بازارهای مالی، با حجم معاملات روزانهای که به تریلیونها دلار میرسد، فضایی پیچیده و پر از فرصتهای بیپایان برای معاملهگران و سرمایهگذاران است. در این عرصهی گسترده، استراتژیهای مختلفی برای تحلیل و معامله بهکار گرفته میشود که هرکدام سعی در تفسیر حرکات قیمت و پیشبینی رفتار بازار دارند. یکی از روشهای برجستهای که طی سالهای اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده است، سبک معاملاتی ICT (Inner Circle Trader) است. این سبک نهتنها یک رویکرد تحلیلی است، بلکه بهعنوان یک فلسفه جامع برای درک رفتار قیمت شناخته میشود.
سبک پرایس اکشن ICT چیست؟
سبک معاملاتی ICT یک روش پیشرفته برای تحلیل رفتار بازار است که بر اساس مطالعه دقیق حرکت قیمت، نقدینگی، و مکانیزمهای دستکاری بازار پایهریزی شده است.
برخلاف بسیاری از استراتژیهای معاملاتی که صرفاً به اندیکاتورها یا ابزارهای تکنیکال متکی هستند، ICT تاکید ویژهای بر مفهوم نقدینگی و نحوه توزیع آن در بازار دارد. معاملهگران این سبک باور دارند که حرکت قیمتها تصادفی نیست؛ بلکه تحت تأثیر جریان نقدینگی و نیت فعالان بزرگ بازار مانند بانکها، موسسات مالی، و دیگر بازیگران اصلی قرار دارد.
این سبک با ارائه رویکردهایی مانند شناسایی اُردر بلاکها، شکار استاپها (Stop hunting)، و مناطق تخلیه نقدینگی، به معاملهگران امکان میدهد تا رفتار بازار را بهتر درک کنند و تصمیمات دقیقتری بگیرند. مهمتر از همه، سبک ICT به معاملهگران کمک میکند تا به جای پیروی کورکورانه از سیگنالهای معاملاتی، مفاهیم پایهای بازار را یاد بگیرند و خود را به تحلیلگری ماهر تبدیل کنند.
چرا سبک پرایس اکشن ICT اهمیت دارد؟
در دنیای امروز که بازارهای مالی به دلیل سرعت بالا و پیچیدگیهای ذاتی چالشبرانگیزتر شدهاند، داشتن یک ابزار تحلیلی قدرتمند و منطقی امری ضروری است. سبک ICT با تمرکز بر اصول بنیادین بازار، مانند نقدینگی و دستکاری قیمت، معاملهگران را از وابستگی به اندیکاتورهای پیچیده و گاهی ناکارآمد رها میکند.
این سبک برای همه معاملهگران، از تازهکار گرفته تا حرفهای، قابل استفاده است و میتواند به آنها کمک کند تا با درک عمیقتر بازار، ریسک معاملات خود را کاهش داده و بازدهی بیشتری کسب کنند.
تاریخچه و مبدع سبک ICT
سبک معاملاتی ICT توسط مایکل هادلستون (Michael Huddleston)، که در دنیای معاملات با لقب “The Inner Circle Trader” شناخته میشود، معرفی شد. هادلستون یکی از معاملهگران برجسته و مربیان حرفهای در حوزه معاملات فارکس و بازارهای مالی است. او با سالها تجربه عملی و تحقیق در بازارهای مالی، مفاهیمی را توسعه داد که امروز بهعنوان سبک ICT شناخته میشود.
هادلستون در طی دوران حرفهای خود همواره تاکید کرده که هدف او از ایجاد این سبک، آموزش معاملهگران به روشی است که بتوانند حرکتهای بازار را بهصورت منطقی و بر اساس دادههای واقعی تحلیل کنند. او با استفاده از آموزشهای ویدئویی، دورههای آنلاین، و جلسات آموزشی متعدد، این سبک را به هزاران معاملهگر در سراسر جهان معرفی کرده است.
یکی از ویژگیهای برجسته هادلستون، ارائه تحلیلهای دقیق از رفتار قیمت در بازارهای مالی است که اغلب از طریق ویدئوها و پستهای آموزشی خود در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارد. این تحلیلها نشاندهنده درک عمیق او از مفاهیم پیچیده بازار مانند نقدینگی، دستکاری قیمت، و نقش بازیگران بزرگ است.
در این مقاله، تلاش خواهیم کرد تا اصول و مفاهیم اساسی سبک ICT را بررسی کنیم، ابزارها و تکنیکهای مورد استفاده در این سبک را معرفی کنیم، و نشان دهیم چگونه این روش میتواند به معاملهگران در درک بهتر بازار و تصمیمگیریهای هوشمندانهتر کمک کند. این مقاله با هدف ارائه دیدگاهی جامع برای معاملهگران فارکس و دیگر بازارهای مالی نوشته شده است و برای همه سطوح تجربه، از مبتدی تا حرفهای، مناسب است.
