تقسیم کار، بهرهوری را به شدت بهبود بخشیده است. به جای این که یک کارگر به صورت انفرادی محصولی را از ابتدا تا انتها تولید کند، اکنون تولید را میتوان به مراحل جداگانه تقسیم کرد. برای مثال، ساخت یک محصولی مانند دستگیره شامل ۱۸ مرحله مختلف میشود. کارگری که آموزش ندیده است، ممکن است بتواند تنها چند دستگیره را در روز تولید کند. با این حال، اگر ۱۸ کارگر هر کدام فقط یک مرحله را اجرا کنند، میتوانند تا پایان روز چندین هزار دستگیره تولید کنند. در واقع تقسیم کار یکی از بزرگترین دستاوردهای جامعه مترقی محسوب میشود و این موضوع به دلیل این که مردم تمایل طبیعی به مبادله کالا دارند، بسط پیدا کرد. هر شخص، استعدادهای متفاوتی دارد و با کمک اقتصاد مبادلهای، هر یک از افراد دارای تخصص خواهند بود، به عنوان مثال نانوا نان میپزد و قصاب گوشت عرضه میکند.
بازار و اختراع پول
برای این که معامله انجام شود، تأمینکنندگان و مصرفکنندگان باید بازاری داشته باشند که در آن بتوانند با یکدیگر ملاقات کنند. اندازه بازار تأثیر مستقیم بر مقیاس تقسیم نیرویکار دارد؛ اگر بازار بسیار کوچک باشد، تخصص جواب نمیدهد. به عنوان مثال در یک روستای کوچک، هیچکس به خدمات باربری نیاز ندارد، با این حال در یک شهر بزرگ، باربریها مورد تقاضا هستند. در جایی که مسیرهای آبی وجود دارد، گاریها غیرضروری میشوند. کشتیها، کالاها را در فواصل دورتر به صورت سریعتر و کارآمدتری حمل میکنند؛ بنابراین انجام معاملات شتاب بیشتری میگیرند.
«تقسیم کار، با تقلیل کار هر انسان به یک عملیات ساده و با تبدیل این عملیات به تنها کار موجود در زندگی او، لزوماً موجب افزایش مهارت کارگر میشود.»
اما حملونقل بهتر، مشکلی را برای معاملهگران ایجاد میکند؛ اگر آنها نتوانند برای معاملات خود شریک و یا طرفی که کالاهایشان را میخواهد پیدا کنند، چه کاری میتوانند انجام دهند؟ اختراع پول به عنوان ابزاری برای معامله، این معضل را حل کرد. در ابتدا، ارز به شکل کالاهای طبیعی و یا حیوانات (مثلاً نمک یا دام) بود؛ اما در نهایت، مردم شروع به استفاده از فلزات گرانبها کردند که نه پوسیده میشد و نه ارزششان از دست میرفت. برای جلوگیری از کلاهبرداری، کشورها فلزات گرانبها را به صورت رسمی برجسته و مدرج کردند و پولهای سکهای را به وجود آوردند.
قیمت طبیعی و قیمت بازار
با این حال، ارزش واقعی یک کالا بر حسب هزینههای تولید آن بیان میشود، نه بر اساس پول. ارزش هر کالا برابر با نیروی کار لازم برای ایجاد آن است. به عنوان مثال، اگر کشتن یک سگ آبی نیاز به دو برابر تلاش برای کشتن یک گوزن داشته باشد، بنابراین یک سگ آبی ارزشی برابر دو گوزن خواهد داشت. ارزش واقعی، همان کاری است که با نرخ ارز بیان میشود.
«تمام کشورهای مختلف اروپا، هر وسیله ممکن برای انباشت طلا و نقره را در کشورهای مربوطه خود، مورد بررسی قرار دادهاند.»
با این روش محاسبه، ارزش یک کالا نوسان نخواهد داشت؛ چرا که همیشه مقدار کار یکسانی برای تولید آن لازم است. کار انجام شده روی کالا، همان قیمت واقعی آن کالا است. با این حال، قیمت اسمی ممکن است به طور مثال به دلیل کاهش ارزش طلا یا نقره، نوسان داشته باشد. بسته به این که یک جامعه فقیر یا ثروتمند است، کالاها قیمتهای معمولی یا طبیعی را ایجاد میکنند که تقریباً برابر با هزینه کار انجام گرفته بر روی آنها است.
