
فهرست مطالب
نمایش
در جغرافیای سیاسی خاورمیانه، نقاطی وجود دارند که فراتر از مختصات نظامی یا اقتصادی، به اهرمهای واقعی قدرت تبدیل شدهاند. تنگه هرمز، باریکهای آبی میان خلیج فارس و دریای عمان، یکی از این نقاط کلیدی است؛ مسیری که حدود یکپنجم نفت مصرفی جهان از آن عبور میکند و هر تکانهای در آن، میتواند معادلات انرژی، امنیت و تجارت جهانی را دگرگون سازد. این تنگه، نهفقط محل تردد نفتکشها، بلکه میدان خاموشی برای تقابل ارادهها و ابزارهای بازدارندگی در سطح بینالمللی است.
با بالا گرفتن تنشها در منطقه و تشدید فشارهای خارجی بر ایران، بار دیگر زمزمههایی از «گزینه بستن تنگه هرمز» در تحلیلها شنیده میشود؛ گزینهای که هرچند بهندرت مورد استفاده عملی قرار گرفته، اما همواره در لایههای تصمیمسازی بهعنوان یک ظرفیت بالقوه راهبردی مطرح بوده است. این مقاله، در پی بررسی ابعاد ژئوپلیتیکی، فنی و اقتصادی این سناریو است تا تصویری دقیقتر از پیامدهای احتمالی چنین تصمیمی، هم برای ایران و هم برای نظام بینالملل ارائه دهد.
زمینه تاریخی تنگه هرمز: از تهدید تا ابزار راهبردی
تنگه هرمز یکی از معدود نقاط ژئوپلیتیکی جهان است که حتی ذکر نامش کافیست تا بازارهای انرژی و امنیت منطقهای بهواکنش واداشته شوند. این گذرگاه باریک دریایی، که خلیج فارس را به دریای عمان و اقیانوس هند متصل میکند، از دیرباز شاهراه انتقال انرژی جهان بوده است.
براساس دادههای آژانس بینالمللی انرژی، بهطور میانگین روزانه بیش از ۱۵ تا ۱۸ میلیون بشکه نفت خام از طریق این تنگه جابهجا میشود؛ یعنی نزدیک به یکپنجم از کل مصرف روزانه نفت جهان.
1000 دلار بونوس قابل ضرر دریافت کنید
بونوس 70 درصد قابل ضرر و دراودان
این بونوس ویژه مخاطبین یوتوفارکس است و همچنین قابل ضرر و از دست دادن است. برای دریافت بونوس از طریق لینک زیر ثبت نام کنید. برای جزئیات بیشتر صفحه بونوس را مشاهده کنید.
اما نقش تنگه هرمز صرفاً به ترانزیت انرژی محدود نمیشود. این گذرگاه از اواسط قرن بیستم به اینسو، بارها در متن تحولات منطقهای و بینالمللی قرار گرفته و بهتدریج جایگاه خود را بهعنوان ابزار بازدارندگی ژئوپلیتیکی تثبیت کرده است. نخستین نمود جدی این نقش در دهه ۱۳۶۰ خورشیدی (۱۹۸۰ میلادی) و در جریان جنگ نفتکشها آشکار شد. در آن دوران، با بالا گرفتن جنگ ایران و عراق و حمله دو طرف به زیرساختهای نفتی یکدیگر، مسیر کشتیرانی در خلیج فارس به یکی از خطرناکترین آبراههای جهان تبدیل شد.
عراق با حمایت کشورهای غربی، از جمله کمکهای اطلاعاتی ایالات متحده، اقدام به حمله به نفتکشهای حامل نفت ایران کرد. ایران نیز در پاسخ، تهدید به مقابله بهمثل کرد و از قایقهای تندرو و مینهای دریایی برای محدودسازی تردد در خلیج فارس بهره گرفت. این درگیریها منجر به دخالت مستقیم نیروی دریایی آمریکا و اسکورت نفتکشهای کویتی و عربستانی تحت پرچم آمریکا شد؛ رویدادی که بعدها زمینهساز عملیات آخوندک و ساقط شدن هواپیمای مسافربری ایران ایر توسط ناو وینسنس در تیرماه ۱۳۶۷ گردید.