مفاهیم کلیدی سبک پرایس اکشن ICT
استراتژی معاملاتی ICT بر پایه هفت مؤلفه اصلی بنا شده است که هرکدام نقشی حیاتی در تحلیل بازار و تصمیمگیریهای معاملاتی دارند. در این مقاله، به بررسی این مفاهیم کلیدی میپردازیم.
۱. نقدینگی (Liquidity)
نقدینگی در سبک معاملاتی ICT به میزان دستورات خرید و فروش موجود در بازار اشاره دارد که میتواند به سرعت و بدون تغییرات قابلتوجه در قیمت اجرا شود. این مفهوم بهعنوان یکی از پایههای اصلی این سبک، نقشی کلیدی در شناسایی حرکات قیمتی و رفتار بازیگران بزرگ بازار مانند بانکها و موسسات مالی دارد.
نقدینگی در سبک معاملاتی ICT به دو شکل متمایز تقسیم میشود: نقدینگی سمت خرید (Buy-Side Liquidity) و نقدینگی سمت فروش (Sell-Side Liquidity).
- نقدینگی سمت خرید: به نواحی در نمودار قیمت اشاره دارد که معاملهگرانی که اقدام به فروش کردهاند، احتمالاً دستورات حد ضرر خود را در آنجا قرار دادهاند.
- نقدینگی سمت فروش: نواحیای را شناسایی میکند که در آن دستورات حد ضرر معاملهگران صعودی متمرکز شدهاند.
هر دو نوع نقدینگی، معمولاً در نقاط افراطی نوسانات قیمت یافت میشوند، یعنی در نزدیکی سقفها و کفهای الگوهای قیمتی. دلیل این امر این است که معاملهگران خرد اغلب دستورات حد ضرر خود را در این نواحی تنظیم میکنند یا تصمیم میگیرند پوزیشنهای خود را ببندند.
نقدینگی نقشی کلیدی در متدولوژی معاملاتی ICT ایفا میکند، زیرا این استراتژی تلاش میکند رفتار بازارسازان (پول هوشمند) را شبیهسازی کند. این رویکرد به معاملهگران کمک میکند تا تغییرات ساختاری در بازار را شناسایی کرده و بر اساس آن عمل کنند. با درک نقدینگی و نحوه تعامل آن با ساختار بازار، معاملهگران میتوانند نقاط ورود و خروج با احتمال موفقیت بالا را پیدا کنند.
۲. جابهجایی (Displacement)
جابهجایی (Displacement) یکی دیگر از مفاهیم کلیدی در استراتژی معاملاتی ICT است که با حرکت ناگهانی و شدید قیمت، چه به سمت بالا و چه به سمت پایین، مشخص میشود. در نمودار قیمت، جابهجایی معمولاً بهصورت رشتهای از کندلهای بلند متوالی با سایههای کوچک ظاهر میشود که همگی در یک جهت حرکت میکنند.
بر اساس تحلیل ICT، دو نکته اساسی در مورد جابهجایی وجود دارد که باید در نظر گرفته شود:
- افزایش ناگهانی فشار خرید یا فروش: جابهجایی اغلب نشانهای از یک افزایش ناگهانی در فشار خرید یا فروش است که معمولاً زمانی رخ میدهد که قیمت به یک سطح نقدینگی (Liquidity Level) برسد. این سطوح میتوانند نقاط کلیدی باشند که بازارسازان از آنها برای اجرای معاملات بزرگ استفاده میکنند.
- نتایج حاصل از جابهجایی: جابهجایی تقریباً همیشه به دو نتیجه مهم منجر میشود:
- تغییر ساختار بازار (Market Structure Shift): جابهجایی نشاندهنده شکستن یک ساختار قیمتی کلیدی است که میتواند آغاز یک روند جدید باشد.
- گپ ارزش منصفانه (Fair Value Gap): این گپهای قیمتی، که در نتیجه جابهجایی به وجود میآیند، بهعنوان نواحیای شناخته میشوند که قیمت احتمالاً در آینده به آنها بازمیگردد.
معاملهگران ICT از جابهجایی برای شناسایی نقاط کلیدی تغییر در بازار استفاده میکنند. زمانی که جابهجایی با نقدینگی و تغییر ساختار بازار همراه شود، میتواند فرصتهای معاملاتی با احتمال موفقیت بالا را فراهم کند.
۳. تغییر ساختار بازار (Market Structure Shift)
ساختار بازار و روندها بهطور کلی با سقفهای بالاتر و کفهای بالاتر در یک روند صعودی و سقفهای پایینتر و کفهای پایینتر در یک روند نزولی تعریف میشوند. تغییر ساختار بازار (Market Structure Shift) به سطحی در نمودار اشاره دارد که در آن روند موجود مختل میشود.
- در روند صعودی: تغییر ساختار بازار با شکلگیری یک کف پایینتر (Lower Low) مشخص میشود.
- در روند نزولی: این تغییر معمولاً زمانی رخ میدهد که یک سقف بالاتر (Higher High) ایجاد شود.
- این تغییرات معمولاً پس از جابهجایی (Displacement) رخ میدهند، که نشاندهنده حرکتی قدرتمند در قیمت است.
