شاخص قیمت تولید کننده (PPI) چگونه شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) را تحت تأثیر قرار میدهد؟
شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) و شاخص قیمت تولید کننده (PPI)، دو معیار مهم تورمی در اقتصاد هستند، که تقریباً تمامی کشورها برای گزارش میزان تورم خود از این شاخصها استفاده میکنند. شاخص قیمت مصرف کننده با میانگینگیری تغییرات قیمتها برای هر محصول، در یک سبد از پیش تعیینشده کالاهای مصرفی شامل مواد غذایی، انرژی و خدماتی (شامل مراقبتهای پزشکی) محاسبه میشود. شاخص قیمت تولید کننده یک شاخص اقتصادی است که حرکت قیمتها را از دیدگاه فروشندگان و تولید کنندگان ارزیابی میکند، به عبارت دیگر، شاخص PPI نشان میدهد که تولیدکنندگان برای تولید محصولاتشان چه میزان هزینه میکنند.
هر دو معیار به دقت توسط معاملهگران تحلیل فاندامنتال فارکس زیر نظر گرفته میشود، چرا که فدرال رزرو از این دو معیار برای ارزیابی تحولات در اقتصاد استفاده میکند. فدرال رزرو وظایف دوگانهای دارد که عبارتاست از بهبود بازار کار و کاهش تورم. در نتیجه هرگونه نوسانات غیرمنتظره در این شاخصها که نشان از افزایش شدید تورم دارد، مورد توجه فدرال رزرو قرار خواهد گرفت. فدرال رزرو متعهد به حفظ تورم در سطح ۲ درصد است. در صورتی که آمار CPI یا PPI بالاتر از این سطح بماند، فدرال رزرو ممکن است آن را تهدیدی برای اقتصاد دانسته و برای مهار قیمتها نرخ بهره را افزایشدهد. در طرف دیگر، یک دوره طولانی با تورم پایین یا حتی منفی به این معنی است که بانک مرکزی برای تحریک اقتصاد مجبور به کاهش نرخ بهره خواهد بود.
مقایسه شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) و شاخص قیمت تولید کننده (PPI)
گاهی اوقات تصور میشود که جهت و میزان تغییرات در شاخص قیمت تولید کننده (PPI) منجر به تغییرات مشابهی در شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) میشود. اما این موضوع لزوماً درست نیست. این دو شاخص دو موضوع متفاوت را اندازهگیری میکنند. استفاده از شاخص قیمت تولید کننده (PPI) معمولاً در جهت اندازهگیری رشد واقعی تولید است. این شاخص میزان تورم در جریانهای درآمد تولیدکنندگان را اندازهگیری میکند. در حالی که CPI جریان درآمد و تغییرات هزینه زندگی مصرفکنندگان را اندازهگیری میکند.
هر کدام از این معیارها، چندین مؤلفه دارند که مجموع آنها سرفصل دادهها را مشخص میکنند. در میان مؤلفههای شاخص قیمت تولید کننده (PPI)، مؤلفهای که بیشترین مطابقت را با شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) دارد، مؤلفه مصرف شخصی است. مؤلفه مصرف شخصی در PPI، تغییرات قیمتهای فروش تولیدکنندگان برای مواد غذایی مصرفی، کالاها و انرژی مصرفی، کالاهای بادوام مصرفی و کالاهای غیر بادوام مصرفی، بجز غذا و انرژی را محاسبه میکند. از منظر خدمات، این مؤلفه تغییرات قیمتهای دریافتی توسط تولیدکنندگان خدمات را برای حمل و نقل مسافران شخصی، حمل و نقل و انبارداری کالاهای مصرفی شخصی، معاملات عمده و خرده فروشی کالاهای مصرفی شخصی و خدماتی غیر از تجارت، حمل و نقل و انبارداری را محاسبه میکند. بنابراین PPI و CPI ربط مستقیم زیادی با یکدیگر ندارند.
بیشترین وزن شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) را اجاره معادل تملک تشکیل میدهد. البته محاسبه CPI در کشورهای مختلف متفاوت است اما در ایالات متحده ۲۴ درصد از شاخص کل CPI را اجاره معادل تملک دربر میگیرد. اجاره معادل تملک، روشی است که در آن هزینههای مسکن را در محاسبات تورم وارد میکنند. از آنجایی که مسکن یک کالای سرمایهای است، ولی در CPI تنها کالاهای مصرفی را لحاظ میکنند.
