تحولات بزرگ تاریخی اغلب از دل بحرانها و تنشهای انباشته شده بیرون میآیند. تاریخ بارها نشان داده که تغییرات عمیق اجتماعی و سیاسی، در لحظاتی که جامعه به نقطه جوش میرسد، رخ میدهند. در این مواقع، عوامل مختلفی مانند فشارهای اقتصادی، نارضایتیهای اجتماعی، و اختلافات سیاسی به هم پیوند میخورند و زمینهای را برای تحولاتی فراهم میکنند که گاهی به صورت ناگهانی و پیشبینی نشده ظاهر میشوند. این تحولات ممکن است مسیر تاریخ را بهطور کلی تغییر دهند و نظمهای جدیدی را بر جای گذارند.
همچنین، وقوع این تحولات نشان میدهد که هیچ قدرتی نمیتواند برای همیشه به همان شکل باقی بماند. عوامل درونی و بیرونی ممکن است باعث تضعیف ساختارهای قدیمی و ایجاد زمینه برای شکلگیری نظامهای جدید شوند. این تحولات نه تنها بازتابی از دینامیکهای سیاسی و اجتماعی هستند، بلکه نمایانگر تلاش ملتها برای دستیابی به حقوق و آزادیهایی است که پیش از آن از آنها محروم بودهاند. هر انقلاب یا تحول بزرگ، به نوبه خود، شاهدی بر این واقعیت است که جامعهها همواره در حال تغییر و تحول هستند و در هر برههای از تاریخ، نیرویی برای تغییر وجود دارد که میتواند به ناگهان به شکل یک انقلاب یا تغییرات اساسی دیگر بروز کند. در این مقالخ به بررسی انقلابخای ۱۹۸۹ و چگونگی سقوط اتحاد جماهیر شوروی میپردازیم.
انقلابهای ۱۹۸۹ و سقوط اتحاد جماهیر شوروی
انقلابهای ۱۹۸۹ که به عنوان انقلابهایی در راستای سقوط کمونیسم شناخته میشوند، مجموعهای از انقلابها هستند که در کشورهای بلوک شوروی اتفاق افتادند و در نهایت منجر به فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، خروج کشورهای اقماری شوروی و استقلال آنها شد.
انقلابهایی که گاهی به آنها پاییز ملل نیز گفته میشود (در مقابل اصطلاح بهار ملل که برای توصیف انقلابهای ۱۸۴۸ به کار میرود). همچنین انقلابهای ۱۹۸۹، به پایان جنگ سرد و عدم توازن قدرت در جهان کمک کرد و دورهای جدید از دنیای تک قطبی با محوریت ایالات متحده ایجاد شد.
اولین تظاهرات در قزاقستان و در سال ۱۹۸۶ آغاز شد. پس از آن در سال ۱۹۸۸ در لهستان جنبش اعتصابی تودهای کارگران شکل گرفت، روند انقلاب به مجارستان، آلمان شرقی، بلغارستان، رومانی و چکسلواکی نیز رسید. در ژوئن ۱۹۸۹، اتحادیه کارگری همبستگی لهستان در یک انتخابات نیمه آزاد به پیروزی قاطع رسید که منجر به سقوط مسالمت آمیز کمونیسم شد. تقریباً همزمان با این رخداد، مجارستان پرده آهنین مرز خود با اتریش را برچید. این رخداد منجر به تظاهرات گسترده خصوصاً در لایپزیگ آلمان شد که در نهایت منجر به فروپاشی دیوار برلین در نوامبر ۱۹۸۹ شد. این اتفاق نماد اتحاد مجدد آلمان شد. در نهایت در سال ۱۹۹۱، اتحاد جماهیر شوروی منحل شد و هفت کشور جدید استقلال خود را به دست آوردند. آخرین فصل از انقلابها در سال ۱۹۹۶، با استقلال کامل اوکراین ورق خورد. در این ده سال، تمام جهان در آشوب و هرج و مرج به سر میبرد. تورم بخش جدایی ناپذیر از روایت این دوره است و تقریبا تمام کشورهای شرق اروپا و حوزه بالکان درگیر نسل کشی، جنگ و هرج و مرج بودند.