پس از اینکه قیمت یک سطح کلیدی از ساختار بازار را شکست، معاملهگران سبک ICT به دنبال سیگنالهای تکمیلی برای تأیید تغییر روند میگردند. این سطح، بهعنوان یک نقطه مرجع در معاملات آینده استفاده میشود.
معاملهگران ICT، تغییر ساختار بازار را بهعنوان نشانهای برای ورود یا خروج از معاملات در نظر میگیرند. بهعنوان مثال:
- در صورت شکست یک سطح کلیدی در روند صعودی، آنها ممکن است به دنبال پوزیشنهای فروش باشند.
- در یک روند نزولی، شکست یک سطح کلیدی ممکن است فرصتی برای پوزیشنهای خرید ایجاد کند.
این رویکرد، معاملهگران را قادر میسازد تا حرکات بازار را با دقت بیشتری دنبال کرده و از تغییرات ساختار بازار برای تعیین جهت معاملات استفاده کنند.
۴. القا (Inducement)
القا (Inducement) به حرکاتی در بازار اشاره دارد که در سقف یا کف روندهای معکوس کوتاهمدت درون یک روند بزرگتر رخ میدهد. بر اساس تحلیل ICT، این حرکات معمولاً نتیجه فعالیتهای بازارسازان برای شکار حد ضررها (Stop-Loss Hunting) در تایمفریمهای پایینتر هستند.
- القا اغلب در مناطقی دیده میشود که معاملهگران خرد در تلاش برای ورود به بازار بر خلاف روند بزرگتر قرار میگیرند.
- این حرکتها معمولاً نقدینگی جدیدی به بازار وارد میکنند، چرا که حد ضررها فعال شده و سفارشهای جدیدی ایجاد میشود.
معاملهگران ICT معتقدند که وقتی قیمت به یک سطح القا میرسد و نقدینگی اضافی وارد بازار میشود، به احتمال زیاد قیمت معکوس شده و به روند اصلی خود بازمیگردد.
چگونه از القا در معاملات استفاده کنیم؟
- شناسایی سطح القا: معاملهگران ابتدا سقف یا کف روندهای کوتاهمدت را شناسایی میکنند که نقدینگی در آن مناطق جمع شده است.
- انتظار برای بازگشت: هنگامی که قیمت به این مناطق میرسد و نقدینگی لازم جذب میشود، معاملهگران ICT معمولاً منتظر نشانههایی از بازگشت قیمت هستند.
- ورود به معامله در جهت روند اصلی: پس از تأیید بازگشت، معاملهگران پوزیشنهای خود را همسو با روند غالب تنظیم میکنند.
این مفهوم، معاملهگران را قادر میسازد تا نقاط ورود با احتمال موفقیت بالا را شناسایی کنند و از حرکات کاذب بازارسازان به نفع خود استفاده کنند.
۵. گپ ارزش منصفانه (Fair Value Gap)
گپ ارزش منصفانه (FVG) یکی دیگر از مفاهیم کلیدی در استراتژی ICT است که زمانی ظاهر میشود که یک سطح نقدینگی شکسته شده و بازگشت روند رخ میدهد. در نمودار قیمت، این گپ بهصورت فاصلهای بین شمعها دیده میشود و معاملهگران ICT آن را بهعنوان فرصتی برای تحلیل و ورود به بازار در نظر میگیرند.
- گپ ارزش منصفانه معمولاً از سه کندل تشکیل میشود:
- کندل میانی، بزرگتر است و فاصلهای میان سایههای آن و سایههای کندلهای کناری وجود دارد.
- این گپ اغلب در نتیجه حرکات سریع قیمت به دلیل تغییرات ناگهانی در نقدینگی و عرضه و تقاضا ایجاد میشود.
بر اساس تحلیل ICT، گپهای ارزش منصفانه معمولاً در آینده پر میشوند. این به این معناست که قیمت تمایل دارد به این نواحی بازگردد و شکاف ایجادشده را پر کند. معاملهگران ICT از این مفهوم برای تنظیم دستورات معاملاتی خود بهره میبرند و این نواحی را بهعنوان سطوح کلیدی در نظر میگیرند.
استفاده از گپ ارزش منصفانه در معاملات ICT
- شناسایی گپ: معاملهگران ابتدا گپهای ایجادشده را در نمودار شناسایی میکنند، معمولاً پس از شکست یک سطح نقدینگی یا تغییر ساختار بازار.
- انتظار برای بازگشت قیمت: هنگامی که قیمت به گپ بازمیگردد، معاملهگران از این ناحیه برای ورود به معامله استفاده میکنند.
- همراستا شدن با روند: گپهای ارزش منصفانه اغلب نشاندهنده فرصتهایی برای ورود به معاملات همسو با روند غالب هستند.
درک گپهای ارزش منصفانه به معاملهگران ICT این امکان را میدهد که نقاط ورود و خروج بهینهای را شناسایی کنند و از حرکات قیمتی ناشی از تغییرات نقدینگی بهره ببرند.