عرضه و تقاضا
فروشنده یک کالا به طور معمول میخواهد برای خود سود ایجاد کند. اگر فروشنده نتواند سود حاصل کند، باید کالای خود را به قیمت خرید بفروشد؛ یعنی مبلغی که برای آن پرداخت کرده است. البته او از سود از دست رفته و عذاب این موضوع که به جای آن میتوانست پول خود را در کالاهای دیگری سرمایهگذاری کند، رنج خواهد برد.
«باید همیشه به خاطر داشت که نه هر کالا و یا مجموعهای از کالاها؛ بلکه کار انجام شده است که معیار واقعی ارزش نقره و همه کالاهای دیگر را ایجاد میکند.»
قیمت بازار، قیمتی است که فروشنده واقعاً میتواند به آن دست یابد و بستگی به رابطه میان عرضه و تقاضا در بازار دارد. اگر عرضه زیاد باشد، قیمت کاهش مییابد و برعکس، اگر کالایی کمبود عرضه داشته باشد، قیمت افزایش مییابد. اگر عرضه و تقاضا متعادل باشند، کالا احتمالاً به قیمت طبیعی خود فروخته خواهد شد. اگر عرضهکنندهای بتواند انحصار ایجاد کند، میتواند عرضه یک کالا را به طور مصنوعی پایین نگه داشته و در نتیجه بالاترین قیمت را برای آن دریافت کند.
پاداش و مزد کار
پیش از این که زمین به مالکیت خصوصی تبدیل شود و افراد ثروتمند مقادیر زیادی سرمایه جمعآوری کنند، کل درآمد حاصل از کار یک شخص، متعلق به خود او بود. اما امروزه کسانی که از دارایی استفاده میکنند، باید بخشی از درآمد حاصل از کار خود را در ازای آن بدهند. این امر در مورد افرادی که توسط افراد دیگر استخدام میشوند نیز صدق میکند؛ کارفرما همیشه بخشی از درآمد حاصل از کار کارگران را برای خود حفظ میکند. البته، کارفرمایان و کارگران میتوانند در مورد میزان پاداش اختلاف نظر داشته باشند؛ اگرچه این مبلغ هرگز نباید از سطح معیشت کمتر باشد. بازار کار در کنار بازار کالا وجود دارد، بدین صورت که اگر تقاضا برای نیروی کار افزایش یابد، تأمینکنندگان برای استخدام بهترین نیروی انسانی از یکدیگر پیشی میگیرند.
ترکیب و استفاده از سرمایه
قبل از تقسیم کار، هیچکس به سرمایه یا ذخایر انباشته نیازی نداشت. وقتی که افراد گرسنه میشدند، به شکار میرفتند. زمانی که به لباس نیاز داشتند، از پوست حیوانات استفاده میکردند. اما به محض ایجاد رویه تقسیم کار، مردم مجبور بودند مایحتاج خود از جمله مواد اولیه کار و خوراک و پوشاک برای خانواده خود را ذخیره کنند. هنگامی که مردم کالاها را ذخیره میکنند، برخی از آنها بیشتر از نیاز خود کالا جمع کرده و سعی میکنند مازاد آن را برای درآمدزایی بفروشند؛ لذا این کالاها به سرمایه آنها تبدیل میشود. کالاهایی که تولید و فروخته میشوند، «سرمایه در گردش» نامیده میشوند. ماشینآلات، ابزارها و یا اموال را «سرمایه ثابت» یا «داراییهای سرمایهای» مینامند.
«معیار واقعی این ارزش قابل مبادله چیست؟ یا قیمت واقعی کالاها کدام است؟»
به جز آن بخش از ثروت یک کشور که بلافاصله مورد استفاده قرار میگیرد و سود ایجاد نمیکند، تعاریفی که در مورد سرمایه فردی اعمال میشود، در مورد سرمایه ملی نیز صدق میکند. داراییهای سرمایهای یک کشور، شامل ماشینآلات، کسبوکارها، امکانات و حتی مهارتهای شهروندان آن میشود. سرمایه در گردش کشور شامل تمام پول در گردش، موجودی منابع و کالاهای آن است، خواه این کالاها نیمهتمام باشند و یا تمامشده. به مرور زمان، جوامع متوجه شدند که تولید و نگهداری سرمایه پولی تحت عنوان پول کاغذی نسبت به سکههای طلا و نقره آسانتر است. پول کاغذی تا زمانی که قدرت خرید آن ثابت باقی بماند، به اندازه ضرب سکه کارآمد، راحت و مطمئن است.