اگرچه این دوره را دوره فروپاشی شوروی میدانند، اما تنها کشورهای کمونیستی نبودند که با فروپاشی مواجه شدند. موج انقلاب در سرتاسر جهان شکل گرفته بود. به عنوان مثال در سال ۱۹۸۶، انقلاب مردم فیلیپین به فروپاشی دیکتاتوری فردیناند مارکوس و خروج ایالات متحده از این کشور منجر شد. در آفریقای جنوبی رژیم آپارتاید دچار فروپاشی شد و دیکتاتوری نظامی پینوشه در شیلی نیز از بین رفت. انتقاضه اول مردم فلسطین علیه اسرائیل رخ داد و در کشورهای دیکتاتوری طرفدار غرب مانند نیکاراگوئه، پاراگوئه، کره جنوبی، سورینام و یمن نیز مردم قیامهایی انجام دادند که در برخی موارد به انقلاب منجر شد.
کشورهای مستقل شده از اتحاد جماهیر شوروی
اتحاد جماهیر شوروی یک کشور واحد نبود بلکه اتحادیهای از چند کشور مختلف بود که تحت ایده کمونیسم گرد هم آمده بودند. یکی از دلایل مهم فروپاشی این اتحادیه، موج رو به رشد ناسیونالیسم جهانی بود که منجر به تلاش کشورها برای زنده نگه داشتن فرهنگ ملی شده بود.
در ادامه به بررسی وضعیت کشورها در پیش و پس از انقلاب شوروی میپردازیم:
لهستان
در سال ۱۹۸۸ موجی از اعتصابات در لهستان شکل گرفت. این اعتصابات در نهایت منجر به قانونی شدن یک حزب جدید به نام حزب همبستگی کارگری در لهستان شد. اگرچه این قانونی شدن به راحتی انجام نگرفت و رهبران حزب با مقامات کمونیستی ساعتها بحث کرده و جلسه گذاشتند. در نهایت در انتخابات پارلمانی ۴ ژوئن ۱۹۸۹، حزب همبستگی با پیروزی خیره کننده توانست تمام کرسیهایی که مجاز به رقابت در آن بود، تصاحب کند.
در ۱۹ آگوست ۱۹۸۹، تادئوش مازوویچکی، که یک فرد کاتولیک و ضد کمونیست بود به عنوان نخست وزیر لهستان انتخاب شد و اتحاد جماهیر شوروی نیز اعتراضی نکرد. مازوویچکی به حکومت تک جزبی پایان داد و اولین دولت غیرکمونیستی در بلوک شرق را ایجاد کرد.
مجارستان
مجارستان از دهه ۱۹۸۰، اصلاحات سیاسی و اقتصادی را آغاز کرده بود اما این اصلاحات در سال ۱۹۸۸ و پس از جانشینی کارولی گروس به جای یانوش کادار اوج گرفت. در ۱۲ ژانویه سال ۱۹۸۹، پارلمان مجارستان «بسته دموکراسی» را تصویب کرد که شامل کثرتگرایی برای اتحادیههای کارگری، آزادی اجتماعات و مطبوعات، قانون جدید انتخابات و بازنگری در قانون اساسی بود.
تظاهرات در ۱۵ مارس همان سال دولت مجارستان را متقاعد کرد که با نیروهای سیاسی غیرکمونیست باب مذاکره را باز کند. همچنین مجارستان شروع به برچیدن حصار مرزی ۲۴۰ کیلومتری میان این کشور و اتریش کرد. این اقدام به طور فزایندهای آلمان شرقی و چکسلواکی را بیثبات کرد چرا که هزاران نفر از شهروندان آنها از طریق مجارستان به اتریش فرار کردند.
در ۱۸ سپتامبر پیشنویس بازنگری در قانون اساسی به امضا رسید که عملکرد احزاب سیاسی را آزاد میکرد. در نهایت در ۲۳ اکتبر ۱۹۸۹ رژیم کمونیستی مجارستان به طور رسمی ملغی شد. اشغال نظامی مجارستان توسط شوروی که از زمان جنگ جهانی دوم ادامه داشت، در ۱۹ ژوئن ۱۹۹۱ پایان یافت.
آلمان شرقی
باز شدن مرز مجارستان و اتریش حرکت آلمانیها به سمت مجارستان برای ورود به اتریش و سپس آلمان غربی را سرعت بخشید. تا سپتامبر ۱۹۸۹ بیش از ۳۰ هزار نفر از آلمان شرقی به آلمان غربی گریختند. با این حال، آلمان شرقی در اکتبر مرزهای خود با چکسلواکی را بست و این مساله انزوای آلمان شرقی را بیش از پیش کرد.