۶. نقطه ورود بهینه (Optimal Trade Entry)
در استراتژی ICT، نقطه ورود بهینه به مرحلهای اشاره دارد که معاملهگران پس از ترکیبی از القا ، جابهجایی، تغییر ساختار بازار و ایجاد گپ ارزش منصفانه، بهترین نقطه برای ورود به معامله را تعیین میکنند.
چگونگی تعیین نقطه ورود بهینه
معاملهگران ICT از سطوح فیبوناچی برای شناسایی دقیق نقاط ورود استفاده میکنند.
- محدوده ورود بهینه: این نقاط معمولاً در بازه ۶۱.۸% تا ۷۸.۶% از سطح بازگشت یک محدوده گسترش قیمتی قرار دارند.
- معاملهگران این بازه را بهعنوان ناحیهای میشناسند که در آن قیمت احتمال بازگشت و ادامه مسیر خود در جهت روند اصلی را دارد.
مراحل عملی برای ورود بهینه
- تحلیل گامبهگام:
- القا: حرکت کوتاهمدت در خلاف جهت روند اصلی برای جمعآوری نقدینگی.
- جابهجایی: حرکت ناگهانی و شدید که به شکستن سطح نقدینگی منجر میشود.
- تغییر ساختار بازار: شناسایی تغییرات در روند اصلی.
- گپ ارزش منصفانه: ناحیهای که قیمت تمایل به پر کردن آن دارد.
- انتخاب سطح فیبوناچی:
معاملهگران ICT پس از شناسایی این عوامل، از ابزار فیبوناچی برای رسم سطوح بازگشتی استفاده میکنند و به دنبال نقاطی در بازه ۶۱.۸% تا ۷۸.۶% هستند. - ورود به معامله:
هنگامی که قیمت به این محدوده میرسد و سیگنالهای دیگری نیز جهت تأیید موجود باشند، معاملهگران وارد معامله میشوند.
این نقطه، به معاملهگران اجازه میدهد که با ریسک کمتر و احتمال موفقیت بیشتر وارد معامله شوند. استفاده از این مفهوم، به ویژه در ترکیب با سایر مؤلفههای استراتژی ICT، میتواند نتایج معاملاتی را بهطور قابلتوجهی بهبود بخشد.
۷. محدوده قیمتی متعادل (Balanced Price Range)
محدوده قیمتی متعادل (Balanced Price Range) در استراتژی ICT به وضعیتی در بازار اشاره دارد که در آن دو گپ ارزش منصفانه ناشی از دو جابهجایی در جهتهای مخالف، در یک بازه زمانی کوتاه شکل میگیرند. این وضعیت منجر به نوسانات قیمت در یک محدوده مشخص میشود که معاملهگران ICT از آن بهعنوان فرصتی برای تحلیل و معامله استفاده میکنند.
ویژگیهای محدوده قیمتی متعادل
- نوسان قیمت در محدوده: در این حالت، قیمت معمولاً بین دو حد نهایی محدوده حرکت میکند و بارها این سطوح را آزمایش میکند.
- پر کردن گپهای ارزش منصفانه: هدف اصلی این نوسانات پر کردن هر دو گپ ارزش منصفانهای است که در نتیجه حرکات مخالف قیمت ایجاد شدهاند.
- احتمال بازگشت به روند اصلی: هنگامی که قیمت یکی از حدود این محدوده را میشکند، احتمال زیادی وجود دارد که قیمت به روند اصلی خود بازگردد.
چگونه معاملهگران ICT از محدوده قیمتی متعادل استفاده میکنند؟
- شناسایی محدوده قیمتی متعادل:
- معاملهگران ICT ابتدا دو گپ ارزش منصفانه را که توسط جابهجاییهای متضاد ایجاد شدهاند، شناسایی میکنند.
- این گپها معمولاً در بازههای زمانی کوتاهمدت ظاهر میشوند و نواحی کلیدی برای تحلیل هستند.
- برنامهریزی معامله:
- در حالی که قیمت در محدوده نوسان میکند، معاملهگران از این فرصت برای ورود و خروج در نواحی افراطی استفاده میکنند.
- استراتژی آنها بر این اساس تنظیم میشود که قیمت تمایل به پر کردن گپها دارد.
- انتظار برای شکست محدوده:
- پس از پر شدن گپها، معاملهگران ICT انتظار دارند که قیمت یکی از حدود محدوده را بشکند و به روند اصلی بازگردد.
- این شکست اغلب سیگنال ورود به معامله در جهت روند غالب است.
این مفهوم به معاملهگران امکان میدهد تا از نوسانات قیمت در محدودههای کوتاهمدت بهرهبرداری کنند و در عین حال، خود را برای حرکات بزرگتر بازار آماده کنند. با درک و استفاده از محدوده قیمتی متعادل، معاملهگران میتوانند استراتژی خود را بهگونهای تنظیم کنند که هم از فرصتهای کوتاهمدت و هم از تغییرات بلندمدت بهرهمند شوند.