از بین رفتن زمین کشاورزی
استفاده از سرمایه را یک نظم طبیعی کنترل میکند. افرادی که از کار خود در مزارع امرار معاش میکنند، باید اکثر ثروت خود را در کشاورزی سرمایهگذاری کنند. بنابراین برای آنها، معامله و بازرگانی و یا حتی تجارت خارجی در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. اما این نظم، طی توسعه کشورهای مدرن اروپایی تغییر کرد. در آن زمان، تجارت خارجی بازرگانی را تقویت کرد و منجر به پیشرفتهای عظیم در کشاورزی شد. با این حال، پس از سقوط امپراتوری روم، مشاغل مربوط به کشت زمین و دامداری در اروپا شروع به تزلزل کردند. غارتگرانی که امپراتوری را ویران کردند، تجارت حاصلخیز میان شهرها و جمعیت روستایی را نیز از بین بردند، در نتیجه شهرها دچار ضعف شده و کشاورزان مزارع خود را ترک کردند.
آزادی و تملک
در این شرایط اروپای غربی قربانی فقر شد و تعدادی از بزرگان مالک زمین، زمینهای کشت نشده را در اختیار گرفتند. زمین معنای خود را به عنوان بیمهای برای معیشت افراد از دست داد و در عوض به نمادی از قدرت و حمایت مالکان آن تبدیل شد. کشاورزان این زمینها، به گونهای تابع اربابان فئودال خود یعنی مالکان زمین شدند؛ درواقع زمین، بذر و حیوانات را ملاک در اختیار داشتند. اساساً کشاورزان بردهای بیش محسوب نمیشدند و دقیقاً مانند آنان کار میکردند، یعنی هیچ وقت بیشتر از حد لازم کار نمیکردند. افراد تنها در صورتی تلاش میکنند که محصول پرباری داشته باشند که خودشان نیز بتوانند از ثمره کار بهره ببرند. هرچه آزادی بیشتری به کشاورز داده میشد، منجر به بهرهوری بیشتر، برداشت بهتر و به طور خلاصه ثروت بیشتر میشد.
ظهور شهرها
ساکنان شهرها، خیلی زودتر از جمعیت روستایی به آزادی و استقلال دست یافتند. حامیان شهرنشینی با ایجاد معافیتهایی مالیاتی از قبیل برداشتن عوارض پل و عبور و مرور، مالیات رأیگیری و سایر عوارض به صنعتگران و تاجران شهری امتیازاتی اعطا کردند. شهروندان از جنبههای دیگری نیز در شهر «آزاد» بودند؛ آنها میتوانستند شورای شهر را انتخاب کنند، در جوامع ادغام شوند و خودشان تصمیم بگیرند که چه کسی کالاها و اموال آنها را به ارث ببرد. به ساکنان شهر اجازه داده شد که دیوارهایی را به منظور حصار ایجاد کنند؛ در حالی که کشاورزان فاقد موانع حفاظتی بودند و بنابراین در معرض هرگونه حمله قرار میگرفتند. با این حال، رشد شهرها به نفع مردم روستایی نیز بود؛ زیرا شهرها بازارهای مناسبی را برای کالاهای کشاورزی فراهم میکردند. شهرنشینان زمینهای کشت نشده را میخریدند و شروع به کشت بر روی آنها میکردند. آنها همچنین نظم، قوانین و امنیت شهرها را به روستاهای اطراف گسترش دادند.
ایرادات سیستم بازرگانی
نظام اقتصادی بازرگانی شامل دو دیدگاه اساساً معیوب است. با این وجود، جوامع مختلف تقریباً کورکورانه از آن پیروی میکنند. باور اشتباه اول؛ اگر ملتی دارای مقادیر زیادی طلا و نقره باشد، ثروتمند محسوب میشود. از این رو، بسیاری از کشورها هدف خود را انباشتن مقادیر زیادی فلز گرانبها میدانند. برای حفظ ثروت کشور، مردم به شدت از صادرات این فلزات منع شدند و یا حداقل میتوان گفت که عوارض بالا، مانع از صادرات این نوع فلزات شد. خوشبختانه، بازرگانان موفق شدند تا دولت بریتانیا را آگاه کنند که اگرچه ابتدا باید برای کالاها طلا بپردازند، اما فروش مجدد کالاها به کشورهای دیگر میتواند حتی طلای بیشتری را به انگلستان بازگرداند. بنابراین، انگلستان ممنوعیت صادرات فلزات گرانبها را لغو کرد.