هزاران آلمانی در لایپزیگ به خیابانها آمدند تا علیه سیاستهای دولت تظاهرات کنند. شایعاتی به گوش میرسید که اریش هونکر، رهبر کمونیست آلمان به ارتش دستور شلیک داده است و ارتش در حال برنامهریزی برای ایجاد یک قتل عام گسترده است.
در ۶ اکتبر گورباچف به مناسبت چهلمین سالگرد تاسیس جمهوری دموکراتیک آلمان، از آلمان شرقی دیدن کرد. در این ملاقات گورباچف از مقامات آلمانی خواست که اصلاحات را بپذیرند.
در ۹ اکتبر، علیرغم شایعات در مورد برنامهریزی ارتش برای قتل عام تظاهر کنندگان دهها هزار آلمانی در لایپزیگ به خیابانها آمدند اما ارتش اقدامی انجام نداد.
فشارها علیه دولت آلمان شرقی افزایش مییافت و هونکر مجبور به کنارهگیری شد. مرز چکسلواکی در ماه نوامبر بازگشایی شد. دولت چکسلواکی به آلمانیها اجازه داد که بدون تشریفات بروکراتیک از طریق این کشور به آلمان غربی بروند.
در ۴ نوامبر تظاهرات در برلین شرقی نیز اوج گرفت. تظاهر کنندگان خواهان عبور از دیوار و رفتن به سمت آلمان غربی بودند. در ۹ نوامبر بالاخره مقاومت مقامات آلمان شرقی در هم شکست و اجازه دادند تا مردم به سمت المان غربی حرکت کنند. نگهبانان دیوار برلین نیز که از مافوق خود دستوری دریافت نکرده بودند اجازه دادند تا مردم از دروازه شهر به سمت آلمان غربی حرکت کنند. سپس مردم با استفاده از چکش و سایر ابزارها به جان دیوار افتادند و آن را از بین بردند. این لحظه، به عنوان لحظهای دراماتیک از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در نظر گرفته میشود.
در سال ۱۹۹۰، معاهدهای میان دو کشور امضا شد که در نهایت به اتحاد دوباره آلمان شرقی و غربی انجامید. آخرین سربازان روسیه در ۱ سپتامبر ۱۹۹۴ قلمرو آلمان شرقی سابق را ترک کردند.
چکسلواکی
در ۱۷ نوامبر ۱۹۸۹، پلیس ضد شورش تظاهرات مسالمت آمیز دانشجویان در پراگ را سرکوب کرد. روز بعد تظاهرات مشابهی در براتیسلاوا شکل گرفت که هیچ حادثهای نداشت. این بیعملی پلیس ضد شورش جرأت و جسارت مردم را بیشتر کرد. تظاهرات مردمی تا اواخر دسامبر ادامه داشت. تا اینکه دولت و اعضای حزب کمونیست استعفا دادند.
با استعفای دولت کمونیستی، دولت تک حزبی در چکسلواکی از بین رفت و موانع میان مرزهای این کشور با آلمان غربی و اتریش برداشته شد و اولین دولت غیرکمونیستی در چکسلواکی شروع به کار کرد. این کشور بعدها درگیر مشکلات داخلی شد که منجر به جدایی دو کشور جمهوری چک و اسلواکی شد.
بلغارستان
اولین تظاهرات در بلغارستان در اکتبر و نوامبر ۱۹۸۹ برای نگرانیهای زیست محیطی رخ داد. با شکسته شدن دیوار برلین، نودو ژیکوف رهبر قدیمی بلغارستان برکنار شد و پتار ملادینوف به عنوان رهبر جدید حزب کمونیست برگزیده شد. ملادینوف بلافاصله اصلاحاتی در قانون اساسی ایجاد کرد اما تظاهرات همچنان ادامه یافت.