در دهههای پس از آن، هرگاه فشارهای بینالمللی بر ایران افزایش یافته یا تحریمهای اقتصادی تشدید شده، موضوع بستن تنگه هرمز بهعنوان یک گزینه بالقوه در ادبیات سیاسی و رسانهای مطرح شده است. در سال ۱۳۹۰، پس از اعمال دور جدیدی از تحریمهای اتحادیه اروپا بر صادرات نفت ایران، برخی مقامات نظامی ایران اعلام کردند در صورت تهدید منافع ملی، امکان بسته شدن تنگه وجود دارد. این هشدار موجب واکنش سریع بازار جهانی شد و قیمت نفت در کمتر از ۴۸ ساعت بهطور چشمگیری افزایش یافت.
نکته کلیدی اینجاست که حتی اگر بستن کامل تنگه هرمز از منظر عملیاتی دشوار و پرهزینه باشد، صرف طرح این احتمال نیز بهعنوان یک اهرم تأثیرگذار در معادلات منطقهای و بینالمللی عمل میکند. تنگه هرمز، بهمثابه حلقه اتصال انرژی شرق و غرب، امروز نهتنها یک مسیر دریایی بلکه بخشی از معماری بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران است؛ ابزاری که کارکرد آن از سطح نظامی فراتر رفته و به حوزه دیپلماسی، اقتصاد و راهبرد کلان منطقهای امتداد یافته است.
از فردو تا هرمز: احتمال بازتعریف گزینههای پاسخ ایران
در نخستین ساعات بامداد روز شنبه ۲ تیر ۱۴۰۳ (۲۲ ژوئن ۲۰۲۵)، سه تأسیسات حساس هستهای ایران؛ فردو، نطنز و مرکز تحقیقات اصفهان، هدف حملات هوایی مشترک ایالات متحده و اسرائیل قرار گرفتند. بهگفته مقامات آمریکایی، این عملیات با استفاده از بمبافکنهای رادارگریز B-2 و موشکهای نقطهزن دقیق انجام شد؛ اقدامی که بهگفته آنها با هدف «کاهش ظرفیت غنیسازی ایران» طراحی شده بود. سازمان بینالمللی انرژی اتمی نیز ضمن تأیید وقوع انفجارها، اعلام کرده که تاکنون نشانهای از نشت رادیواکتیو در سایتها گزارش نشده است.
در واکنش به این تحولات، مقامات جمهوری اسلامی ایران این حمله را نقض آشکار حقوق بینالملل و تعرض به حاکمیت ملی کشور قلمداد کردهاند. وزیر امور خارجه در بیانیهای رسمی، اقدام نظامی علیه تأسیسات هستهای تحت نظارت آژانس را «پایان دیپلماسی سازنده» توصیف کرد و تأکید نمود که ایران حق خود را برای اتخاذ تصمیماتی متناسب با تهدیدات محفوظ میداند. بهدنبال این واکنشها، جلسه فوقالعاده شورای عالی امنیت ملی برگزار شد و برخی گزارشها حاکی از آن است که یکی از گزینههای مورد بحث در سطح راهبردی، استفاده از ظرفیت بازدارنده تنگه هرمز در پاسخ به تشدید فشارهای خارجی بوده است.
اگرچه تا لحظه نگارش این گزارش، تصمیمی رسمی در خصوص اعمال محدودیت در تردد نفتکشها از سوی منابع دولتی اعلام نشده، اما برخی چهرههای نظامی و پارلمانی با ادبیاتی محتاطانه، نسبت به «بازتعریف رفتار منطقهای ایران» هشدار دادهاند. بهنظر میرسد حمله به فردو و سایر تأسیسات، صرفاً یک رویداد نظامی نبوده، بلکه بخشی از یک تغییر فاز در منازعهای بزرگتر است؛ تغییری که میتواند تنگه هرمز را بار دیگر به کانون تصمیمسازیهای ژئوپلیتیکی بدل سازد.
✔️ بیشتر بخوانید: فردو؛ معمایی در دل کوه که محاسبات جهانی را به چالش کشیده است
ظرفیتهای عملیاتی ایران: از مینگذاری تا دفاع دریایی
در صورت ورود بحرانهای منطقهای به مرحلهای که تنگه هرمز به یکی از نقاط تمرکز واکنشهای جمهوری اسلامی ایران تبدیل شود، پرسش کلیدی آن است که ایران از چه ظرفیتهایی برای ایجاد محدودیت در این آبراه استراتژیک برخوردار است. بررسیها و تحلیلهای بینالمللی از سالها پیش، نیروی دریایی ارتش و بهویژه نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بهعنوان بازیگران کلیدی در این سناریو معرفی کردهاند؛ نیروهایی که در سالهای اخیر به توسعه تاکتیکهای نامتقارن، تحرکپذیر و پُرهزینه برای طرف مقابل تمرکز داشتهاند.