با استفاده از روش اجاره معادل تملک، اجاره خانه را بر اساس ارزش ملک معادلسازی میکنند؛ یعنی فرض میکنند خانهای که خریداری شده، اگر بنا بود به ازای آن اجاره پرداخت شود، چه میزان اجارهبها (که یک هزینه مصرفی است) باید پرداخت میشد.
در طرف مقابل، در محاسبات PPI این هزینه در نظر گرفته نمیشود، چرا که نمیتوان آیتم هزینهای اجاره معادل تملک، را به عنوان یک نهاده تولید، که قابل فروش به تولیدکنندگان باشد، در نظر گرفت. با این حال، بر اساس آخرین روش محاسبه PPI در سال ۲۰۱۱، خدمات مراقبت بهداشتی ۲۳.۱ درصد از PPI را تشکیل میداد، در حالی که وزن این هزینه در شاخص CPI تنها ۵.۳ درصد در نظر گرفته شده بود.
تفاوت دیگر CPI و PPI، رفتار آنها در قبال واردات است. CPI تمام کالاها و خدمات خریداری شده توسط مصرفکنندگان داخلی را شامل میشود، بنابراین واردات در محاسبه این معیار لحاظ میشود. تصور کنید قیمت ذرت وارداتی به ازای هر کیلوگرم ۱۰ دلار و قیمت ذرت تولید داخل به ازای هر کیلوگرم ۱۲ دلار است. در محاسبه CPI تفاوتی نمیکند که مصرفکننده کدام ذرت را خریداری کردهاست، بلکه تمام هزینههای خانوار برای ذرت لحاظ میشود. اما در محاسبات PPI از آنجایی که تنها هزینه شرکتهای تولیدکننده داخلی لحاظ میشود، واردات در آنها لحاظ نمیشود. البته تولیدکنندگان میتوانند با استفاده از واردات، ماشین آلات ارزانقیمت را وارد کنند و به این ترتیب هزینههای خود را کاهش دهند، اما این بخش تفاوت کمی در کل میگذارد و مانند CPI، تاثیرات گسترده و بزرگی ندارد.
تفاوت بعدی در تأثیر نرخ بهره است. نرخ بهره تأثیر بسیار زیادی در نرخ PPI میگذارد، در حالیکه برای محاسبه CPI تقریباً بدون تأثیر است. در محاسبه PPI خدمات بانکی ۴ درصد و خدمات بیمه ۳.۸ درصد شاخص را در بر میگیرد. در حالی که در محاسبات CPI اگرچه خدمات بانکی و بیمهای نیز لحاظ میشوند اما تأثیر آنها نسبتاً اندک است. بنابراین میتوان گفت تغییر نرخ بهره در محاسبه CPI تاثیر زیادی نمیگذارد. توجه داشتهباشید که در اینجا صرفاً تاثیر مستقیم مدنظر است. چراکه افزایش نرخ بهره با کاهش سرعت گردش پول به طور کلی شاخص CPI را کاهش میدهد. همچنین نرخ بهره با کاهش ضمنی هزینه اجاره معادل تملک، تأثیر زیادی بر شاخص CPI میگذارد.
تفاوتهای دیگری نیز در این دو معیار وجود دارد؛ به عنوان مثال برای محاسبه CPI هر ۲ سال یکبار وزن زیرمعیارها را به روز میکنند. این اتفاق در PPI هر ۵ سال یکبار رخ میدهد. همچنین در محاسبه CPI از یک میانگین هندسی در سطح آیتم استفاده میشود در حالیکه PPI از میانگین حسابی استفاده میکند. در محاسبه CPI مالیات فروش و مالیات غیرمستقیم محاسبه میشود، در حالیکه PPI مالیاتها را حذف میکند.
تاثیر شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) بر شاخص قیمت تولید کننده (PPI)
تفاوتهای بسیار عمدهای بین محاسبه PPI و CPI وجود دارد، اما در مورد تاثیرگذاری PPI و CPI بر یکدیگر، در نظر گرفتن واردات کلیدی است. همانطورکه گفته شد، واردات در محاسبه CPI نقش کلیدی دارد. چرا که به راحتی میتوان با افزایش واردات، شاخص CPI را کاهش داد، در حالی که شاخص PPI میتواند همچنان بالا بماند. نمودار زیر به خوبی این موضوع را نشان میدهد.