استفاده از استراتژی ICT برای پیشبینی حرکات قیمت
استراتژی معاملاتی ICT شامل مجموعهای از الگوهای مختلف است که از سادهترین تا پیچیدهترین تکنیکها را پوشش میدهد. از آنجایی که معاملهگری لزوماً نباید پیچیده باشد، در اینجا یکی از سادهترین و مؤثرترین تکنیکهای الگوهای ICT، یعنی استراتژی جاروب نقدینگی (Liquidity Sweep Strategy) را توضیح میدهیم.
مبانی استراتژی جاروب نقدینگی
اصل اساسی این استراتژی بر تعامل بین نقدینگی سمت فروش (Sell-Side Liquidity) و نقدینگی سمت خرید (Buy-Side Liquidity) استوار است. زمانی که نقدینگی سمت فروش از طریق جاروب نقدینگی بهسرعت تخلیه میشود، شرایط برای حرکت قیمت به سمت نقدینگی سمت خرید فراهم میشود و قیمت با جهت غالب خود همسو میشود. این فرآیند اغلب به یک تغییر قابلتوجه در احساسات بازار منجر میشود.
ویژگیهای استراتژی جاروب نقدینگی در مقایسه با سایر تکنیکهای ICT
- اجرای سریعتر معاملات: برخلاف برخی دیگر از تکنیکهای ICT که به صبر و شکیبایی برای کاهش قیمت یا شناسایی مناطق عرضه و تقاضا نیاز دارند، استراتژی جاروب نقدینگی در یک بازه زمانی کوتاهتر عمل میکند.
- شناسایی الگوهای نقدینگی: معاملات بر اساس تشخیص سریع الگوهای معتبر جاروب نقدینگی صعودی یا نزولی انجام میشوند.
- همسویی با تغییرات بازار: این استراتژی به معاملهگران اجازه میدهد از حرکات قیمتی سریع و تغییرات آنی بازار بهره ببرند.
استراتژی جاروب نقدینگی، حرکات قیمت را بهدقت رصد میکند تا زمانی که نقدینگی یک طرف بازار تخلیه شده و شرایط برای حرکت قیمت به سمت طرف دیگر فراهم شود. معاملهگران با استفاده از این تکنیک، بهسرعت وارد معاملات میشوند و از تغییرات ناگهانی و قوی در بازار بهره میبرند.
در ادامه، گامهای عملی اجرای این استراتژی را بررسی خواهیم کرد و توضیح خواهیم داد چگونه میتوانید از این تکنیک در معاملات خود استفاده کنید.
گام اول: شناسایی الگوی جاروب نقدینگی تکشمعی معتبر در تایمفریم بالاتر (HTF)
برای آغاز این استراتژی، شناسایی یک الگوی جاروب نقدینگی تکشمعی معتبر در تایمفریم بالاتر (HTF) ضروری است.
چگونه الگو را شناسایی کنیم؟
- در حالت صعودی:
این الگو بهصورت یک شمع منفرد ظاهر میشود که نقدینگی زیر کف قبلی را جاروب میکند و بلافاصله پس از آن، حرکت صعودی سریع و قابلتوجهی رخ میدهد.- نکته مهم این است که قیمت باید نقدینگی زیر پایینترین نقطه ساختار قبلی را فقط با استفاده از بدنه یا سایه شمع پاک کند.
- اعتبار این الگو به شمع بعد از جاروب نقدینگی بستگی دارد:
- این شمع نباید از کف شمع جاروب نقدینگی عبور کرده یا پایینتر از آن بسته شود.
- در غیر این صورت، الگو نامعتبر میشود و نباید برای معامله استفاده شود.
- در حالت نزولی:
روند معکوس است؛ شمع منفرد نقدینگی بالای سقف قبلی را جاروب میکند و حرکت نزولی ناگهانی و قوی رخ میدهد.
چرا تایمفریم بالاتر (HTF) مهم است؟
شناسایی این الگو در تایمفریم بالاتر به معاملهگران اجازه میدهد تا حرکات کلی بازار و تغییرات ساختاری را بهتر تحلیل کنند. تایمفریم بالاتر معمولاً سیگنالهای قویتر و پایدارتر ارائه میدهد که احتمال موفقیت در معاملات را افزایش میدهد.
گام دوم: حرکت به تایمفریم پایینتر و جستجوی الگوی تغییر ماهیت (CHoCH)
پس از شناسایی الگوی جاروب نقدینگی در تایمفریم بالاتر، مرحله بعدی این است که به تایمفریم پایینتر (LTF) بروید و منتظر شکلگیری الگوی تغییر ماهیت (CHoCH) باشید. این الگو نشاندهنده تأیید تغییر ساختار بازار در تایمفریم ورود است.
الگوی تغییر شخصیت (CHoCH) نشان میدهد که بازار از ساختار قبلی خود خارج شده و وارد یک روند جدید شده است. این تأیید، نقطه مناسبی برای ورود به معامله با حداقل ریسک را فراهم میکند.