یکی از ابزارهایی که بهطور مکرر در تحلیلها ذکر میشود، استفاده از مینهای دریایی غیرقابل شناسایی یا دشوار برای خنثیسازی است. ایران در دهههای اخیر به دانش بومی ساخت انواع مینهای کفنشین، مغناطیسی و صوتی دست یافته و رزمایشهای متعددی نیز برای تمرین بهکارگیری آنها در منطقه هرمز برگزار کرده است. از سوی دیگر، استفاده از ناوچهها و قایقهای تندرو مسلح به راکت، موشکهای ضدکشتی و سیستمهای انتحاری بدونسرنشین به یکی از ویژگیهای شناختهشده نیروی دریایی سپاه تبدیل شده است. این قایقها، بهدلیل اندازه کوچک، سرعت بالا و قابلیت مانور در مناطق کمعمق، برای مقابله با کشتیهای بزرگ و یگانهای کلاسیک دریایی طراحی شدهاند.
در سناریوهای شبیهسازیشدهای که در مراکز پژوهشی غربی مورد تحلیل قرار گرفتهاند، اجرای عملیات ایذایی با قایقهای تندرو، استفاده از مینهای هوشمند در نقاط خاص کریدور عبور نفتکشها، و گسیل یگانهای پنهانکار به سمت ناوهای آمریکایی از جمله مدلهای عملیاتی در نظر گرفته شدهاند. البته، این سناریوها عمدتاً با هدف ارزیابی آمادگی دفاعی غرب تدوین شدهاند و نمیتوان آنها را بازتابی دقیق از نیت یا برنامه رسمی ایران دانست. با این حال، وجود چنین ظرفیتهایی از نگاه بسیاری از تحلیلگران بهمنزله یک عامل بازدارنده بالفعل تلقی میشود؛ عاملی که نهتنها هزینه هرگونه تقابل مستقیم را بالا میبرد، بلکه در محاسبات ژئوپلیتیکی نیز بهطور بالقوه ایجاد توازن میکند.
در مجموع، آنچه در ارزیابی توان عملیاتی ایران در منطقه هرمز اهمیت دارد، انعطافپذیری، چابکی و رویکرد نامتقارن نیروهای مستقر در منطقه است؛ رویکردی که مبتنی بر تحرکپذیری و قدرت درگیری سریع طراحی شده و بهویژه در سناریوهایی که پای منافع حیاتی کشور در میان است، به یکی از ستونهای اصلی بازدارندگی بدل میشود.
پیامدهای اقتصادی بستن تنگه هرمز
تنگه هرمز یکی از معدود نقاط روی کره زمین است که با یک تصمیم یا حتی تهدید درباره آن، بازارهای جهانی در عرض چند ساعت دستخوش نوسان میشوند. عبور روزانه بیش از ۱۵ میلیون بشکه نفت خام و فرآوردههای نفتی از این مسیر، آن را به ستون فقرات تجارت انرژی جهان بدل کرده است. هرگونه اختلال در تردد از تنگه، میتواند بلافاصله قیمت نفت را افزایش دهد؛ بهگونهای که طبق پیشبینی بانکهای سرمایهگذاری بینالمللی، در صورت بستهشدن کامل یا حتی محدود هرمز، بهای جهانی نفت میتواند تا ۱۰ الی ۲۰ درصد جهش کند. در شرایط فعلی، که بازارهای انرژی پیشاپیش با کمبود عرضه و بیثباتی سیاسی روبهرو هستند، حتی یک سیگنال محدود از سوی ایران، برای دامنزدن به شوک قیمتی کافی خواهد بود.
این تأثیر تنها به نفت محدود نمیشود. زنجیرهای از فرآوردههای پتروشیمی، گاز مایع (LNG)، و حملونقل کشتیرانی نیز از این تنگه عبور میکنند. افزایش قیمت انرژی میتواند موجب افزایش هزینه تولید در اقتصادهای واردکننده انرژی، تشدید تورم جهانی و کاهش رشد اقتصادی در برخی مناطق آسیا و اروپا شود. در عین حال، کشورهایی مانند عربستان و امارات که مسیرهای جایگزین برای صادرات دارند (مانند خط لوله فجیره)، نیز در کوتاهمدت قادر نخواهند بود تمامی حجم ترافیک دریایی را از مسیرهای دیگر منتقل کنند؛ موضوعی که بر دامنه بحران خواهد افزود.