همانطورکه مشاهده میکنید، اگرچه شاخص PPI طی دو دهه اخیر بسیار افزایش پیدا کردهاست، اما افزایش شاخص CPI بسیار کمتر بودهاست یا در واقع در این مدت ثابت باقی ماندهاست. این مسأله به خاطر دو موضوع است، اول واردات و دوم تفاوت در محاسبه این دو معیار. به عنوان مثال، همانطورکه گفته شد، یکی از زیرشاخصهای مهم برای محاسبه PPI مراقبتهای بهداشتی است، در حالیکه بخش نسبتاً کوچکی از CPI را در بر میگیرد. با این حال میدانیم که هزینههای مراقبت بهداشتی را نمیتوان برونسپاری کرد، بنابراین افزایش هزینهها در این بخش تاثیر زیادی بر PPI میگذارد اما منجر به افزایش کمی در CPI میشود. در طرف دیگر، جهانیسازی باعث شدهاست که شرکتها نتوانند هزینهها را به طور مؤثر به مصرفکنندگان منتقل کنند. این مسأله پس از ورود چین به سازمان تجارت جهانی نمود و بروز پیدا کرد. همچنین قرارداد نفتا میان آمریکا، کانادا و مکزیک به ایالاتمتحده اجازه داد تا هزینه نیروی انسانی و نیروی متخصص خود را به دو کشور دیگر صادر کند. در کنار آن و تقریباً به صورت همزمان شاهد ایجاد اتحادیه اروپا بودیم، که در آن نیز شرکتهای اروپای غربی و شمالی، هزینههای خود را به کشورهای اروپای شرقی و مرکزی منتقل کردند.
بهعنوان یک مثال ملموس، یک تولیدکننده لوازم الکترونیکی در ایالاتمتحده مجبور است هزینه سنگینی برای نیروی انسانی بپردازد که این موضوع هزینه تولیدکننده را افزایش میدهد. اما مصرفکننده میتواند کالای وارداتی را که قیمتی بهمراتب پایینتر دارد، خریداری کرده و هزینههای خود را پایین نگه دارد. بدینترتیب تولیدکننده نمیتواند هزینههای خود را به طور مؤثری به مصرفکننده منتقل کند. بنابراین تولیدکنندگان تلاش میکنند تا جایی که میتوانند هزینههای خود را برونسپاری کنند و تنها قسمتهایی از کار تولید در کشورهای پیشرفته باقی بماند، که یا نمیتوان آنها را برونسپاری کرد یا به خاطر تکنولوژی بالا در ساخت آنها، ریسک برونسپاری بالا است. چراکه با این کار احتمال کپیبرداری از تکنولوژی وجود دارد و شرکت مزیت رقابتی خود را از دست میدهد.
یک مساله دیگر سیاستهای پولی است. این سیاستها تقریباً در تمام کشورهای دنیا نرخ CPI را هدف قرار میدهند. این مسأله باعث شدهاست که نرخ CPI معمولاً در یک محدوده خاص نوسان کند، اما از آنجایی که این دو معیار تورمی مؤلفههای متفاوتی دارند، شاهد افزایش نرخ PPI، خصوصاً بعد از دهه ۱۹۹۰ بودهایم. بنابراین اگرچه در گذشته CPI ارتباط تنگاتنگی با PPI داشته، اما امروزه این ارتباط تا حد بسیار زیادی قطع شده است. در واقع هزینههای تولید خصوصاً در کشورهای توسعهیافته، به طرز مؤثری به مصرفکنندگان منتقل نمیشود.
تأثیر PPI چین بر CPI ایالات متحده
از زمان عضویت چین در سازمان تجارت جهانی، در اوایل قرن ۲۱، شاهد تغییرات چشمگیری در اقتصاد جهانی بودیم. نیروی کار ارزانقیمت در چین باعث شد که قیمت بسیاری از محصولات مصرفی مانند پوشاک، لوازم الکترونیکی و… کاهش پیدا کند. اما قیمت سایر کامودیتیها مانند نفت و فلزات به دلیل واردات چشمگیر این کشور، افزایش یافتهاست. در کشورهای غربی، شما به راحتی میتوانید پوشاکی با کیفیت موردقبول و قیمت بسیار ارزان پیدا کنید، کاری که احتمالاً چند دهه پیش قادر به انجام آن نبودید. اما از طرف دیگر قیمت بنزین همواره رو به افزایش است. چیزی که امروز در کشورهای صنعتی به آن «اثر قیمت چین» گفته میشود، یک پدیده جهانی است. در واقع امروزه چیزی که بیشترین تأثیر را بر روی تورم جهانی میگذارد، هزینه تولیدکنندگان در کشورهای پیشرفته نیست، بلکه هزینه تولیدکننده در کشور چین است. در تصویر زیر رابطه بین CPI کشورهای غربی را با PPI کشور چین مشاهده میکنید.