نحوه استفاده از CHoCH برای ورود به معامله
- شناسایی الگوی CHoCH:
- این الگو معمولاً پس از جاروب نقدینگی شکل میگیرد و نشاندهنده تغییر در ساختار بازار است.
- در روند صعودی، CHoCH به معنی شکست یک سقف کلیدی است.
- در روند نزولی، CHoCH نشاندهنده شکست یک کف کلیدی است.
- تعیین نقاط ورود:
پس از تأیید CHoCH، معاملهگران میتوانند دستورات محدود (Limit Orders) خود را بر اساس یکی از این دو گزینه تنظیم کنند:- بلاک سفارشی (Order Block): منطقهای که بازارسازان احتمالاً سفارشات خود را در آن قرار دادهاند.
- گپ ارزش منصفانه (Fair Value Gap): منطقهای که بازار تمایل دارد آن را پر کند.
- ترکیب بلاک سفارشی و گپ ارزش منصفانه:
برخی معاملهگران ترجیح میدهند این دو منطقه را بهعنوان یک زون ترکیبی در نظر بگیرند و نقطه ورود را در میانگین این دو سطح تنظیم کنند.
نکتهای درباره سبک معاملهگری
انتخاب بین بلاک سفارشی یا گپ ارزش منصفانه کاملاً به سبک معاملاتی فرد بستگی دارد. معاملهگران میتوانند با بکتست کردن هر دو روش، گزینهای را انتخاب کنند که برای آنها مناسبتر است یا از ترکیبی از هر دو استفاده کنند.
گام سوم: تنظیم حد ضرر (Stop Loss) و حد سود (Target Profit)
در اجرای استراتژی جاروب نقدینگی (Liquidity Sweep Strategy)، مدیریت ریسک و تعیین نقاط خروج اهمیت زیادی دارد. این گام شامل تنظیم دقیق حد ضرر و حد سود برای به حداکثر رساندن سود و کاهش ریسک معاملات است.
چگونگی تنظیم حد ضرر
- در روند صعودی:
حد ضرر را زیر بلاک سفارشی (Order Block) قرار دهید. این تنظیم کمک میکند تا اگر قیمت برخلاف انتظار شما حرکت کرد، زیان به حداقل برسد. - در روند نزولی:
حد ضرر را بالای بلاک سفارشی قرار دهید. - افزودن یک بافر:
هنگام تنظیم حد ضرر، همیشه یک بافر کوچک برای اسپرد در نظر بگیرید. این کار احتمال لغزش نامطلوب (اسلیپیج) و فعال شدن غیرمنتظره حد ضرر را کاهش میدهد.
چگونگی تنظیم حد سود
- هدف سود را در نقطه سوئینگ (Swing Point) بعدی قرار دهید.
بهعنوان مثال:- در روند صعودی، حد سود در نزدیکی سوئینگهای بعدی.
- در روند نزولی، حد سود در نزدیکی سوئینگلوی بعدی.
- این روش یک هدف روشن برای معامله فراهم میکند و به شما کمک میکند تا زمانی که بازار در جهت شما حرکت میکند، سود خود را قفل کنید.
✔️ بیشتر بخوانید: اوردر بلاک order block چیست و چگونه آنها را معامله کنیم؟
استراتژی معاملاتی Inner Circle Trader (ICT) رویکردی جامع برای معاملهگری ارائه میدهد که بر تحلیل ساختار بازار تمرکز دارد. آنچه این استراتژی را متمایز میکند، توانایی آن در آشکار کردن رفتار معاملهگران نهادی در بازار است. این تحلیل به معاملهگران خرد کمک میکند تا با درک بهتر دینامیک بازار، تصمیمگیریهای آگاهانهتری داشته باشند و استراتژیهای خود را همسو با حرکات سرمایههای کلان تنظیم کنند.
با اجرای این گامها و درک عمیقتر مفاهیم ICT، معاملهگران میتوانند احتمال موفقیت خود در بازارهای مالی را بهطور قابلتوجهی افزایش دهند.
مزایا و معایب استراتژی معاملاتی ICT
مانند بسیاری از استراتژیهای دیگر، استفاده از استراتژی معاملاتی Inner Circle Trader (ICT) نیز دارای مزایا و معایبی است. در ادامه به بررسی نقاط قوت و ضعف این استراتژی میپردازیم:
مزایا
- ادغام مفاهیم اسمارت مانی در تصمیمات معاملاتی:
استراتژی ICT به معاملهگران این امکان را میدهد تا مفاهیم اسمارت مانی (SMC) را در تحلیل و تصمیمگیریهای خود به کار گیرند. این ویژگی، ICT را از یک استراتژی تحلیل تکنیکال ساده فراتر میبرد و به یک تئوری کامل معاملاتی تبدیل میکند که میتوان آن را برای هر سبک معاملاتی اعمال کرد. - قابلیت استفاده بهعنوان یک استراتژی مستقل:
اگر بهخوبی بر مفاهیم ICT تسلط پیدا کنید، این استراتژی میتواند بهعنوان یک روش معاملاتی مستقل مورد استفاده قرار گیرد. - نرخ موفقیت بالا:
بر اساس تجربیات معاملهگرانی که از این استراتژی استفاده کردهاند، ICT دارای نرخ موفقیت بالایی است و میتواند به نتایج سودآور منجر شود.