اما در سوی دیگر، نباید از تبعات اقتصادی چنین سناریویی برای خود ایران غافل شد. اگرچه تهدید بستن هرمز بهعنوان یک ابزار بازدارنده عمل میکند، اما در صورت اجرای عملی و تداوم آن، دسترسی ایران به بازارهای صادراتی انرژی و درآمدهای ارزی نیز بهشدت تحتتأثیر قرار خواهد گرفت. علاوه بر آن، احتمال وضع تحریمهای ثانویه یا واکنشهای تجاری شدیدتر از سوی قدرتهای جهانی، میتواند فشار مضاعفی بر اقتصاد کشور وارد کند.
در نتیجه، هرگونه تصمیم در مورد استفاده از این ابزار، نیازمند محاسبه دقیق هزینه-فایده است. افزایش قدرت چانهزنی سیاسی ایران در برابر فشار خارجی، تنها زمانی اثربخش خواهد بود که با حفظ ثبات داخلی و مدیریت پیامدهای اقتصادی همراه شود. این تعادل، همان نقطهای است که سیاستگذاران باید در ارزیابی سناریوی تنگه هرمز، آن را با دقت در نظر بگیرند.
واکنش بینالمللی به سناریوی هرمز؛ آزمونی برای موازنه قدرت
در نظام بینالملل امروز، کمتر رویدادی میتواند اجماع فوری و چندجانبه میان بازیگران رقیب ایجاد کند؛ اما تهدید به اختلال در تردد از تنگه هرمز یکی از معدود سناریوهایی است که چنین قابلیتی دارد. این گذرگاه، نهتنها گلوگاه حیاتی انرژی جهان، بلکه بخشی از منافع مشترک اقتصادهای وابسته به واردات نفت، از شرق آسیا تا اروپای غربی است. در چنین فضایی، هر تصمیم ایران درباره تنگه هرمز، مستقیماً با واکنش قدرتهای جهانی همراه خواهد شد.
ایالات متحده آمریکا، از زمان جنگ نفتکشها در دهه ۱۹۸۰ تاکنون، بهصورت سنتی خود را ضامن امنیت کشتیرانی در خلیج فارس معرفی کرده است. ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا که مقر آن در بحرین است، با هدف حفظ امنیت مسیرهای تجاری فعالیت میکند و بارها در بیانیههای رسمی تأکید کرده که هرگونه تهدید علیه آزادی ناوبری دریایی، «غیرقابل قبول» خواهد بود. در کنار واشنگتن، متحدان سنتی آن مانند بریتانیا و فرانسه نیز از طریق ائتلافهای دریایی (نظیر Sentinel) حضور فعال در منطقه دارند و آمادگی واکنش هماهنگ را حفظ کردهاند.
از سوی دیگر، قدرتهای شرقی همچون چین و روسیه که در سالهای اخیر روابط اقتصادی و سیاسی خود با تهران را تقویت کردهاند، موضعی پیچیدهتر دارند. چین، بهعنوان یکی از بزرگترین واردکنندگان انرژی از خلیج فارس، خواهان ثبات در عبور و مرور دریایی است؛ با این حال، مخالفت پکن با یکجانبهگرایی آمریکا ممکن است باعث شود در مواجهه با چنین بحرانی، نقش میانجیگر یا تعدیلکننده ایفا کند. روسیه نیز با وجود همراهی سیاسی با ایران در برخی عرصهها، نگران آن است که هرگونه اختلال در بازار انرژی، توازن شکننده موجود در بازارهای جهانی را برهم زند؛ بهویژه در شرایطی که خود نیز صادرکننده بزرگ انرژی است.
با اینحال، آنچه اهمیت بیشتری دارد، تحلیل اثربخشی تهدید ایران به بستن تنگه هرمز از منظر سیاسی و روانی است. در تجربههای پیشین، صرف اعلام چنین امکانی، اثرات قابلتوجهی در بازار انرژی و ادبیات دیپلماتیک بینالمللی داشته است. اما در صورتی که تهدید به اقدام واقعی منجر شود، مسیر تصمیمگیری در پایتختهای غربی میتواند به سمت مداخله فعال سوق یابد؛ سناریویی که میتواند پیچیدگیهای دیپلماتیک، امنیتی و حتی اقتصادی را برای همه طرفها افزایش دهد.