«کمبود پول همیشه محدود به ولخرجیهای نابجا نمیشود. این موضوع گاهی اوقات حتی برای کل بازرگانی و کشور همسایه نیز عمومیت پیدا میکند. معامله بیش از حد، دلیل اصلی رایج کمبود پول است.»
باور اشتباه دوم سیستم اقتصادی بازرگانی؛ حفظ تراز تجاری مثبت است. به عنوان مثال، بریتانیاییها به طور مداوم برای داشتن صادرات بیشتر از واردات، در حال تلاش بودند. در همین راستا در آنجا و مکانهای دیگر، بازرگانان اجازه نداشتند کالاهایی را که کشور خودشان میتوانست تولید کند را وارد کرده و یا هر گونه کالایی را از کشورهایی که تراز تجاری منفی با آن داشتند، وارد کنند.
در همان زمان، ایالتها راههای متفاوتی را برای تقویت صادرات پیدا کردند:
- آنها به صادرکنندگانی که کالاهای آنها در اصل مشمول عوارض دولتی بود، بازپرداخت اعطا کردند.
- برای انجام برخی از معاملات تجاری، یارانه میدادند.
- در قراردادهای تجاری دولتی ویژه، امتیازاتی را برای کالاهای کشور خود اختصاص میدانند.
- دولتها مستعمرههایی را ایجاد کردند که بازرگانان در آنجا امتیاز انحصاری (monopoly) داشتند.
« اگرچه ثروت کشور همسایه میتواند در شرایط جنگی و مناقشات سیاسی خطرناک باشد؛ اما مطمئناً در تجارت سودمند خواهد بود.»
کل این سیستم بازرگانی، سازهای فریبنده و بسیار خطرناک دارد، زیرا فقط به تولیدکنندگان و تاجران خدمت کرده و مصرفکنندگان را نادیده میگیرد. در نهایت اگر کالاهای داخلی با محصولات وارداتی بتوانند رقابت کنند، مصرفکنندگان نیز سود میبرند.
وظایف دولت
تلاش دولت برای تقویت یا محدود کردن اقتصاد در بخشهای مختلف، امری مضر است؛ چرا که به جای توسعه و پیشرفت، آن را خنثی میکند. هدف دولت باید ایجاد بستری آزاد برای تمامی فعالین بازار باشد. در حالی که که این افراد از قوانین و مقررات پیروی کنند، فقط باید در معرض نیروهای آزاد بازار قرار بگیرند. البته دولت وظایف خاصی دارد که افراد بخش خصوصی هرگز نمیتوانند آنها را انجام دهند. این وظایف عبارتند از:
دفاع ملی
اولین وظیفه دولت محافظت از شهروندان خود در برابر حملات است. بنابراین دولت باید یک ارتش یا حداقل یک شبه نیروی نظامی را در اختیار داشته باشد.
عدالت
برای اجرای حاکمیت قانون و جلوگیری از خشونت میان شهروندان، دولت باید دادگاه، اداره قضایی و پلیس را ایجاد کند.
مؤسسات عمومی
دولت باید تمام مؤسساتی را که افراد خصوصی نمیتوانند انتظار کسب سود از آن داشته باشند را در اختیار بگیرد. این مؤسسات شامل مدارس و دانشگاهها، کلیساها، خیابانها، پلها و کانالها میشوند.
«مردم در جوامع مختلف باید تا حد امکان و به تناسب تواناییهای خود، تحت حمایت دولت به آن کمک کنند.»
دولت برای انجام این وظایف، به درآمد حاصل از مالیات وابسته است. مالیات بر حقوق بازنشستگی، مالیات بر سود و مالیات بر حقوق از انواع متفاوت آن است. مهمترین اصل مالیات این است که مالیاتها باید بر اساس نرخ از پیش تعیینشده و ارزیابی منطقی از امکانات شهروندان، اخذ شوند. دولت تنها میتواند از بخشی از درآمد فرد که تحت حمایت دولت به دست آمده است، مالیات بگیرد.