معایب
- پیچیدگی برای مبتدیان:
تکنیکهای معاملاتی ICT ممکن است برای برخی معاملهگران، بهویژه کسانی که تازهکار هستند، بسیار پیچیده به نظر برسد. - نیاز به زمان برای یادگیری:
یادگیری کامل مفاهیم این استراتژی و بهکارگیری آنها در معاملات واقعی نیازمند زمان و صبر است. معاملهگران باید هر مفهوم را بهطور کامل درک کرده و در بازار آزمایش کنند. - محدودیت در فرصتهای معاملاتی:
استفاده از روش ICT میتواند فرصتهای معاملاتی را محدود کند، زیرا این استراتژی بر شناسایی شرایط خاص بازار برای ورود و خروج از معاملات تمرکز دارد.
آیا ICT برای شما مناسب است؟
استراتژی ICT یک ابزار قدرتمند برای معاملهگرانی است که به دنبال تحلیل دقیقتر بازار و همسو شدن با حرکات سرمایههای کلان هستند. با این حال، موفقیت در استفاده از این روش نیازمند تعهد به یادگیری و تمرین مستمر است. اگر آماده صرف زمان برای درک مفاهیم پیچیده و کاربرد آنها هستید، این استراتژی میتواند انتخابی مناسب برای شما باشد.
مقایسه سبک ICT با سایر سبکهای معاملاتی
سبک معاملاتی ICT (Inner Circle Trader) به دلیل ساختار منحصربهفرد خود، در سالهای اخیر به یکی از سبکهای برجسته در میان معاملهگران حرفهای تبدیل شده است. با این حال، برای درک بهتر نقاط قوت و ضعف این سبک، مقایسه آن با دیگر سبکهای معاملاتی همچون RTM (Read The Market) و اسمارت مانی (Smart Money) ضروری است. این بخش به بررسی این مقایسهها میپردازد تا معاملهگران بتوانند در انتخاب روش مناسب برای خود تصمیمگیری بهتری داشته باشند.
مقایسه ICT با سبک RTM (Read The Market)
RTM (خواندن بازار)، یکی دیگر از سبکهای معاملاتی پیشرفته است که بر اساس رفتار قیمت و ساختار بازار عمل میکند. هر دو سبک بر اصول تحلیلی حرکت قیمت تأکید دارند، اما تفاوتهای کلیدی میان آنها وجود دارد:
- تمرکز اصلی
- سبک ICT بر نقدینگی و نحوه دستکاری قیمت توسط بازیگران بزرگ (مانند بانکها و موسسات مالی) تمرکز دارد. در این سبک، مفاهیمی مانند استخرهای نقدینگی و اُردر بلاکها برجسته هستند. معاملهگران ICT باور دارند که قیمت بهصورت هدفمند به سمت نقدینگی حرکت میکند.
- در مقابل، سبک RTM بر تحلیل دقیق سطوح حمایت و مقاومت و شناسایی الگوهای بازگشتی یا ادامهدهنده تمرکز دارد. این سبک بیشتر به دنبال شناسایی نواحی قیمتی است که احتمال بازگشت قیمت در آنها وجود دارد.
- ابزارهای تحلیلی
- سبک ICT از ابزارهایی مانند اُردر بلاکها، شکار استاپها، و مناطق تخلیه نقدینگی برای شناسایی فرصتهای معاملاتی استفاده میکند. این ابزارها بر اساس جریان نقدینگی طراحی شدهاند.
- در سبک RTM، معاملهگران از ساختارهای قیمتی مانند فشردگیها (Compression) و مناطقی که قیمت قبلاً بهطور قوی به آنها واکنش نشان داده است، بهره میگیرند. این روش کمتر بر نقدینگی تمرکز دارد و بیشتر به رفتار گذشته قیمت توجه میکند.
- سادگی در یادگیری
- یادگیری ICT نیازمند زمان و تمرین بیشتری است، زیرا مفاهیم آن عمیقتر و پیچیدهتر هستند. معاملهگران باید درک جامعی از نقدینگی، دستکاری قیمت، و ساختار بازار پیدا کنند.
- در مقابل، سبک RTM به دلیل استفاده از الگوهای سادهتر و بصریتر، برای مبتدیان مناسبتر است. با این حال، درک عمیقتر این سبک نیز به تجربه نیاز دارد.
- هدفگذاری معاملاتی
- سبک ICT بیشتر برای معاملهگرانی مناسب است که به دنبال تحلیل عمیقتر و شناسایی حرکات کلیدی بازار هستند.
- سبک RTM به معاملهگرانی توصیه میشود که به دنبال سادگی و تحلیل مبتنی بر رفتار قیمت هستند.