در این چارچوب، تهدید به بسته شدن هرمز، صرفاً یک اقدام فنی یا نظامی نیست؛ بلکه نوعی نمایش قدرت هدفمند است که در آن، ایران تلاش میکند هزینههای بیثباتسازی را برای طرفهای مداخلهگر بالا ببرد. میزان اثربخشی این ابزار، وابسته به آن است که چگونه پیام تهران در عین حفظ مشروعیت سیاسی، بتواند بهگونهای منتقل شود که طرف مقابل را به بازنگری در رفتار خود وادارد، بیآنکه بهانهای برای اقدامات شتابزده فراهم آورد.
ابعاد راهبردی تنگه هرمز؛ میان بازدارندگی هدفمند و ریسکهای ساختاری
در فضای سیاست بینالملل، آنچه یک ابزار را قدرتمند میکند، لزوماً استفاده از آن نیست، بلکه باور به توان استفاده از آن است. تنگه هرمز دقیقاً در چنین موقعیتی قرار دارد؛ ابزاری که ایران طی چهار دهه گذشته، آن را در مرکز معماری بازدارندگی خود حفظ کرده و همواره از آن بهعنوان یک پیام استراتژیک بهره برده است. با افزایش فشارهای خارجی، استفاده از این ظرفیت؛ چه بهصورت عملیاتی و چه در قالب تهدید ضمنی، به یک گزینه راهبردی بدل میشود که مستلزم بررسی دقیق هزینهها و فایدههای بالقوه آن است.
از منظر اقتصادی، بستن یا حتی محدودسازی هرمز میتواند اثرگذاری فوری بر بازار انرژی داشته باشد و هزینههای تصمیمات طرفهای مقابل را افزایش دهد؛ اما در عین حال، ریسک ایجاد ناپایداری در اقتصاد داخلی کشور، افزایش تحریمهای هدفمند و محدودیت در صادرات انرژی ایران را نیز به همراه دارد. در بُعد سیاسی، چنین اقدامی میتواند قدرت چانهزنی تهران را تقویت کند و توازن قوا را در صحنه دیپلماتیک به چالش بکشد؛ با اینحال، اگر بهدرستی مدیریت نشود، ممکن است زمینهساز شکلگیری ائتلافهای بینالمللی برای مهار ایران شود؛ ائتلافهایی که از ابزار فشار اقتصادی تا حضور نظامی گسترده در منطقه را در بر میگیرند.
در این میان، سناریوهای پیشرو بسیار متنوعاند. در خوشبینانهترین حالت، تهدید محدود و زمانبندیشده ایران برای اعمال فشار سیاسی، بدون ورود به درگیری مستقیم، میتواند موجب عقبنشینی نسبی طرف مقابل و باز شدن فضای مذاکره شود. سناریوی دوم، شامل واکنش متقابل محدود و مدیریتشده است که توازن بازدارندگی را تقویت میکند اما پرهزینه و مخاطرهآمیز خواهد بود. در سناریوی سوم، که کماحتمالتر اما پرخطر است، تنش از کنترل خارج میشود و منطقه بهسمت بحران فراگیر انرژی یا درگیری نظامی میرود؛ نتیجهای که نه ایران و نه قدرتهای جهانی از آن سود نخواهند برد.
در نهایت، تنگه هرمز همچنان برگ برندهای در دست ایران است؛ برگی که بازی درست یا نادرست آن، میتواند پیامدهایی فراتر از مرزهای جغرافیایی داشته باشد. تصمیمگیری درباره چگونگی بهرهگیری از این ابزار، نیازمند درکی واقعگرایانه از مختصات اقتصادی، ملاحظات سیاسی و ظرفیتهای نظامی است. هنر سیاستگذاری در این شرایط، نه در واکنش احساسی، بلکه در تنظیم دقیق پیام، مدیریت تنش و حفظ قدرت بدون عبور از مرزهای غیرقابل بازگشت نهفته است.