با این حال، حدس زده میشود که طی سالهای آینده رابطه چین با کشورهای پیشرفته به تدریج کمتر شود. بحران کرونا این پیام را به کشورهای غربی ارسال کرد که قرار دادن چین به عنوان تنها کارخانه جهان تا چه حد فشار بر روی زنجیره تأمین را افزایش میدهد. بنابراین کشورهای غربی به دنبال افزایش تنوع در زنجیره تأمین خود هستند. در حال حاضر کشورهای پیشرفته و شرکتهای چند ملیتی کارخانههای خود را به کشورهایی مانند هند و آفریقا منتقل میکنند تا تأثیر کمتری از سیاستهای کشور چین بپذیرند. همچنین جنگ تجاری غرب با چین نیز مزید بر علت شده است که شاهد تسریع این انتقال زنجیره تأمین باشیم. بنابراین انتظار داریم همبستگی میان تورم کشورهای غربی و PPI چین به مرور در دهههای آتی کاهش پیداکند.
سخن پایانی
رابطه PPI و CPI در کشورهای دنیا همواره رابطهای مستقیم بودهاست. هرچقدر هزینه تولید افزایش پیدا کند، هزینه مصرفکنندگان نیز متناسب با آن افزایش مییابد. با این حال، ظهور پدیده جهانیسازی در قرن حاضر باعث شدهاست که کشورهای پیشرفته نتوانند هزینهها را به طور مؤثر به مصرفکنندگان منتقل کنند. هزینه بالای نیرویانسانی مهمترین دلیل برای این موضوع بودهاست. به همین خاطر کشورهای غربی تولیداتی را که به تکنولوژی پایینی نیاز دارد، به کشورهای کمتر توسعهیافته منتقل کردند. مکزیک، کشورهای شرق اروپا و از همه مهمتر چین، از جمله کشورهای هدف برای انتقال کارخانجات تولیدی بودند. در حال حاضر چین چنان جایگاهی در تولیدات جهانی دارد، که تغییر در هزینه تولیدکننده این کشور، به صورت مستقیم بر قیمت مصرفکننده در کشورهای غربی تاثیر میگذارد. در واقع چین میتواند کف قیمتی محصولات را تعیین کند.
اثر قیمت چین، در کنار هدفگذاری سیاستهای پولی بر روی CPI باعث شدهاست که CPI در کشورهای پیشرفته طی دهههای اخیر به طور مؤثری مهار شود. با این حال، اختلالات زنجیره تأمین منجر به آن شده است که اثر قیمت چین دیگر توان سرکوب تورم در کشورهای غربی را نداشتهباشد. دقیقاً به همین دلیل، این کشورها با تورمی کمسابقه مواجه شدهاند. این مسأله منجر به آن شدهاست که بسیاری از کشورهای غربی تصمیم بگیرند زنجیره تأمین خود را تنها در چین متمرکز نکنند و به کشورهای دیگر نظیر هند و کشورهای آفریقایی منتقل کنند. البته این انتقال چندان سریع رخ نمیدهد.
کشورهای غربی عمدتاً کالاهایی با تکنولوژی بالا و لوکس تولید میکنند؛ کالاهایی مانند هواپیما، خودروهای خودران، دارو و کالاهایی که نیاز به تکنولوژی و دانش بسیار بالا و نیروی کار متخصص دارد. اما از آنجایی که این محصولات بخش کمی از سبد هزینه خانوار غربی را در بر میگیرد، هزینه تولیدکننده در این کشورها تأثیر محدودی بر هزینههای مصرفکننده دارد. از طرف دیگر، هزینههای تولیدکننده در این کشورها گاهاً مشمول انواع و اقسام یارانههای دولتی میشود. به عنوان مثال، بسیاری از محصولات با تکنولوژی بالا از آنجایی که مربوط به تکنولوژیهای سبز هستند، مشمول یارانه دولتی میشوند. یا داروهای پیشرفته برای بیماریهای خاص عمدتاً تحت پوشش بیمههای درمانی قرار میگیرد. بدین ترتیب، باز هم هزینه تولیدکننده، به مصرفکننده منتقل نمیشود.
سؤالات متداول
بسیار عالی و شیواست مطالبتون. ممنون بابت وقتی که میذارید
خیلی عالی من تفریحم خوندن مقاله های شماست واقعا لذت بخش