مقایسه ICT با سبک اسمارت مانی (Smart Money)
اسمارت مانی یکی دیگر از سبکهای معاملاتی محبوب است که شباهتهای زیادی با ICT دارد، اما این دو سبک نیز تفاوتهای چشمگیری دارند:
- تمرکز اصلی
- سبک ICT بر نقش نقدینگی و مکانیزمهای دستکاری قیمت تأکید دارد. معاملهگران این سبک معتقدند که حرکات قیمتی توسط بازیگران بزرگ کنترل میشود و این حرکات بهمنظور جمعآوری نقدینگی طراحی شدهاند.
- سبک اسمارت مانی نیز بر فعالیت بازیگران بزرگ تمرکز دارد، اما بیشتر به دنبال شناسایی ردپای این بازیگران در چارت است. این سبک به نحوه ورود و خروج این بازیگران از معاملات و تأثیر آنها بر روند بازار میپردازد.
- ابزارهای تحلیلی
- سبک ICT ابزارهای متنوعتری مانند اُردر بلاکها، شکار استاپها، و مناطق تخلیه نقدینگی را معرفی میکند و بیشتر بر نقاطی تمرکز دارد که نقدینگی انباشته شده است.
- در سبک اسمارت مانی، ابزارهایی مانند نواحی تعادل (Equilibrium Zones) و شناسایی فشار خرید و فروش (Buy/Sell Pressure) بیشتر بهکار گرفته میشوند.
- مفهوم شکار استاپها
- شکار استاپها یکی از مفاهیم کلیدی در سبک ICT است که نشاندهنده حرکتهای قیمتی است که بهطور هدفمند دستورات حد ضرر معاملهگران خرد را فعال میکند.
- در سبک اسمارت مانی، شکار استاپها نیز بررسی میشود، اما تمرکز اصلی آن بر یافتن نشانههایی از ورود یا خروج پول هوشمند در سطوح کلیدی است.
- سطح پیچیدگی
- هر دو سبک بهعنوان روشهای پیشرفته شناخته میشوند، اما ICT به دلیل حجم بالای مفاهیم و ابزارها ممکن است برای معاملهگران تازهکار چالشبرانگیزتر باشد.
- اسمارت مانی نسبت به ICT کمی سادهتر است و معاملهگران مبتدی میتوانند با درک پایهای از عرضه و تقاضا و نقش پول هوشمند، از آن بهرهمند شوند.
- جامعه معاملهگری
- سبک ICT به دلیل محتوای آموزشی گسترده و فعالیت مایکل هادلستون، یک جامعه فعال و گسترده در سطح جهانی دارد.
- سبک اسمارت مانی نیز بهواسطه آموزشهای پراکنده، محبوبیت زیادی پیدا کرده است، اما محتوا و دورههای آموزشی متمرکزی مشابه ICT ندارد.
جمعبندی مقایسهها
- ICT برای معاملهگرانی مناسب است که به دنبال رویکردی جامع و پیشرفته برای تحلیل رفتار قیمت و شناسایی نقدینگی هستند. این سبک ابزارهای دقیقتری ارائه میدهد و نیازمند تمرین و تسلط بیشتری است.
- RTM انتخابی مناسب برای معاملهگرانی است که به دنبال سادگی و تحلیل مبتنی بر سطوح کلیدی بازار هستند.
- اسمارت مانی با تأکید بر فعالیت بازیگران بزرگ، مناسب معاملهگرانی است که میخواهند ردپای پول هوشمند را در بازار دنبال کنند.
با توجه به نیازها، سطح تجربه، و سبک معاملاتی خود، معاملهگران میتوانند یکی از این روشها یا ترکیبی از آنها را برای بهبود تحلیلها و معاملات خود انتخاب کنند.
سخن پایانی
سبک معاملاتی ICT نمایانگر یک تحول اساسی در درک بازارهای مالی است. این سبک با تمرکز بر مفاهیمی چون نقدینگی، جابهجایی، و ساختار بازار، ابزارهای قدرتمندی را برای معاملهگران فراهم میکند تا بتوانند حرکات قیمت را با دقت بیشتری پیشبینی کنند. درک عمیقتر این سبک، نهتنها معاملهگران را قادر میسازد که با بازیگران بزرگتر بازار همسو شوند، بلکه آنها را از وابستگی به ابزارهای پیچیده و گاه ناکارآمد تکنیکال رها میکند. با وجود پیچیدگیهای اولیه، معاملهگران حرفهای میتوانند با تسلط بر این روش، تصمیمات هوشمندانهتری بگیرند و سودآوری خود را افزایش دهند.
در نهایت، انتخاب یک سبک معاملاتی مناسب به نیازها، اهداف و سطح تجربه هر معاملهگر بستگی دارد. سبک ICT، همراه با روشهایی چون RTM و اسمارت مانی، نشان میدهد که هیچ رویکردی کامل نیست و معاملهگران باید بر اساس شرایط بازار و استراتژی شخصی خود، بهترین روش را انتخاب کنند. تمرین مستمر، یادگیری مداوم و آزمودن این سبکها در شرایط مختلف، کلید موفقیت در بازارهای پیچیده مالی است.