تنگه هرمز در بزنگاه تصمیم؛ جمعبندی سناریوهای پیشروی ایران
تحولات اخیر پیرامون حمله به تأسیسات هستهای ایران و واکنشهای داخلی و بینالمللی، بار دیگر کشور را در نقطهای قرار داده که تصمیمگیری در آن، نهفقط بر آینده منازعه جاری، بلکه بر موقعیت منطقهای و جهانی ایران تأثیرگذار خواهد بود. تنگه هرمز، بهعنوان یک ابزار راهبردی، در مرکز این معادله قرار دارد. اکنون، سیاستگذاران در تهران با طیفی از سناریوها مواجهاند که هر یک میتواند پیامدهایی متفاوت بههمراه داشته باشد.
- سناریوی نخست: عدم واکنش مستقیم. در این گزینه، ایران ترجیح میدهد با حفظ خویشتنداری و استفاده از ابزارهای دیپلماتیک، واکنشی رسمی یا عملیاتی به اقدام اخیر نشان ندهد. این مسیر هرچند ممکن است از تنشهای فوری جلوگیری کند، اما میتواند از دید برخی تحلیلگران به تضعیف بازدارندگی تعبیر شود.
- سناریوی دوم: واکنش نمادین و پیاممحور. در این حالت، ایران ممکن است با اقداماتی نظیر برگزاری رزمایش دریایی در خلیج فارس، ارسال پیامهای هشدارآمیز، یا افزایش سطح آمادهباش، صرفاً پیام قدرت و هشدار به طرف مقابل ارسال کند؛ بدون آنکه وارد حوزه اقدام سختافزاری شود.
- سناریوی سوم: واکنش محدود و هدفمند. این سناریو شامل اقدامات عملیاتی مدیریتشده، مانند اعمال محدودیت موقت بر عبور نفتکشها یا مانورهای تاکتیکی در تنگه هرمز است. چنین اقدامی میتواند توازن بازدارندگی را احیا کند، بدون آنکه الزاماً به درگیری مستقیم نظامی منجر شود.
- سناریوی چهارم: پاسخ تمامعیار و فعالسازی کامل ظرفیت بازدارندگی. این مسیر که پرریسکترین گزینه است، در صورت انتخاب، به بسته شدن رسمی تنگه هرمز یا اقدامات گسترده در منطقه منجر میشود. هرچند این سناریو پیامدهای شدیدی برای اقتصاد جهانی بهدنبال دارد، اما واکنش جامعه بینالمللی و احتمال وقوع درگیری گسترده را نیز بهشدت افزایش میدهد.
در نهایت، مسیر پیشرو برای ایران باید ترکیبی از قدرت، محاسبه و هوشمندی باشد. تنگه هرمز، اگرچه ابزاری برای نمایش اقتدار است، اما بازی با آن، نیازمند درک عمیق از هزینهها، پیامدها و فرصتهای استراتژیک است. تصمیمگیری در این بزنگاه تاریخی، نهتنها معادلات منطقه را شکل خواهد داد، بلکه بر توازن قدرت جهانی نیز اثرگذار خواهد بود.
✔️ بیشتر بخوانید: سناریوهای پیشروی ایران در صورت خروج از پیمان NPT
سخن پایانی
تنگه هرمز در تمام دهههای گذشته نهفقط یک گذرگاه دریایی، بلکه نمادی از ظرفیت راهبردی ایران در مواجهه با فشارهای بیرونی بوده است. اکنون، در شرایطی که سطح تنشها به یکی از بالاترین نقاط خود رسیده و معادلات امنیتی منطقه در حال بازآرایی است، نقش این تنگه بیش از پیش برجسته شده است. هرچند استفاده از ظرفیتهای هرمز میتواند بازدارنده و پرپیامد باشد، اما تصمیم درباره چگونگی بهرهگیری از آن، نیازمند ملاحظهای دقیق میان منافع ملی، ثبات داخلی و بازخوردهای بینالمللی است.
در چنین بزنگاهی، سیاستگذاران با وظیفهای دشوار روبهرو هستند: ارسال پیام قاطع به طرفهای متخاصم، بدون آنکه ناخواسته مسیر بهسوی یک بحران تمامعیار باز شود. حفظ توازن بین اقتدار و تدبیر، همان نقطهای است که آینده نقش ایران در منطقه و نظام بینالملل را رقم خواهد زد. تنگه هرمز میتواند همچنان ابزار چانهزنی مؤثر باقی بماند؛ به شرط آنکه بازی با آن، هوشمندانه، حسابشده و در چارچوب منافع راهبردی بلندمدت کشور طراحی شود.
لطفا نظر و سوالات خود را درباره این مقاله ارسال کنید تا کارشناسان ما به شما پاسخ دهند.