در نهایت در دسامبر ۱۹۸۹ ملادینوف اعلام کرد که حزب کمونیست بلغارستان ایدئولوژی خود را کنار خواهد گذاشت و به انحصار قدرت در بلغارستان پایان میدهد. همچنین با تغییر در قانون اساسی، نقش رهبری حزب کمونیست بر سیاست بلغارستان حذف شد. در آوریل ۱۹۹۰، حزب کمونیست بلغارستان اسم خود را به حزب سوسیالیسم بلغارستان تغییر داد و در انتخابات همان سال پیروز شد.
رومانی
در رومانی بر خلاف کشورهای دیگر بلوک شرق، فروپاشی با درد زیادی همراه بود. چائوشسکو با شدت تمام تظاهرات را سرکوب میکرد. در ۲۱ دسامبر ۱۹۸۹، چائوشسکو دستور برگزاری تظاهرات در حمایت از خود را صادر کرد. اما در کمال تعجب او، جمعیت هنگام سخنرانی او را هو کردند.
دولت به ارتش دستور سرکوب تظاهرات را داد اما در ۲۲ دسامبر، ارتش رومانی به یکباره تغییر موضع داد. در آن روز اعلام شد واسیلی میله، وزیر دفاع رومانی نتوانسته است از عذاب وجدان به خاطر خیانت به رومانی خلاص شود و خودکشی کرده است.
منصبداران رومانی معتقد بودند که این میله توسط چائوشسکو به قتل رسیده است بنابراین به موج انقلاب پیوستند. ارتش و مردم به سمت ساختمان کمیته مرکزی حزب حرکت کردند و به زور درهای ساختمان را باز کردند. چائوشسکو و همسرش توانستند با کمک هلیکوپتر فرار کنند و دولت چائوشسکو سقوط کرد. در کریسمس همان سال، تلویزیون رومانی صحنه اعدام چائوشسکو را به نمایش گذاشت.
انقلاب رومانی خونینترین انقلاب در بلوک شرق بود که در طی آن بیش از ۱۰۰۰ نفر کشته شدند. حزب کمونیست رومانی پس از چائوشسکو نیز همچنان یک حزب پرقدرت در رومانی باقی ماند و تا سال ۲۰۱۴ تمام رؤسای جمهور این کشور از همین حزب بودند.
یوگوسلاوی
یوگوسلاوی بخشی از پیمان ورشو نبود اما نسخه خاص خود از کمونیسم را دنبال میکرد. رهبر مقتدر این کشور یعنی یوسیپ بروز تیتو توانسته بود از یوگوسلاوی یک ملت یک پارچه بسازد. منطقهای که یوگوسلاوی در آن حکومت میکرد شامل اکثریتی از صربها و کرواتها بود با اقلیتهای متنوع نژادی. حتی ادیان نیز در این منطقه متنوع بودند. کاتولیکها، پروتستانها، ارتدکسها و مسلمانها به طور همزمان در این منطقه زندگی میکردند.
در سال ۱۹۷۰ بهار کروواسی شکل گرفت که خواستار خودمختاری بیشتر بود. در پاسخ به این جنبش، قانون اساسی یوگوسلاوی در سال ۱۹۷۴ اصلاح شد و برخی اختیارات به جمهوریها و استانهای یوگوسلاوی داده شد.
اما پس از مرگ تیتو در سال ۱۹۸۰، تنشهای قومی افزایش یافت. نمایندگان حزب کمونیست اسلوونی و کروواسی که با نمایندگان حزب کمونیست صربستان به مشکل خورده بودند، از حزب خارج شده و عملاً به حزب کمونیست یوگوسلاوی پایان دادند.
اسلوونی در سال ۱۹۹۰ انتخابات آزادی در کشور خود برگزار کرد که به پیروزی ائتلاف ضد یوگوسلاوی به رهبری فرانیو توجمان منجر شد. در انتخابات کروواسی نیز اتحاد دموکراتیک کروواسی پیروز شد. انتخابات در بوسنی و هرزگوین و مقدونیه متعادلتر بود و در انتخابات صربستان و مونته نگرو، میلوشویچ پیروز شد.
رهبران اسلوونی و کرواسی شروع به تهیه برنامههایی برای جدایی از فدراسیون یوگوسلاوی کردند. اما این جدایی به راحتی امکان پذیر نبود. جنگ داخلی در یوگوسلاوی سالها ادامه پیدا و هزاران نفر در جریان این جنگ کشته شدند. ترکشهای جنگ داخلی یوگوسلاوی تا همین امروز هم ادامه دارد و کشورهای مستقل شده از این فدراسیون دشمنی دیرینه خود را فراموش نکردهاند به طوری که همچنان مسابقات ورزشی بین کشورهای این ناحیه محل تسویه حسابهای سیاسی قدیمی است.
آلبانی
در جمهوری سوسیالیستی خلق آلبانی، انور خوجه به مدت ۴۰ سال رهبری این کشور را به عهده داشت تا این که در سال ۱۹۸۵ درگذشت. رامیز آلیا جانشین انور خوجه انتخاب شد و اصلاحات سیاسی را آغاز کرد. در سال ۱۹۹۰، انتخابات آزاد در این کشور برگزار شد که همچنان کمونیستها را در قدرت ابقا کرد اما کمونیستها انتخابات پارلمانی را از دست دادند و در نهایت به یک دولت غیرکمونیست تن دادند.
مغولستان
مغولستان از سال ۱۹۱۱ و با فروپاشی سلسله چینگ مستقل شد. از آن زمان حزب خلق مغولستان قدرت را در دست گرفت. انقلاب در مغولستان کاملاً مسالمت آمیز انجام گرفت. در دسامبر ۱۹۸۹ اتحادیه دموکراتیک مغولستان اعلام وجود کرد.
اعتراضات در مغولستان پس از آن اوج گرفت که گری کاسپاروف در مصاحبهای ادعا کرد که شوروی میتواند با فروش مغولستان به چین مشکلات اقتصادی خود را حل کند. در جریان این انقلاب، مغولها با زنده کردن خط سنتی مغولی و گرامیداشت جنگیز خان مغول شروع به زنده کردن فرهنگ تاریخی خود کردند.
در نهایت مغولستان با یک شیب نرم و آرام به سمت آزادی سیاسی حرکت کرد. اگرچه همچنان حزب کمونیست در مغولستان قدرت زیادی دارد و بزرگترین شرکای تجاری این کشور همچنان چین و روسیه هستند؛ اما این کشور بهتدریج در حال حرکت به سمت شکل خاصی از دموکراسی است.
سایر کشورهای مستقل شده
بجز کشورهایی که گفته شد کشورهای دیگری نظیر قزاقستان، اوکراین، آذربایجان، گرجستان، بلاروس، مولداوی، ازبکستان، ترکمنستان و ارمنستان نیز از اتحاد جماهیر شوروی مستقل شدند؛ اما در اکثر این کشورها همچنان سیستم سیاسی پیش از فروپاشی شوروی پابرجا مانده است. در برخی از آنها حکومت حزبی به حکومت خانوادگی تبدیل شده است و رهبری حزب کمونیست از پدر به فرزند منتقل شده است.
این کشورها در نهایت در سال ۱۹۹۱ پس از فروپاشی کامل اتحاد جماهیر شوروی استقلال خود را به دست آوردند، اما همچنان حکومت سابق در آنها جریان دارد. اگرچه موج تظاهرات در این کشورها نیز شکل گرفت اما این تظاهرات سرکوب شد و به خاطر عدم اهمیت آنها برای کشورهای غربی، حمایتی از تظاهرات مردمی در این کشورها صورت نگرفت.
وضعیت اقتصادی پس از فروپاشی شوروی
پس از فروپاشی شوروی یک بحران اقتصادی شدید کل منطقه را فرا گرفت. در روسیه تورم به ۱۲۰۰ درصد رسید که منجر به سقوط دولت غربگرای بوریس یلتسین و ظهور پوتین شد. در سال ۱۹۹۸ و پیش از به قدرت رسیدن پوتین، تولید ناخالص داخلی روسیه به نصف دوران شوروی رسیده بود.
اکثر برنامههای اقتصادی در این دوران با شکست مواجه شد تنها برنامه موفقی که در این دوران پیادهسازی شد، طرح شوک درمانی بالسروویچ در لهستان بود که با آن هم با کمکهای مالی کشورهای غربی به نتیجه رسید.
اوله هاوریلیشین در مقالهای در سال ۲۰۰۷، اصلاحات اقتصادی کشورهای کمونیستی سابق را دستهبند کرده است:
- رشد سریع و پایدار: استونی، لتونی، لیتوانی، جمهوری چک، لهستان و اسلواکی
- توسعه آهسته اما پایدار: کرواسی، مجارستان، اسلوونی
- توسعه سریع اما شکست خورده: آلبانی، بلغارستان، مقدونیه، قرقیزستان، روسیه
- اصلاحات تدریجی: آذربایجان، ارمنستان، گرجستان، قزاقستان، اوکراین، تاجیکستان، رومانی
- اصلاحات محدود: بلاروس، ازبکستان، ترکمنستان
در سال ۲۰۰۴، اتحادیه اروپا کشورهای چک، استونی، مجارستان، لتونی، لیتوانی، لهستان، اسلواکی و اسلوونی را به زیر چتر حمایتی خود برد. پس از آن در سال ۲۰۰۷، رومانی و بلغارستان و در سال ۲۰۱۳ کروواسی نیز به این اتحادیه پیوستند.
در همین حال اتحادیه اقتصادی اوراسیا با کمک کشورهای ارمنستان، بلاروس، قزاقستان و روسیه تشکیل شد.
پس از فروپاشی بلوک کمونیستی، کشورهای شرق اروپا تبدیل به کارخانه تولید برای غرب اروپا شدند. نیروی کار ارزان قیمت در این کشورها، به کشورهای غربی کمک کرد تا محصولات خود را ارزانتر و با کیفیتتر تولید کنند. با این حال، این مساله مشکلاتی نیز داشته است. تفاوت معنادار اقتصاد غرب و شرق اروپا منجر به مهاجرت نیروی متخصص از کشورهای شرق به کشورهای غرب شده است.
برخی از سیاستمداران اروپایی، اتحادیه اروپا را نمونه جدید اتحاد جماهیر شوروی میدانند که سعی میکرد نظرات خود را به کشورهای مستقل تحمیل کند. به همین خاطر موج جدیدی از استقلال طلبی و راستگرایی افراطی در اتحادیه اروپا شکل گرفته است.
امروزه از شوروی به عنوان یک نمونه ناموفق از حکومت مرکزگرا یاد میکنند. برنامهریزی مرکزی که اگرچه توانست کشورهای بلوک شرق را به سرعت صنعتی کند، اما این صنعتی سازی با درد بسیار زیاد، با کشتار مردم بیگناه و سرکوب گسترده آنها همراه بود.
✔️ بیشتر بخوانید: آیا اتحادیه اروپا از بین میرود؟
سخنپایانی
با پایان یافتن انقلابهای ۱۹۸۹، جهانی که برای دههها تحت تاثیر ایدئولوژی کمونیسم و تعارضات قدرت بزرگ قرار داشت، شاهد تحولات بنیادینی شد. سقوط دیوار برلین و فروپاشی سریع رژیمهای کمونیستی در اروپای شرقی نمادی از پایان یک دوره تاریک و آغاز عصر جدیدی از دموکراسی و آزادیهای فردی بود. این تحولات نه تنها ساختار سیاسی منطقه را دگرگون ساخت، بلکه تاثیرات عمیقی بر تعادل قدرت جهانی و روابط بینالمللی داشتند.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کشورهای مستقل شده با چالشهای فراوانی مواجه شدند. انتقال از اقتصادهای مرکزیسازی شده به بازارهای آزاد، ایجاد نهادهای دموکراتیک، و مدیریت تنشهای قومی و ملیگرایانه از جمله مسائلی بودند که نیازمند تلاشهای مستمر و سیاستگذاریهای هوشمندانه بودند. بسیاری از این کشورها در مسیر پیشرفت و توسعه قرار گرفتند، اگرچه برخی دیگر با مشکلات اقتصادی و سیاسی پیچیدهای دست و پنجه نرم کردند که میراث این دوره است.
در نهایت، انقلابهای ۱۹۸۹ به عنوان نقطه عطفی در تاریخ معاصر شناخته میشوند که تأثیرات بلندمدتی بر جوامع و کشورها داشتهاند. این رویدادها نشان دادند که تغییرات اجتماعی و سیاسی میتوانند به صورت مسالمتآمیز و با مشارکت گسترده مردم به وقوع بپیوندند. درسهایی از این تحولات، همچنان در تلاشهای مدرن برای ایجاد جوامع عادلانهتر و دموکراتیکتر مؤثر هستند و یادآور این هستند که قدرت مردم میتواند مسیر تاریخ را به سوی آزادی و توسعه هدایت کند.